گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

بگذر از سرخی رنگم که چو لاله در باغ

داغ دار است دل و چهره زخون رنگینم

شست و شوئی کنم از آب در میخانه

تا شوم پاک مگر پاکدلی بگزینم

دامن از گرد تعلق بفشانم چون سرو

شوم آزاده و دامن زجهان برچینم

بر تو ننگ است جهان لیک بدل جلوه گری

تا چه وسعت بود آیا بدل مسکینم

بسکه آشفته حدیث از خم زلف تو نوشت

نافه ریزد چو غزال از قلم مشکینم

ید و بیضا کند از مدح یدالله چو کلیم

معجز آمیز بود خامه سحر آگینم

شکوه از مدعیان جز بر داور نبرم

تا کشد تیغ دو سر را و بخواهد کینم

گفته بود بتفاخر سگ کوی علیم

فخر اینست اگر چند که کمتر زینم

رند و میخواره و قلاشم و آشفته شهر

لیک جز مدحت حیدر نبود آئینم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
همام تبریزی

عالمی را به جمالت نگران می‌بینم

نه بدین دل نگرانی که من مسکینم

مگرم دست اجل از سر پا بنشاند

ور نه تا هست قدم از طلبت ننشینم

بر سر کوی تو یا سر بنهم یا باشد

[...]

ابن یمین

این منم باز که روی چو مهت می‌بینم

هر دم از پسته شور تو شکر می‌چینم

این که باز از تو رسیدم من دل‌خسته به کام

گر نه خوابیست ز هی بخت که من می‌بینم

در شکر خنده چو آن رسته دندان ترا

[...]

حافظ

حالیا مصلحتِ وقت در آن می‌بینم

که کشم رَخت به میخانه و خوش بنشینم

جامِ مِی گیرم و از اهلِ ریا دور شَوَم

یعنی از اهلِ جهان پاکدلی بُگزینم

جز صُراحی و کتابم نَبُوَد یار و ندیم

[...]

خیالی بخارایی

من که با لعل تو فارغ ز می رنگینم

خون دل می‌خورم و درخور صد چندینم

دورم از دولت دیدار تو و نزدیک است

که ببینم رخ مقصود و چنین می‌بینم

زآن چو نافه خوشم از همدمی خون جگر

[...]

صائب تبریزی

تا لبش کرد چو طوطی به سخن تلقینم

شد قفس چوب نبات از سخن شیرینم

موج دریای حوادث رگ خواب است مرا

بس که کوه غم او کرد گران تمکینم

طاقت جلوه او نیست مرا، می ترسم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه