رحمی ای عشق که من مانده بچنگ هوسم
رحمت ای شحنه و برهان تو زقید عسسم
هر کجا شمع رخی طوف چو پروانه کنم
هر کجا قند لبی هست من آنجا مگسم
هر کجا یوسف مصریست زلیخا لقبم
هر طرف ناقه لیلی است من آنجا جرسم
می ستایند کسانم که چنینی و چنان
چون به بینی بحقیقت بجهان هیچکسم
روسیه زاغم و غوغای عنادل بزبان
نوبهاری کنم و باد خزان شد نفسم
هر کجا سرو قدی هست منش فاخته ام
هر کجا لاله ستانیست منش خار و خسم
شهسواری مگر از لطف بگیرد دستم
لنگ شد بر سر میدان طلب چون فرسم
میزنم لاف که در حلقه عشقم محرم
بحقیقت سرو سر حلقه اهل هوسم
من عمل هیچ ندارم بجز از کذب و دغل
مهر حیدر مگر آشفته شود دادرسم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و عاشقانه شاعر است. او از عشق و اشتیاق سخن میگوید و به طور متافوریک خود را در موقعیتهای مختلف عاشقانه توصیف میکند. شاعر به یاری عشق و رحمت الهی نیاز دارد و به دنبال زیباییها و معشوقهای خود است. او در عین حال به عدم توانایی خود در عمل به وعدهها و حقیقت زندگی اشاره دارد و احساس ناکامی و ناتوانی را مکرراً به تصویر میکشد. در آخر، او از عشق و ارتباطش با عالم هوس سخن میگوید و به انتقاد از خود و رفتارهایش میپردازد.
هوش مصنوعی: عشق، تو را سپاس که مرا از دام هوس نجات میدهی. ای پشتیبان و راهگشا، تو میتوانی مرا از بندهایی که مرا محاصره کردهاند آزاد کنی.
هوش مصنوعی: هر جا که زیبایی و نور وجود دارد، مثل پروانهای به آن مکان میروم و به دور آن میچرخم. اگر جایی لبهای شیرینی باشد، من هم در آنجا حضور پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: هرجا که یوسف مصری حضور دارد، زلیخا نیز به او تعلق دارد و در هر سو که موجودی زیبا و دلربا همچون لیلی هست، من نیز آنجا هستم و در واقع به نوعی ارتباط دارم.
هوش مصنوعی: افرادی هستند که من را ستایش میکنند و من چنین و چنان هستم. وقتی به راستی به دنیا نگاه کنی، هیچکس برای من اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: من در حالتی شبیه زاغی هستم که صدای بلبلان را در بهار پخش میکند، اما در واقع در دل زمستان و در خنکای خزان زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: هر جا که درخت سروی با قامت بلند و زیبا وجود داشته باشد، من هم مثل یک پرنده فاخته به آنجا میروم، و هر جا که گل لالهای باشد، من هم مثل خار و دشمن در آنجا حضور دارم.
هوش مصنوعی: یک سوارکار با لطف و محبت کسی توانستهام، اما وقتی در میدان تلاش و خواستهها به میدان میآیم، احساس میکنم که به بنبست رسیدهام و توانایی لازم را ندارم.
هوش مصنوعی: من با افتخار میگویم که در جمع عاشقان، من به حقیقت در راس همه قرار دارم و در مرکز توجه بقیه هستم.
هوش مصنوعی: من هیچ کار نیک و درستی ندارم جز دروغ و فریب، مگر اینکه محبت علی در قلبم به هم بریزد و دلم دچار آشفتگی شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا نفس هست به روی تو برآید نفسم
ور کنم بی تو نظر سوی کسی هیچ کسم
در تمنای تو شد عمر و نمیدانم من
کاخرالامر به مقصود رسم یا نرسم
مشکن بال نشاطم تو به پیمانشکنی
[...]
تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم
ور به غیر از تو بود، هیچکسم هیچکسم
هر کجا تیر جفای تو، من آنجا سپرم
هر کجا خوان هوای تو، من آنجا مگسم
پس ازین دست من و دامن سودای شما
[...]
نیست بر دولت وصل تو شبی دست رسم
از سر لطف خود ای دوست به فریاد رسم
نیست ما را بجز از لطف تو فریادرسی
نبود جز غم و اندوه جهان هیچ کسم
مه و خورشید جهانتاب چو بر ما گذرند
[...]
نیست جز رخ به کف پای تو سودن هوسم
دارم امید که مبذول بود ملتمسم
من که باشم که کنم همنفسی با چو تویی
اینقدر بس که به یاد تو برآید نفسم
میروم گاه به پا گاه به سر در ره عشق
[...]
هست کحل بصر از خاک ره او هوسم
لیک ترسم که شوم خاک و بگردش نرسم
با تو چون در سخن آیم؟ که ترا چون بینم
آتش شوق تو در سینه بسوزد نفسم
شمع من چون تو بخلوتگه عشرت باشی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.