شهد آن بوسه که خوردم زلب شیرینش
زهر در کام شد از مهر رقیب و کینش
جان فرهاد بتلخی زکفش رفت برون
خسروا فاش مکن قصه بر شیرینش
پرده ام چرخ دریده است بیک چشم زدن
بگسلانم زمژه عقدمه و پروینش
دامن از لاله و گل پر بودم زابر مژه
باعبان گو ببرد باغ گل و نسرینش
نبود نرگس مشتاق بجز چشم حبیب
دل زشهلا نشود ساکن و از مشکینش
گفته بودم نبرم نام زقاتل بر غیر
چکنم با سر انگشت بخون رنگینش
چه عجب گر تو فراموش شدی از نظرش
یار نو هست کجا یاد کند پارینش
استخوانی بسر کوی تو آشفته کشید
گو سگانت بستانند پی تسکینش
گر زند شیخ حرم لاف زاسلام ولی
کفر زلف کج تو رخنه کند دردینش
رحمی ای شاه بدرویش ثنا گستر خویش
که ولای تو بود در دو جهان آئینش
تا که پروانه اغیار پر آنجا نزند
سوختم شمع صفت شب بسر بالینش
نرم شد زآتش اگر آهن تو ای حداد
زآه من نرم نشد از چه دل سنگینش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عشق و درد ناشی از جدایی است. شاعر از بوسهای شیرین یاد میکند که به تلخی تبدیل شده و زهر جدایی را تجربه کرده است. او به فرهاد اشاره میکند که به خاطر عشقش جان داده و از نیرنگهای عشق و معشوقهاش گله میکند. در ادامه، او از زیباییهای عشق و گلها صحبت میکند که همه از یاد رفتهاند و دلش بیقرار است. شاعر از فراموشی معشوقهاش و غمی که در نبود آن احساس میکند، سخن میگوید و به دردی که از عشق و نیرنگ معشوق رنج میبرد، اشاره دارد. در نهایت، او از معشوقش درخواست رحمت و توجه میکند و به شدت عشق و دلیریاش در مواجهه با درد و جدایی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: آن بوسهای که از لب شیرینش چشیدم، بهجای لذت، زهر کینه و عشق او را درکامم آورده است.
هوش مصنوعی: فرهاد از شدت غم و تلخی جانش از دستش رفت، اما ای پادشاه، این ماجرا را به شیرین نگو.
هوش مصنوعی: پردهی وجودم پاره شده است و با یک لحظه میتوانم از این بند رهایی یابم، مانند نخی که به راحتی جدا میشود و به درخشش ستارهها میپیوندم.
هوش مصنوعی: دست من پر از گل و لاله بود، اما با چشمانم فقط به دنیای زیبایی و حیاتی که در باغ گل و نسرین وجود داشت میاندیشیدم.
هوش مصنوعی: تنها چشم محبوب میتواند دل عاشق را آرام کند و بدون آن، دل نمیتواند ساکن بماند. در اینجا، زیبایی و جذابیت محبوب به نوعی به عنوان نیرویی توصیف شده که دل را در تلاطم نگه میدارد، و نرگس مشتاق به معنای انتظار و اشتیاق است.
هوش مصنوعی: گفته بودم که نام قاتل را بر کسی نگذارم، اما چه کنم که با انگشتانم خون او را رنگین کردهام.
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد که او تو را فراموش کرده باشد؛ زیرا عشق جدیدی در زندگیاش وارد شده و شاید اصلاً به یاد تو نیفتد.
هوش مصنوعی: در کوی تو، استخوانی رها کردهام که گویا، سگها آن را میبرند تا از آن آرامش بگیرند.
هوش مصنوعی: اگر عالم دین در حرم از اسلام سخن بگوید، اما با زیباییهای موی کج تو، ایمان او دچار تردید میشود.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، رحم کن بر درویش که تو را ستایش میکند، زیرا پیروزی و برکت تو در هر دو جهان، قانون و اصول زندگیاش است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که پروانهها به حریم دیگران نچرخند و به آنجا نروند، من در کنارش سوختهام، من مثل شمعی هستم که در کنار تخت او در حال سوختن هستم.
هوش مصنوعی: اگر آهن در دمای آتش نرم و انعطافپذیر میشود، اما دل سنگین و سخت من از درد و اندوه من نرم نمیشود، همه چیز به طبعیت و حالت وجودی خود بستگی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
داغدار از عرق شرم شود نسرینش
آب گردد ز اشارت بدن سیمینش
بوی مشک ازنفس سوخته اش می آید
در دل هرکه کند ریشه خط مشکینش
این چه لطف است که چون سرو شود مینارنگ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.