آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۲
... اندر این ملک دگر کس نخرد مشک تتار
لاله چون ساقی مستان می گلگون در کف
تا که از نرگس مخمور کند رفع خمار ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۳
... ای بوستان معنوی از داغ صورتت
زاطراف عاشقان تو چون لاله داغدار
گلراست پنجروزه تو را حسن بر دوام ...
... آشفته را مران تو زگلزار خویشتن
بی عندلیب نیست سزا طرف لاله زار
وانگاه عندلیبی و دستان سرای شاه ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۹
... نای و نوش و می و مطرب دف و عود و مزمار
با تو باغست و بهار است و گل و لاله و مل
فصل دی داغ درون زهر بلا زحمت و خار ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۱
... چون تو یکی در صف میدان حسن
وز سپه لاله رخان صد هزار
گفتمش آیا رخ تو دیدنی است ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۰
... بگسلانم زمژه عقدمه و پروینش
دامن از لاله و گل پر بودم زابر مژه
باعبان گو ببرد باغ گل و نسرینش ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۱
... دلی که داغ غم عشق تو به گور برد
عجب نباشد اگر لاله روید از کفنش
سخن شناس برآشفته نکته ای نگرفت ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۶
... مکن تو خدمت جان باختن به کس مرجوع
نظر به لاله رخان لیک چشم دل با تست
که عکس ها همه دارند سوی اصل رجوع ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۷
... بر جای سرو و گل بنشان یار معتدل
می نه بجای لاله و نرگس کن از ایاغ
شمعی بدست آر که پروانه اش شوی ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۰
صد گل شکفت صبحدم از بوستان عشق
جز در درون لاله ندیدم نشان عشق
مرغان باغ گر همه دستانسرا شوند ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۷
... خود بر او دیده فرو دوخته چون حربا خاک
رسته از خاک بسی لاله خونین پیداست
داغها داشته پنهان بدل از سودا خاک ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۸
... ندهد شیر به اطفال چمن دایه ابر
که شده لاله و نرگس همه خونین و علیل
چشم ما نیست به تخمی که بخاک افشاندیم ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۸
... اندر این باغ ندارم زچمن پیرا چشم
من که از داغ غمت لاله خونین جگرم
بویی از مصر محبت سوی من آر بشیر ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۷
... هر کجا سرو قدی هست منش فاخته ام
هر کجا لاله ستانیست منش خار و خسم
شهسواری مگر از لطف بگیرد دستم ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۷
... تو مپندار که ما قوت آهی داریم
لاله آشفته چو من زآن خم مو دلخون است
هر دو در سینه نهان داغ سیاهی داریم ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۳
... گفت من تبت و تاتار تو و چین توام
گفتمش رفت گل و لاله و نسرین از باغ
گفت من باغ و گل و لاله و نسرین توام
گفتمش این شب دیجور نتابد اختر ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۰
... می گلرنگ کشیم و بتماشا نرویم
لاله می یار گل و مطرب خوشخوان بلبل
ما که داریم چنین عیش مهنا نرویم ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۷
... آن چشمه که اندر ظلماتش طلبیدیم
جز داغ ندیدیم از این لاله خودروی
جز خار از این نخل محبت نچشیدیم ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۲
... ولیک ترک دل و دین بحکم یار کنم
چه حاجتست بباغ و بهار و لاله که من
زرنگ اشک به هر دشت مرغزار کنم ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۸
بگذر از سرخی رنگم که چو لاله در باغ
داغ دار است دل و چهره زخون رنگینم ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۹
... زآنکه عکس رخ دلدار در آن می بینم
بگذر از سرخی رنگ که چو لاله در باغ
داغ دار است دل و چهره زخون رنگینم ...