تا که در حلقه زلف تو پناهی داریم
با همه سلسلهٔ ربطی و راهی داریم
بجز از مرتع حسنت نکند دل خوش جای
تا که از سبزه خط مهر و گیاهی داریم
ما همه یوسف مصرغم عشقیم و براه
جز زنخدان تو مپندار که چاهی داریم
ترک چشم تو بقلب دل عشاق چو زد
گفت این فتح زبرگشته سپاهی داریم
لشکر غمزه خوبان نکند رخنه در او
تا که در کشور دل همچو تو شاهی داریم
نگه مست تو از کعبه بدیرم افکند
این همه مرتبه از نیم نگاهی داریم
گفت از آه سر زلف من آشفته شده
تو مپندار که ما قوت آهی داریم
لاله آشفته چو من زآن خم مو دلخون است
هر دو در سینه نهان داغ سیاهی داریم
تا که خاک در کریاس علی افسر ماست
کی سر افسری و فکر کلاهی داریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در خرابات مغان تا که پناهی داریم
بسموات و به اهلش همه راهی داریم
بی سر و پای در میکده از پرتو جام
بهتر از افسر جمشید کلاهی داریم
به هجوم ار شکند قلب سپه لشکر خصم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.