سالها رفت که ای عشق نگیری خبرم
باز غوغا کن و سودا شو و بازآبسرم
سر بی شور نگنجد به تن عاشق مست
خبری زآمدنت کو که کند باخبرم
تو بهر رنگ درآئی زدرم زیبائی
بسرو سینه و دل پای نه و بر بصرم
اندر این باغ ندارم زچمن پیرا چشم
من که از داغ غمت لاله خونین جگرم
بوئی از مصر محبت سوی من آر بشیر
پیر کنعانم و مشتاق ببوی پسرم
منکه سایم بدر پیر مغان جبهه زعجز
کی شود خم پی تعظیم سلاطین کمرم
توئی ای دوست شمال و منم آن مشت غبار
با حضور تو مپندار که ماند اثرم
در بر تابش خورشید نماند شبنم
در بر جلوه تو نام خودی می نبرم
بطواف حرم آشفته رسیدم با سر
بشکستند گر از سنگ جفا بال و پرم
کردم از پارس سفر بر در شاهنشه طوس
وه که از بخت بلند است مبارک سفرم
مس قلبی که مرا بود به اکسیر رسید
احمد لله تعالی که سراپای زرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلبستگی و عشق خود میگوید و به احساسات عمیق و ناامیدیاش اشاره میکند. او سالهاست که در انتظار محبوبش مانده و حس میکند که جانش بدون شور و نشاط است. شاعر به زیبایی محبوبش و تاثیری که بر او گذاشته اشاره میکند و از داغ عشق و غم ناشی از فراق او سخن میگوید. همچنین، از شوق و اشتیاق خود برای دیدار محبوبش و تجربه عشق واقعی حرف میزند و به نگهداری از حسهای معنویاش حتی در میان سختیها و مشکلات اشاره دارد. در نهایت، او از نعمتهای عشق و خوشبختیهایی که از این سفر عاشقانه نصیبش شده سخن میگوید.
هوش مصنوعی: سالها گذشت و ای عشق، تو دیگر از من خبر نمیگیری. دوباره جنجال برپا کن، از نو به دل من بیا و مرا زنده کن.
هوش مصنوعی: سر بیهیجان نمیتواند در بدن عاشق سرگردان بماند. خبری از آمدنت نیست، که مرا از حالت بیخبری درآورد.
هوش مصنوعی: تو به خاطر زیباییات به درون من میآیی، مانند درختی سرسبز که بر سینه و دل من سایه میافکند و بر چشمانم جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: در این باغ، من از چمن و سبزه چیزی نمیخواهم؛ چشم من از شدت اندوه و عاطفهای که نسبت به تو دارم، مثل لالهای شده که دلش پر از خون است.
هوش مصنوعی: عطر محبتی از مصر را به سوی من بیاور، من مانند بشیر پیر کنعان، مشتاق بوی پسرم هستم.
هوش مصنوعی: من که خود را سایهی آن پیر مغان میدانم، آیا زمانی میرسد که با سر فرود آوردن در برابر پادشاهان، کمرم خم شود؟
هوش مصنوعی: ای دوست، تو شمال منی و من تنها یک مشت غبارم. با وجود تو، گمان نکن که همچنان اثری از من باقی است.
هوش مصنوعی: در برابر نور خورشید، شبنم نمیتواند باقی بماند. من در مقابل زیبایی تو، نام خود را فراموش میکنم.
هوش مصنوعی: به دور حرم با دل پر از آشفتگی رسیدم، حتی اگر از سنگ هم بدرفتاری کنند و بال و پرم را بشکنند.
هوش مصنوعی: من از پارس به دربار شاهنشاه طوس سفر کردم و وای که این سفر، از روی بخت بلند من، خوشیمن است.
هوش مصنوعی: دل من که در عشق تو غرق بود، به جایی رسید که به لطف و mercy خداوند تمام وجودم را پر کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شهی کز همه شاهان چو همی در نگرم
خدمت تست گرامی تر و شایسته ترم
تا همی زنده بوم خدمت تو خواهم کرد
از ره راست گذشتم گر ازین در گذرم
دل من شیفته بر سایه، و جاه و خطرست
[...]
من بیچاره مگر بر رخ آن مه نگرم
که چو در وی نگرم جامه بتن در بدرم
بزبان با سخن او سخن مه نبرم
بر لب او که همی گوید شهد و شکرم
تو دهی بوسه و من خامش بوسه شمرم
[...]
میروم از غم عشق تو چنان بیخبرم
که ندانم به کجا یا به چه اندیشه درم
همچو روی تو همه کار من آراسته بود
وه، که چون موی تو اکنون همه زیر و زبرم
تیغ هجران تو گر زخم چنین خواهد زد
[...]
ای بزرگی که چو من راه مدیحت سپرم
همه بر شارع اقبال بود رهگذرم
مهر و کین تو نهد قاعدۀ کون و فساد
کرد صدباره ازین منهی فکرت خبرم
چون نهد روی بدین گنبد پیروزه نمای
[...]
عمری است که در راه تو پای است سرم
خاک قدمت بدیدگان میسپرم
زان روی کنون آینه روی توم
از دیده تو بروی تو مینگرم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.