نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۶۱ - بیرون آمدن اسکندر از ظلمات
... نرنجید اگر ره به حیوان نبرد
که در راه حیوان چو حیوان نمرد
چو اندوهی آمد مشو ناسپاس ...
... بفرمود کز زیرکان سپاه
تنی چند را سر درآید به راه
در آن منزل آرامگاه آورند ...
... بران گفته گردند دامن فشان
مگر چون شود راه پاسخ دراز
برون آید از زیر آن پرده راز
نصیحت پذیران به اندرز شاه
سوی شهر پوشیده جستند راه
در آن شهر با فرخی تاختند ...
... چو گردون گردنده لختی بگشت
فلک منزلی چند راه در نوشت
ز پیکان شه گردش روزگار ...
... که کس را نکرد آسمان یاوری
ز بی راهی خود به راه آمدند
وز آن شهر نزدیک شاه آمدند ...
... نوازنده ساز آن پرده کیست
چو ما راه آن پرده نشناختیم
از آن پرده اینک برون تاختیم ...
... رهی دید باز آمدش ناپدید
بدان راهش آنگه نیاز آمدی
کزو یک تن رفته باز آمدی ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۶۲ - باز آمدن اسکندر به روم
... نشست از بر تخت یونان به ناز
برآسود ازان رنج و راه دراز
ز دل دامن هفت کشور گذاشت ...
... همه یک به یک دید و آمد به روم
دگر نوبت آن شد که بی راه و راه
روان کرد رایت چو خورشید و ماه ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده
... به بود کس او نیست نسبت پذیر
بدو هیچ پوینده را راه نیست
خردمند ازین حکمت آگاه نیست ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲ - نیایش به درگاه باریتعالی
... چو یابم تو بخشنده باشی نه اوی
تو مستغنی از هر چه در راه توست
نیاز همه سوی درگاه توست
سروش مرا دیو مردم مکن
سر رشته از راه خود گم مکن
چو بر آشنایی گشادی درم ...
... به اول سخن دادی ام دستگاه
به آخر قدم نیز بنمای راه
صفایی ده این خاک تاریک را
که به بیند این راه باریک را
برانم کزین ره بدین تنگنای ...
... که خشنود گردی ز گفتار من
چو از راه خشنودی آیم برت
نپیچم سر از قول پیغمبرت
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۴ - تازه کردن داستان و یاد دوستان
... ز پرده برون آورد پیکری
بدان پیکر از راه افسون گر ی
کند مدتی خلق را دلبر ی ...
... هم از تن توان شد هم از روی رنگ
چو طوفان اندیشه راهم گرفت
شب آمد در خوابگاهم گرفت ...
... رهی از سر موی باریک تر
در آن شب چگونه توان کرد راه
درین ره چگونه توان دید چاه ...
... که هنجار این ره تواند شناخت
به رهبر توان راه بردن بسر
سر راه دارم کجا راهبر
چنان وقت وقت آیدم مرگ پیش ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۸ - آغار داستان
... ز گردش به گردون برآورد گرد
به یونان زمین آمد از راه دور
وطن گاه پیشینه را داد نور ...
... همانا که شاهی دعا کرده بود
دعا کاید از راه آلودگی
نیارد مگر مغز پالودگی
چو صافی بود مرد مقصود خواه
دعا زود یابد به مقصود راه
سکندر که آن پادشاهی گرفت
جهان را بدین نیک راهی گرفت
نه زان غافلان بود کز رود و می ...
... اگر پیره زن بود و گر طفل خرد
گه داد خواهی بدو راه برد
بدین راستی بود پیمان او ...
... خلق بود بیرون نهفتم ز شاه
خلق تر شدم چون درون یافت راه
شه از پاسخ مرد دستان سرای ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۹ - در اینکه چرا اسکندر را ذوالقرنین گویند
... همان دست دزدی به کالا کشید
شبانی بیابانی آمد ز راه
نی یی دید بر رسته از قعر چاه ...
... شگفت آمد این داستان شاه را
بسر برد سوی وطن راه را
چو بنشست خلوت فرستاد کس ...
... به از راست گفتن جوابی ندید
نخستین به نوک مژه راه رفت
دعا کرد و با آن دعا کرده گفت ...
... نیی ناله پرورد ازان چاه ژرف
چو در پرده نی نفس یافت راه
همان راز پوشیده بشنید شاه ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۰ - داستان اسکندر با شبان دانا
... کسانی که در پرده محرم شدند
در آن داوریگه فراهم شدند
در آن تب بسی چاره ها ساختند ...
... ز نومیدی او به یکبارگی
گرفت از جهان راه آوارگی
در آن ناحیت بود از اندیشه دور ...
... فروماند سرگشته در کار خویش
که نارفته چون آمد آن راه پیش
جوانمرد کاو بود غمخوار او ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۱ - افسانهٔ ارشمیدس با کنیزک چینی
... چنین بازداد ارشمیدس جواب
که بر تشنه راه زد جوی آب
مرا بیشتر زانک بنواخت شاه ...
... گل روی آن ترک چینی شکفت
شمال آمد و راه میخانه رفت
دل ارشمیدس درآمد به کار ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۲ - افسانهٔ ماریه قبطیه
... بدان داوری دستگاهی نداشت
به آیین خود برگ راهی نداشت
چو دستور دانا چنین دید کار ...
... هم آخر رقیبان آن کارگاه
به عطار پیشینه بردند راه
گل سرخ او را به دینار زرد ...
... به اندازه بخرید و بر بست بار
به راهی که دیده نشانش ندید
چنان شد که کس در جهانش ندید ...
... بفرمود تا عذر شاه آورد
همان قاصد ی سر به راه آورد
زن کاردان چون شنید این سخن ...
... به یکجای چندان ندیده ست گنج
چو بر گنج دادن دلش راه برد
هلاک از خود و کینه از شاه برد ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۳ - افسانهٔ نانوای بینوا و توانگری وی به طالع پسر
... به شاه جهان قصه برداشتند
که آمد تهی دستی از راه دور
نه در کیسه رونق نه در کاسه نور ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۴ - انکار کردن هفتاد حکیم سخن هرمس را و هلاک شدن ایشان
... به هر مدتی فیلسوفان روم
فراهم شدندی ز هر مرز و بوم
بر آراستندی به فرهنگ و رای ...
... زبان گشته حیران گلو گشته ریش
خبر داشت کز راه نابخردی
ستیزند با حجت ایزدی ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۵ - اغانی ساختن افلاطون بر مالش ارسطو
... چو بر نسبت ناله هر کسی
به دست آمدش راه دستان بسی
ز موسیقی آورد سازی برون ...
... در آن کار سرگشته ماند ای شگفت
چو عاجز شد از راه نایافتن
ز رهبر نشایست سر تافتن
شد از راه رغبت به تعلیم او
عنان داد یک ره به تسلیم او ...
... که ارسطوی دانا تهی شد ز هوش
چو بیهوش بود او به یک راه نغز
دد و دام را کرد بیدار مغز ...
... که آن پرده کژ بدو گشت راست
چو شد حرف آن نسبت او راه درست
نبشت آن او آن خود را بشست ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۶ - حکایت انگشتری و شُبان
... خیالی برانگیخت زین کارگاه
که رای شما را بدان نیست راه
فلاطون پس از آفرین تمام ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۷ - احوال سقراط با اسکندر
... که سقراط شمعی است خلوت فروز
نیابد به دیدار آن شمع راه
جز آن کس که شب خیز باشد چو ماه ...
... نمودند کان پیر خلوت پناه
بر آمدشد خلق بربست راه
سر از شغل دنیا چنان تافته ست ...
... وگر نیست حجت به حاجت بپای
فرستاده پی مبارک ز راه
به سقراط شد داد پیغام شاه ...
... غم گرده گندمین چون خورم
بر آن راهرو نیم جو بار نیست
که او را یکی جو در انبار نیست ...
... چو سلطان شود سوی نخجیرگاه
دری رفته بیند فروشسته راه
چو دانی که آمد به مهمان فرود ...
... به کفش گل آلوده بر تخت شاه
نشاید شدن کفش بفکن به راه
چو هم کاسه شاه خواهی نشست ...
... کسی کاو درآید به درگاه تو
خورد سیلی ار گم کند راه تو
ببین تا تو را سر به درگاه کیست ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۸ - گفتار حکیم هند با اسکندر
... ملوکانه برشد به اورنگ خویش
درآمد رقیبی که اینک ز راه
فرستاده هندو آمد به شاه ...
... نه کس راز او را تواند شمرد
نه اندیشه داند بدو راه برد
بدان چیزها دارد اندیشه راه
که باشد بدو دیده را دستگاه ...
... سوی آفریننده شد رهنمای
به غفلت نشاید شد این راه را
که ابر از تو پنهان کند ماه را ...
... خبر ده که بیرون از این بارگاه
به چیزی دگر هست یا نیست راه
اگر هست چون زان کس آگاه نیست
وگر نیست بر نیستی راه نیست
جهاندار گفت از حساب کهن ...
... بنه چون درآرد بدان رخنه گاه
هوا نیز باید در آن رخنه راه
هوا گر هوایی بود سودمند ...
... هوایی بد است آنکه بر چشم زد
بد آرد به همراهی چشم بد
ولیکن به نزدیک من در نهفت ...
... به تأدیب چشمش دهد گوشمال
تعجب روا نیست در راه او
نباید جز او در نظرگاه او ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۹ - خلوت ساختن اسکندر با هفت حکیم در آفرینش نخست
... نیارد به هم بعد از این روزگار
ندانیم کز مادر این راه رنج
کرا پای خواهد فروشد به گنج ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲۵ - گفتار هرمس
... کنون سوی پرسش کنم بازگشت
از آنگه که بردم به اندیشه راه
در این طاق پیروزه کردم نگاه ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲۸ - گفتار حکیم نظامی
... خرد را چو پرسی بدو ره برد
وز آن جاده کاو بر خرد بست راه
حکایت مکن زو حکایت مخواه
به آنجا تواند خرد راه برد
که فرسنگ و منزل تواند شمرد ...
... سخن بین که با مرکب نیم لنگ
چگونه برون آمد از راه تنگ
همانا که آن هاتف خضر نام ...
... پراکنده ای کاو بود جایگیر
گر آید فراهم بود دلپذیر
چو هرچ آن بود بر زمین ریز ریز ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲۹ - رسیدن اسکندر به پیغمبری
... که برداری آرام از آرامگاه
در این داوری سر نپیچی ز راه
برآیی به گرد جهان چون سپهر
درآری سر وحشیان را به مهر
کنی خلق را دعوت از راه بد
به دارنده دولت و دین خود ...
... به ار ملک آن عالم آری به دست
در این داوری کاوری راه پیش
رضای خدا بین نه آزرم خویش ...
... که دارند بینندگان باورم
در آموز اول به من رسم و راه
پس آنگه ز من راه رفتن بخواه
بر آمودگانی چو دریا به در ...
... که قابیل خوانی ز تعظیمشان
چو تو بارگی سوی راه آوری
گذر بر سپید و سیاه آوری
ز ناسک به منسک در آری سپاه
ز هابیل یابی به قابیل راه
همه پیش حکمت مسخر شوند ...
... گشایی ز گنجینه ها قفل و بند
چنان کن که چون سر به راه آوری
به دارنده خود پناه آوری
به هر جا که موکب درآری به راه
کنی داور داوران را پناه ...
... فرو میرد از خواری و خیرگی
دگر چون عنان سوی راه آوری
به کشور گشودن سپاه آوری ...
... ز شغل دگر دست کوتاه کرد
به عزم سفر توشه راه کرد
برون زانکه پیغام فرخ سروش ...