گنجور

 
۹۰۳

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۵۲ - در بیان آنکه این عالم ذره‌ایست از آن عالم. زیرا این محدود است و آن نامحدود. و آن عالمها همه انوار و آثار حق‌اند و قایم بحق‌اند و از انوار او زنده‌اند. چون از این عالم محدود بگذری آن عالم نامحدود را که در جوار حق است ببینی واللّه العالم

 

... هر که ما را بدید او از ماست

موج دریا یقین که از دریاست

اینچنین رمز اشارت است بدان

صد هزاران بشارت است بدان

که مریدم ز بحر من موجی است

گرچه پ ست و گرچه در اوجی است ...

... دو سه مشمر ورا که یک بشر است

همچنین موجهای دریا بار

گرچه باشند در عدد بسیار ...

... همه را یک ببین چو از یم خاست

موجها همچو دستهای یم اند

عین بحراند نی فزون نه کم اند ...

سلطان ولد
 
۹۰۴

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۷۰ - در معنی این حدیث مصطفی صلی اللّه علیه و آله و سلم که موتوا قبل ان تموتوا

 

... زان گذارش تو عین او گردی

موج دریای عشق هو گردی

عین معنی شوی رهی ز صور ...

سلطان ولد
 
۹۰۵

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

... گر ملامت گر نداند حال ما عیبش مکن

ما میان موج دریاییم و او برساحل است

سوز آتش شمع می داند که با پروانه چیست ...

همام تبریزی
 
۹۰۶

همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱ - در ستایش رب العالمین

 

... زان که هم باطن است و هم ظاهر

اوست موجود جاودان باقی

وز وجودش جهان جان باقی

هستی ممکنات ازو پیدا

گشت چون نقش موج بر دریا

نقش این موجهای هست نمای

قایم آمد به بحر موج افزای

او تواند به خاک جان دادن ...

همام تبریزی
 
۹۰۷

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

... هم خانه ی نهنگ بلایی نزاریا

در موج قلزمت چه امید سلامت است

ره پر حرامیان و بیابان عشق پیش ...

حکیم نزاری
 
۹۰۸

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

... چند گریم که ز طوفان دو چشمم هر دم

موج خوناب دل از بحر کنارم برخاست

واعظی بر سر منبر ز قیامت می گفت ...

حکیم نزاری
 
۹۰۹

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

همین که از برم آن سرو سیم تن برخاست

سحاب دیده خون ریز موج زن برخاست

چنان ز قلزم چشمم روانه شد طوفان

که موج تا به میان از کنار من برخاست

به هر مقام که شد از خروج خلق نفور ...

حکیم نزاری
 
۹۱۰

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

... منم که لنگر کشتی قلزم عشقم

زفوج موج نترسم که آشنای من است

مرا برای غم دوست پروریده ستند ...

حکیم نزاری
 
۹۱۱

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

... که در هر گوشه ای بینی تو یاری ست

محیط موج و طوفان قیامت

که را این جا مجال اختیاری ست

نشاید آشنایی کرد با موج

خنک بی گانه ای کو بر کناری ست

حکیم نزاری
 
۹۱۲

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵

 

... مریض را که اجل می برد مترسانید

ز موج بحر که تقدیر باز نتوان داشت

مرا اگر همه عالم به قصد برخیزند ...

حکیم نزاری
 
۹۱۳

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۹

 

... کو کشتی وصال که در قلزم فراق

موج بلا و آفت طوفان ز حد گذشت

بر من نکرد رحم و نبخشود و راز من ...

حکیم نزاری
 
۹۱۴

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸

 

... کشتی یی گر در محیط افتاد و سیری کرد کرد

تخته یی از موج دریا بر کناری رفت رفت

گر مرا او با رقیبش در مقامی دید دید ...

حکیم نزاری
 
۹۱۵

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۳

 

... چو گنج کنج گرفته ست بعد ازین سیاح

به موج فتنه مبر کشتی مزلزل خویش

درین محیط فروشد چو تو بسی ملاح

حکیم نزاری
 
۹۱۶

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۵

 

... کجا رسم به کنار از میان او که خیال

به موج عشق میان و کنار بر هم زد

به یک کرشمه که کرد از کرانۀ برقع ...

حکیم نزاری
 
۹۱۷

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۸

 

... خون دلم می خورد هم چو شب دیر باز

سینه پر درد من موج سخن می زند

آه دریغا کجاست محرم حرفی به راز ...

حکیم نزاری
 
۹۱۸

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۹

 

... مرا چشم بر دور ساقی گرفتن

همان موج بحرست و امید از خز

نزاری و جام می و جان شیرین

سخن ختم کردم به الفاظ موجز

حکیم نزاری
 
۹۱۹

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۹

 

... طالب لؤلؤ نیی تابع لالا مباش

دامن ملاح گیر تا به درآیی ز موج

باش چو کشتی حمول طیره چو دریا مباش ...

حکیم نزاری
 
۹۲۰

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۷

 

... خشک مغز از همت صاحب ولایت غافل است

در شود وز موج دریا تر نگردد دامنش

گنبد فیروزۀ گردون چو شب گردد سیاه ...

حکیم نزاری
 
 
۱
۴۴
۴۵
۴۶
۴۷
۴۸
۲۶۳