همین که از برم آن سرو سیم تن برخاست
سحاب دیده خون ریز موج زن برخاست
چنان ز قلزم چشمم روانه شد طوفان
که موج تا به میان از کنار من برخاست
به هر مقام که شد از خروج خلق نفور
نفیر روز قیامت ز تن به تن برخاست
غلط شدم که نقاب از جمال خود برداشت
خروش روز قیامت ز انجمن برخاست
صبا ز جیب عرق چین او چو برخیزد
چنان دمد که نسیمی که از چمن برخاست
ز غنچه تا ورق نازکش برون آمد
هزار خار ز اطراف نسترن برخاست
خیال رویش از آنگه که در نظر بنشست
ندیده ام نفسی خوش که از بدن برخاست
من و محبت و آلایش بدن هیهات
چنبن محال ز افعال اهرمن برخاست
مگر منازعتی شد میان دیده و دل
به کار هر دو نزاری ممتحن برخاست
جمال شاهد جانان به داوری بنشست
میان دیده و دل این همه سخن برخاست
کمند زلف نمود از حجاب و گفت چنین
هزار فتنه ازین زلف پر شکن برخاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.