مغنی غنا را درآور به جوش
که در باغ، بلبل نباید خموش
مگر خاطرم را به جوش آوری
من گنگ را در خروش آوری
همان فیلسوف جهاندیده گفت
که چون دانش آمد ره شاه رفت
دهن مهر کرد ز می خوشگوار
که بنیاد شادی ندید استوار
یکی روز کز صبح زرین نقاب
به نظارگان رخ نمود آفتاب
سکندر به آیین فرهنگ خویش
ملوکانه بَرشد به اورنگ خویش
درآمد رقیبی که اینک ز راه
فرستاده هندو آمد به شاه
نماید که در حضرت شهریار
پیام آورم باز خواهید بار
بفرمود شه تا شتاب آورند
مغان را سوی آفتاب آورند
به فرمان شه سوی مغ تاختند
رهش باز دادند و بنواختند
درآمد مغ خدمتآموخته
مغانه چو آتش برافروخته
چو تابنده خورشید را دید زود
به رسم مغانش پرستش نمود
به فرمان شاهش رقیبان دست
نشاندند جاییکه شاید نشست
سخن میشد از هر دری دلپسند
ز خاک زمین تا به چرخ بلند
بهاندازه هرکس هنر مینمود
به گفتار خود قدر خود میفزود
چو در هندو آمد نشاط سخن
گل تازه رست از درخت کهن
بسی نکتههای گرهبسته گفت
که آن دُر ناسفته را کس نسفت
فلک را زِ لب حُقه پرنوش کرد
جهان را ز دُر حلقه در گوش کرد
ثنای جهاندار گیتیپناه
چنان گفت کهافروخت آن بارگاه
چو گشت از ثنا پیر پرداخته
نقاب سخن شد برانداخته
که تاریک پروانهای سوی باغ
روان شد به امید روشنچراغ
مگر کان چراغ، آشنایی دهد
من تیره را روشنایی دهد
منم پیشوای همه هندوان
به اندیشه پیر و به قوّت جوان
سخنهای سربسته دارم بسی
که نگشاید آن بسته را هرکسی
شنیدم کز این دور آموزگار
سرآمد تویی بر همه روزگار
خرد رشتهٔ دُر یکتای توست
درفش گره باز کن رای توست
اگرچه خداوند تاجی و تخت
برِ دانشت نیز دادهست بخت
اگر گفته را از تو یابم جواب
پرستش بگردانم از آفتاب
وگر ناید از شه جوابی به دست
دگرباره بر خر توان رخت بست
ولیکن نخواهم که جز شهریار
رود در سخن هیچکس را شمار
ز من پرسش و پاسخ آید ز تو
جواب سخن فرخ آید ز تو
جهاندار گفتا بهانه مجوی
سخن هر چه پوشیده داری بگوی
جهاندیده هندو زمین بوسهداد
زبانی چو شمشیر هندی گشاد
چو کرد آفرینی سزاوار شاه
بپرسیدش از کار گیتیپناه
که چون من ز خود رخت بیرون برم
سوی آفریننده ره چون برم؟
یکی آفریننده دانم که هست
کجا جویمش چون شوم ره بهدست؟
نشانش پدید است و او ناپدید
در بسته را از که جویم کلید؟
وجودش که صاحب معانی شدهست
زمینیست یا آسمانی شدهست
در اندیشه یا در نظر جویمش؟
چو پرسند جایش «کجا گویمش؟»
کجا جای دارد ز بالا و زیر؟
به حجت شود مرد پرسنده سیر
جهاندار پاسخ چنین داد باز
که هم کوته است این سخن هم دراز
چو از خویشتن روی بر تافتی
به ایزد چنان دان که ره یافتی
طلب کردن جای او رای نیست
که جای آفریننده را جای نیست
نه کس راز او را تواند شمرد
نه اندیشه داند بدو راه برد
بدان چیزها دارد اندیشه راه
که باشد بدو دیده را دستگاه
خدا را نشاید در اندیشه جست
که دیو است هرچ آن ز اندیشه رست
هر اندیشهای کان بود در ضمیر
خیالی بوَد آفرینشپذیر
هرانچ او ندارد در اندیشه جای
سوی آفریننده شد رهنمای
به غفلت نشاید شد این راه را
که ابر از تو پنهان کند ماه را
نشان بس بوَد کرده بر کردگار
چو اینجا رسیدی هم اینجا بدار
به ایزدشناسی همین شد قیاس
از این نگذرد مرد ایزدشناس
چو هندو جواب سکندر شنید
به شببازیِ دیگر آمد پدید
که هرچ از زمین باشد و آسمان
نهایتگهی باشدش بیگمان
خبر دِه که بیرون از این بارگاه
به چیزی دگر هست، یا نیست راه؟
اگر هست، چون زان کس آگاه نیست؟
وگر نیست بر نیستی راه نیست
جهاندار گفت از حساب کهن
به آزرمتر سکهزن بر سخن
برون زآسمان و زمین برمتاز
که نایی به سررشتهٔ خویش باز
فلک بر تو زان هفت مَنْدَل کشید
که بیرون ز مندل نشاید دوید
از این مندل خون نشاید گذشت
که چرخ ایستادهست با تیغ و تشت
حصاریست این بارگاه بلند
در او گشته اندیشهها شهربند
چو اندیشه زاین پرده درنگذرد
پسِ پرده راز پی چون برد؟
نجوید دگر پردهٔ راز را
خبرهای انجام و آغاز را
بدین داستانها زند رهنمای
که نادیده را نیست اندیشه جای
گر اندیشی آنرا که نادیدهای
چو نیکو ببینی خطا دیدهای
بسا کس که من دیده انگاشتم
خیالش در اندیشه بنگاشتم
سرانجام چون دیدمش وقت کار
نه آن بود کز وی گرفتم شمار
جهانی دگر هست پوشیدهروی
به آنجا توان کردن این جستجوی
دگرباره گفتش به من گوی راست
که مُلک جهان بر دو قسمت چراست؟
جهانی بدین خوبی آراستن
چه باید جهانی دگر خواستن؟
چو پیداست کاینجا توانیم زیست
به آنجا سفر کردن از بهر چیست؟
چو آنجا نشستنگه آمد درست
به اینجا گذشتن چه باید نخست؟
خردمند شه گفت: ای سادهمرد
چنین دان و از دل فروشوی گرد
که ایزد دو گیتی بدان آفرید
که آنجا بود گنج و اینجا کلید
در اینجا کنی کشت و کار نوی
در آنجا برِ کشته را بدروی
در این گردد از حال خود هرچه هست
در آن بر یکی حال باید نشست
دو پرگار برزد جهانآفرین
در این آفرینش در آن آفرین
پُلست این و بر پل بباید گذشت
به دریا بود سیل را بازگشت
چو چشمه روان گردد از کوهسار
به دریاش باید گرفتن قرار
دگرباره پرسید هندوی پیر
که جان چیست در پیکرِ جانپذیر؟
نماید مرا کآتشی تافتهست
شراری از او کالبد یافتهست
فرو مردنِ جان و آتش یکیست
در این بد بوَد گر کسی را شکیست
چو آتش در او گرمدل گشت شاه
به تندی در او کرد لختی نگاه
بدو گفت کهاهریمنی سانِ توست
اگر جانی آتش بوَد، جان توست
نخواندی؟ که جان چون سفرساز گشت
از آن کس که آمد بدو بازگشت
چو ز آتش بود جنبش جان نخست
به دوزخ توان جای او باز جست
دگر آنکه گفتی به وقت فراغ
فرو مردن جان بود چون چراغ
غلط گفتهای جان علوی گرای
نمیرد ولیکن شود باز جای
حکایت ز شخصی که او جان سپرد
چه گویند؟ جان داد یا جان بمرد؟
بگویند جان داد و این نیست زَرق
ز داده بوَد تا فرو مرده فرق
ز جان درگذر، کان فروغیست پاک
ز نور الهی نه از آب و خاک
دگرگونه هندو سخن کرد ساز
به پرسیدن خوابش آمد نیاز
که بینندهٔ خواب را در خیال
چه نیرو برون آورد پر و بال؟
که منزل به منزل رود کوه و دشت
ببیند جهان در جهان سرگذشت
چو بیننده آنجاست، این خفته کیست؟
و گر نقشبند آن شد، این نقش چیست؟
به پاسخ دگرباره شد شاه تیز
که خواب از خیالی بود خانهخیز
خیال همه خوابها خانگیست
در آن آشنایی، نه بیگانگیست
اگر مرده، گر زنده بینی به خواب
ز شمع تو میخیزد آن نور و تاب
نماینده اندیشهٔ پاک توست
نموده تمنایِ ادراک توست
گرت در دل آید که راز نهفت
چرا گشت پیدا بر آنکس که خفت؟
روان چون برهنه شود در خیال؟
نپوشد بر او صورت هیچ حال؟
نبینی؟ کسی کاو ریاضتگر است
به بیداری آن گنج را رهبر است
همان بیند آن مرد بیدار هوش
که دیگر کس از خواب و خواب از سروش
دگر باره هندو درآمد به گفت
گهر کرد با نوک الماس جفت
که بی چشم ِ بَد شاهییی ده مرا
ز چشم بد آگاهییی ده مرا
چه نیروست در جنبش چشم بد؟
که نیکوی خود را کند چشمزد؟
از او کارگرتر، جهانآزمای
ندیده است بینندهٔ جانگزای
همهچیز را کهآزمایش رسد
چو دیده پسندد فزایش رسد
جز او را که هرچ او پسند آورد
سر و گردنش زیر بند آورد
به هر حرفتی در که دیدیم ژرف
درستی ندیدیم در هیچ حرف
همین یک کماندار شد کز نخست
بر آماجگه تیر او شد درست
بگو تا چه نیروست نیروی او؟
سپند از چه برد آفت از خوی او؟
چه دانم که من چشم بد دیدهام؟
پسندیده؟ یا ناپسندیدهام؟
جهاندار گفتش که صاحبقیاس
چنین آرد از رایِ معنیشناس
که بر هرچه گردد نظر جایگیر
گذر بر هوایی کند ناگزیر
بر آنچیز کارَد همیتاختن
کند با هوا رای دم ساختن
بُنه چون درآرد بدان رخنهگاه
هوا نیز باید در آن رخنه راه
هوا گر هوایی بوَد سودمند
در ارکان آن چیز ناید گزند
مزاج هوا چون بود زهرناک
بیندازد آن چیز را در مغاک
هوایی بد است آنکه بر چشم زد
بد آرد به همراهی چشم بد
ولیکن به نزدیک من در نهفت
جز این علتی هست کان کس نگفت
نه چشم بد است آنچنان کارگر
که نقش روندهست پیش نظر
چو بیند عجبکارییی در خیال
به تأدیب چشمش دهد گوشمال
تعجب روا نیست در راه او
نباید جز او در نظرگاه او
چو نقش حریفی شگفت آیدش
دغا باختن در گرفت آیدش
گرفتار کن را دهد پیچپیچ
بدان تا نگردد گرفتار هیچ
کسی را که چشمی رسد ناگهان
دهندرّهاش اوفتد در دهان
رسانندهٔ چشم را جوش خون
بخاری ز پیشانی آرد برون
به این هر دو معنی شناسند و بس
که این چشمزن بود و آن چشمرس
سپند از پی آن شد افروخته
که آفت به آتش شود سوخته
فسونگر دگرگونه گفتهست راز
که چون با سپند آتش آمد فراز
رسد بر فلک دود مشگینسپند
فلک خود ز ره باز دارد گزند
دگرباره هندویِ رومیپرست
درآورد پولاد هندی بهدست
که از نیک و بد مرد اخترسگال
خبر چون دهد؟ چون زند نقش فال؟
ز نقشی که از کار ناید برون
به نیک و به بد چون شود رهنمون؟
چنین گفتش آن مایهٔ ایزدی
که هرچ آن ز نیکی رسد یا بدی
هر آیینه در نقش این گنبد است
اگر نیک، نیکست اگر بد بد است
سگالندهٔ فال چون قرعه راند
ز طالع تواند همی نقش خواند
نمودار طالع نماید درست
ز تخمی که خواهد دران زرع رُست
خدایی که هست آفرینشپناه
چو بیند نیازی در این عرضهگاه
به اندازهٔ آنکه باشد نیاز
نماید به ما بودنیهای راز
فرستد سروشی و با او کلید
کند راز سربسته بر ما پدید
از آن باده هندو چنان مست شد
که یکباره شمشیرش از دست شد
دگرباره پرسید کز چین و زنگ
ورقهای صورت چرا شد دو رنگ؟
چو یکسان بود رنگها در لوید
چرا این سیه گشت و آن شد سپید؟
جهاندار گفت این گرایندهگوی
دو رنگست، یکیرنگی از وی مجوی
دورویست خورشید آیینهوش
یکی روی در چین یکی در حبش
به رویی کند رویها را چو ماه
به رویی دگر رویها را سیاه
چو هندوی دانا به چندین سؤال
زبون شد ز فرهنگ دانشسگال
به تسلیم شه بوسه بر خاک زد
شه از خرمی سر بر افلاک زد
همه زیرکان بر چنان هوش و رای
دمیدند و خواندند نام خدای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف مکالمهای میان سکندر و یک هندو فیلسوف میپردازد. هندو با دانشی که دارد، سوالات عمیقی درباره وجود و معانی زندگی از سکندر میپرسد. سکندر به پاسخهای هندو علاقهمند شده و به تبادل نظر میپردازند. هندو از سکندر میخواهد که جای خداوند را به او معرفی کند، اما سکندر میگوید که خداوند را نمیتوان محدود به مکان خاصی دانست.
در ادامه، هندو سوالاتی درباره جان و خواب میپرسد و سکندر به او توضیح میدهد که خواب و خیال راهی برای درک واقعیتهای عمیقتر هستند. او همچنین به تأثیر چشمبد و نیروی جادو اشاره میکند و در نهایت با بیان فکری عمیق، هندو را تحت تأثیر قرار میدهد و به او میگوید که همه امور در عالم به نوعی با هم مرتبط هستند.
شعر در نهایت به نکتهای فلسفی میرسد که هر واقعیتی به نوعی در آینه وجود بازتاب مییابد و به نوعی درک هر یک از ما از جهان متفاوت است. این گفتگو به ما یادآوری میکند که باید در جستجوی حقیقت باشیم و با خرد و آگاهی به جهان بنگریم.
هوش مصنوعی: خواننده، با تمام توان و شور و نشاط به آوازخوانی بپرداز، چرا که در این باغ، بلبل نباید ساکت و بیصدا بماند.
هوش مصنوعی: مگر اینکه تو یادم را زنده کنی، من را که بیصدا هستم، در آتش شور و هیجان قرار بدهی.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی علم و دانش به وجود میآید، راههای قدرت و سلطنت تحت تاثیر قرار میگیرد و ممکن است به حاشیه برود. در واقع، دانش و آگاهی باعث تغییرات در نظامهای قدرت و جور میشود.
هوش مصنوعی: دهانم را با شراب خوشگوار پر کردهاند، زیرا که بنیان شادی را نتوانستهام به طور محکم و استوار مشاهده کنم.
هوش مصنوعی: روزی، وقتی که خورشید با چهرهای درخشان از پشت پرده طلایی صبح نمایان شد، همه به تماشای او پرداختند.
هوش مصنوعی: اسکندر با پیروی از فرهنگ و تربیت خود، به مقام سلطنت و تخت پادشاهی دست یافت.
هوش مصنوعی: رقیبی از راه رسید که پیامآور هندی به پیش شاه آمده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که میخواهم به حضور پادشاه بروم و پیامآورم را دوباره برسانم.
هوش مصنوعی: شاه دستور داد که مغان را به سمت آفتاب سرعت بخشند و آنها را به سوی او ببرند.
هوش مصنوعی: به دستور پادشاه، به سمت مغولها حرکت کردند و راه را برای او باز کردند و مورد استقبال قرار دادند.
هوش مصنوعی: یک فرد متوجه شده که در خدمت اهل wisdom و دانش است و به اندازهای شعلهور و پرشور است که میتواند دیگران را نیز تحتتأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید درخشان را دید، به سرعت به رسم و آیین مغها به آن احترام گذاشت.
هوش مصنوعی: به دستور شاه، رقبای او در مکانی که ممکن است آرامش یابند، کنار گذاشته شدند.
هوش مصنوعی: سخنان زیبا و دلنشینی از هر موضوعی مطرح میشد، از زمین تا آسمان.
هوش مصنوعی: هر فردی به اندازهی هنرش، در سخنان خود ارزش و مقامش را بالا میبرد.
هوش مصنوعی: زمانی که در هندوستان شوق و نشاط صحبت به وجود میآید، گویی که گلهای تازه از درختان قدیمی شکوفا میشوند.
هوش مصنوعی: بسیاری از نکات مهم و ارزشمند را بیان کرد که هیچکس نتوانسته است آن گوهر پنهان را کشف کند.
هوش مصنوعی: آسمان را از مرواریدهای زیبا پر کرده و دنیا را چون گوشوارهای به گوش خود آویزان کرده است.
هوش مصنوعی: ستایش فرمانروای جهان و پناهگاه عالم به گونهای بود که آن کاخ (دولت و قدرت) را روشن و درخشان کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که از ستایش و تمجید، سن و سالی گذشته و پردهنشینی را کنار گذاشت، سخن به میان آمد و رنگ و بوی جدیدی پیدا کرد.
تاریکپروانه: شاپرک، پروانهٔ تاریکرو.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است آن چراغ، به من که در تاریکی هستم، نوری ببخشد و آشنایی بیاورد؟
هوش مصنوعی: من رهبر تمام هندیها هستم، با فکر و اندیشهای که از تجربهی سالها به دست آمده و با نیروی جوانی.
هوش مصنوعی: من حرفهای ناگفته و پنهانی زیادی دارم که هیچکس نمیتواند آنها را بیان کند و از راز درونم پردهبرداری کند.
هوش مصنوعی: شنیدم که در این زمان، تو بهترین معلمی هستی که بر همه زمانها تسلط داری.
هوش مصنوعی: عقل و اندیشهٔ تو مانند رشتهای از مروارید ارزشمند است و این تو هستی که باید درهای بسته را باز کنی و به راهحلهای تازهای دست یابی.
هوش مصنوعی: هرچند که خداوند به تو مقام و دانش بالایی بخشیده، اما خوشبختی تنها به همین چیزها محدود نیست.
هوش مصنوعی: اگر سخنی را از تو بشنوم، به خاطر آن، عبادت و ارادت خود را از خورشید به سمت تو معطوف میکنم.
هوش مصنوعی: اگر از سوی پادشاه پاسخی دریافت نکنی، بار دیگر میتوانی سوار بر خر شوی و سفر را ادامه دهی.
هوش مصنوعی: اما نمیخواهم که غیر از شهریار در سخن کسی دیگر را بشناسم.
هوش مصنوعی: از من سوال و بحثهایی به وجود میآید و از تو جوابها و گلایههای خوشایند و مؤثر.
هوش مصنوعی: فرمانروا گفت: بهانهای برای سخن گفتن نیاور و هر چیزی را که در دل داری، به زبان بیاور.
هوش مصنوعی: مرد با تجربهای از هند، زمین را بوسید و زبانش به تندی و قدرتی مانند شمشیر هندی باز شد.
گیتیپناه: خداوند.
هوش مصنوعی: زمانی که من از خودم جدا شوم و به سوی خالق بروم، چگونه باید راهی را انتخاب کنم؟
هوش مصنوعی: من میدانم که خالقی وجود دارد، حالا کجا باید او را جستجو کنم وقتی که به مسیر صحیح برسم؟
هوش مصنوعی: نشان او واضح و قابل مشاهده است، ولی خودش حضور ندارد. اکنون من به دنبال کلید باز کردن در بستهاش از چه کسی بپرسم؟
هوش مصنوعی: وجود او که پر از معانی و مفاهیم عمیق شده، آیا در دنیا و زمین است یا در آسمان و عالم بالا؟
هوش مصنوعی: آیا او را در اندیشه و خیال جستجو کنم یا در واقعیت؟ وقتی از من بپرسند که او کجاست، چه جوابی باید بدهم؟
هوش مصنوعی: کجا میتوان مکان بالا و پایین را مشخص کرد؟ آیا میتوان با دلایل معتبر، به سوال شخص پرسشگر پاسخ داد؟
هوش مصنوعی: جهاندار (حاکم یا فرمانروا) پاسخ داد که این حرف هم کوتاه است و هم طولانی.
هوش مصنوعی: وقتی از خودت دور شوی و به خداوند نزدیک شوی، بدان که از راه حقی به مقصد رسیدهای.
هوش مصنوعی: جایگاه حضرت حق را نمیتوان با خواستههایمان پر کرد، چرا که هیچ چیزی نمیتواند جای خالق را بگیرد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند راز او را حساب کند و هیچکس نمیداند چگونه به او نزدیک شود.
هوش مصنوعی: بدان که اندیشه و تفکر در مورد چیزهایی که مناسب و خوب هستند، به چشم و دید انسان ابزار و قابلیتهای لازم را میدهد.
هوش مصنوعی: خداوند را نباید در فکر و اندیشه جستجو کرد، زیرا هر چیزی که از اندیشه فراتر برود، میتواند شبیه دیو باشد.
هوش مصنوعی: هر فکر و اندیشهای که در ذهن و خیال انسان وجود داشته باشد، میتواند به شکلی به واقعیت تبدیل شود و به وجود بیاید.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در ذهن او وجود ندارد، به سمت خالقش راهنمایی میشود.
هوش مصنوعی: نباید با بیتوجهی اجازه دهی که ابرها ماه را از تو پنهان کنند.
هوش مصنوعی: وقتی به اینجا رسیدی، به یاد داشته باش که نشانههایی از خداوند در این مکان وجود دارد. پس اینجا را با احترام و توجه نگاهدار.
هوش مصنوعی: این موضوع به درک و شناخت خداوند مربوط میشود و اگر کسی واقعاً در این زمینه آگاه باشد، به سادگی به چیزی کمتر از آن نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: وقتی هندو پاسخ سکندر را شنید، در شب دیگری به نمایش و بازی دیگری آمد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در زمین و آسمان وجود دارد، در نهایت به یقین به یک خط پایان میرسد.
هوش مصنوعی: به من اطلاع بده که آیا در بیرون از این مکان چیزی وجود دارد یا اینکه هیچ راه دیگری وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: اگر چیزی وجود دارد، چرا کسی از آن خبر ندارد؟ و اگر چیزی وجود ندارد، پس راهی برای نبودن وجود ندارد.
بهآزرمتر: مؤدبانهتر. مصرع دوم یعنی تند مرو و ملایمتر سخن بگو.
هوش مصنوعی: از مرز آسمان و زمین بیرون برو و با شتاب به سوی اصل و ریشهٔ خود بازگرد.
مندَل: دایره و خطیاست که افسونگران و تسخیرکنندگان جن و ...، هنگام این عمل بهگرد خود میکشند و به عقیده آنان، هرگاه قدم از خط بیرون گذارند ارواح خون آنان را میریزند.
هوش مصنوعی: از این وضعیت خونین نمیتوان عبور کرد، چرا که زمان به شدت در حال تغییر و تهدید است و در حال حاضر همه چیز در وضعیت خطر است.
هوش مصنوعی: این بنا مانند یک حصار است که در آن، افکار و باورها به گونهای محصور شدهاند و به نوعی در قید و بند قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: اگر فکر و اندیشه از این حجاب عبور نکند، پس چگونه میتواند رازهایی که پشت این پرده نهفته است را کشف کند؟
هوش مصنوعی: دیگر به دنبال پردهٔ رازها نروید، خبر از آغاز و انجام امور را جویایی نباشید.
هوش مصنوعی: در این داستانها، راهنمایی به وجود میآید که برای کسانی که نمیتوانند ببینند یا درک کنند، جایی برای اندیشه وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر به چیزی که نمیبینی فکر کنی، وقتی آن را ببینی، اگر خوب به نظر برسد، به اشتباه آن را خطا گذاشتهای.
بسیار (اتفاق افتادهاست که من) تصوّری از شخصی داشتهام و فکر میکردهام که تصور من از او درست است و چنان است که او را دیدهام
اما سرانجام وقتی که او را حضورا دیدم، آن شخصی نبود که تصور کردهبودم.
هوش مصنوعی: در جایی دیگر جهانی وجود دارد که از دید پنهان است و میتوان با جستجو به آنجا دست یافت.
هوش مصنوعی: او دوباره از من خواست که حقیقت را بگویم و پرسید چرا دنیا به دو بخش تقسیم شده است؟
هوش مصنوعی: آیا با این همه زیبایی که در این جهان وجود دارد، باید به دنبال جهانی دیگر برویم؟
هوش مصنوعی: وقتی که میدانیم در اینجا میتوانیم زندگی کنیم، چرا باید به سفر به آنجا بپردازیم؟
هوش مصنوعی: وقتی به جایی میرسیم که باید بنشینیم، باید بدانیم که در ابتدا چه کاری باید انجام دهیم.
هوش مصنوعی: مرد دانا به او گفت: ای انسان بیتجربه، به این موضوع آگاه باش و از دل مردم غافل نشو.
هوش مصنوعی: خداوند دو جهان را آفرید تا در یکی گنجینهای وجود داشته باشد و در دیگری کلیدی برای دسترسی به آن.
هوش مصنوعی: اینجا تو به کشت و کار تازهای مشغولی و در جایی دیگر، به سراغ فردی که از دنیا رفته میروی تا او را یاد کنی.
هوش مصنوعی: در این دنیا، هر کس باید با توجه به وضعیت خود، به تفکر و تأمل بپردازد و زمانی را برای بررسی حالتهای خود اختصاص دهد.
هوش مصنوعی: دو پرگار توسط خالق جهان در این خلقت و در آفرینش دیگر به کار رفته است.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که وقتی به یک چالش یا مانع برخورد میکنیم، باید از آن عبور کنیم. مانند پلی که به وسیله آن میتوان به سوی دریا رسید، حتی اگر آب طغیانی باشد و مسیر را تهدید کند. در واقع، زندگی همواره با موانع و مشکلاتی مواجه است که باید با شجاعت و اراده از آنها عبور کرد.
هوش مصنوعی: چنانچه چشمهای که از کوهها میجوشد به دریا میرسد، باید برای آن معنایی مشخص و پایانی بیابیم.
هوش مصنوعی: هندوی پیر دوباره سؤال کرد که جان چیست و چه ارتباطی با بدنی که قابل دریافت جان است، دارد؟
هوش مصنوعی: من را آتشی نشان میدهد که شعلهاش از آن به وجود آمده و جسمی گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر کسی در مورد مفهوم جان و آتش شک دارد، باید بداند که هر دو یکسان و در یک سطح از ناگویی و بدی قرار دارند.
گرمدل: خشمگین.
سان: رسم و نهاد.
هوش مصنوعی: آیا نخواندی که وقتی جان مانند مسافری میشود، به سراغ کسی میرود که به او بازگشت میکند؟
هوش مصنوعی: زمانی که روح از آتش رنج میبرد، ابتدا میتواند به جهنم بازگردد و در آنجا مکانی برای خود پیدا کند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که در زمان استراحت، جان انسان مانند چراغی است که خاموش میشود.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که شما به اشتباه فکر کردهاید که جان علوی نمیمیرد، اما در حقیقت او برمیگردد و دوباره احیاء میشود.
هوش مصنوعی: در مورد فردی که جان خود را از دست داد، چه باید گفت؟ آیا باید بگوییم که او جانش را داد یا اینکه جانش مرد؟
زرق: دروغ.
هوش مصنوعی: از جان خود فارغ شو، زیرا این روشنایی، نوری خالص و الهی است و ریشه در موادی مانند آب و خاک ندارد.
هوش مصنوعی: هندو به شیوهای متفاوت صحبت کرد و وقتی از او سوال کردند، نیازش به خواب او را در کلامش نمایان ساخت.
هوش مصنوعی: بیننده خواب در خیال خود چه قدرتی دارد که میتواند خیال و تصورات را به پر و بالی تبدیل کند؟
هوش مصنوعی: انسان در سفر و پیمودن راهها، در هر مرحله و گذر، به تماشای دنیای پیرامون میپردازد و داستانهای مختلفی را تجربه و مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: وقتی بیننده در آنجا است، پس این خواب چه معنایی دارد؟ و اگر آن شخص توانسته نقشی بسازد، پس این نقش چه چیزی را نشان میدهد؟
خانهخیز در اینجا یعنی برآمده از درون و از خانه، نه از بیرون.
هوش مصنوعی: تصور و یادآوری همه خوابها در فضایی آشنا و راحت قرار دارد و حالتی از بیگانگی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر فرد مردهای را در خواب ببینی، نوری و درخششی که از شمع تو بهدست میآید او را به زندگی برمیگرداند.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که آنچه که در دل و ذهن تو میگذرد، به خوبی نمایانگر افکار خالص توست و نشاندهندهٔ شوق و آرزوی تو برای فهم و درک عمیقتر.
هوش مصنوعی: اگر در دل تو احساس کنجکاوی و نیاز به دانستن راز پنهانی به وجود آید، چرا این راز برای کسی که در خواب است، روشن و نمایان شده است؟
هوش مصنوعی: وقتی که روح در تخیل عریان میشود، هیچ حالتی نمیتواند بر آن پوشیده شود.
هوش مصنوعی: آیا نمیبینی؟ فردی که در مسیر تمرین و ریاضت قرار دارد، در بیداری میتواند به آن گنج ارزشمند راه پیدا کند.
هوش مصنوعی: فقط کسی که بیدار و هوشیار است، میتواند آنچه را که دیگران از دست دادهاند، ببیند. تنها او میتواند صدای حقیقت را بشنود و از خواب غفلت بیدار شود.
هوش مصنوعی: هندو دوباره به میان آمد و صحبت کرد و"گهر" را با نوک الماس مرتبط کرد.
هوش مصنوعی: از من یک نگهبان بیخطر بخواه و از تلخیها و خطرات دنیا مرا دور کن.
هوش مصنوعی: چه قدرتی در آن نگاه حسود نهفته است که میتواند زیباییهای شخص را تحت تأثیر قرار دهد و آسیب برساند؟
هوش مصنوعی: کسی که جهان را تجربه نکرده و از او پرکارتر نیست، آدمیست که جان را به دل میآورد و بر آن مسلط میشود.
هوش مصنوعی: هر چیز را که امتحان کنی و مورد پسندت قرار بگیرد، قطعا به ارزش و اهمیت آن افزوده خواهد شد.
هوش مصنوعی: جز او، کسی نیست که هر چیز را بر اساس خواستهاش در سر و گردنش تسلط دهد.
هوش مصنوعی: به هر شکلی که نگاه کردیم، چیزی از حقیقت و درستی را در هیچ کلمهای پیدا نکردیم.
هوش مصنوعی: فقط یک کماندار باقی مانده است که از ابتدا تیرش به هدف نشسته است.
هوش مصنوعی: بگو که نیروی او چقدر است؟ و اینکه آتش چگونه به واسطهٔ ویژگیهای او، از او دور شده است؟
چه دانم: از روی چه بدانم، چگونه بفهمم.
هوش مصنوعی: جهاندار به او گفت که کسی که توانایی تحلیل و استنباط دارد، اینگونه از نظر و معنای خود استفاده میکند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به آن نگاه کنید، حتماً جایی در ذهنتان باقی میماند و نگاه به آن باعث میشود حتماً احساس خاصی ایجاد شود.
هوش مصنوعی: آنچه را که اراده کردهای، با شتاب و اشتیاق دنبال کن، زیرا در این فرآیند، میتوانی به موفقیتها و دستاوردهای شیرینی دست یابی.
هوش مصنوعی: وقتی درختی از شکاف یا سوراخی بیرون میآید، باید که هوای تازه هم از همان سوراخ وارد شود.
هوش مصنوعی: اگر هوا خوب و مناسب باشد، هیچ آسیبی به اصول و پایههای آن چیز نمیرسد.
هوش مصنوعی: آب و هوای ناسالم و سمی میتواند چیزها را به جایی عمیق و تاریک بیندازد و نابود کند.
هوش مصنوعی: آدمی که هوای بدی دارد، ممکن است به چشم کسانی که با او هستند آسیب برساند.
هوش مصنوعی: اما نزد من دلیلی نهفته است که هیچکس از آن خبر ندارد.
هوش مصنوعی: چشم بد نمیتواند آسیبی به کسی برساند؛ زیرا آنچه در واقعیت وجود دارد، از جنس حقیقی و قویتر است و میتواند بر همه چیز غلبه کند.
هوش مصنوعی: وقتی که کسی در خیال خود کار شگفتآوری میبیند، به خاطر آن، چشمش را موعظه و تنبیه میکند.
هوش مصنوعی: در مسیر حقیقت، جای شگفتی نیست؛ زیرا در این راه، تنها باید او را دید و هیچ چیز دیگری را در نظر نگرفت.
هوش مصنوعی: وقتی که منافق و ریاکار به شکل دوست و حریف خود را نشان میدهد، او دچار گمراهی و ناراحتی میشود و به این وضعیتها دچار میگردد.
هوش مصنوعی: تو را در مشکلات فرو نبر، بلکه با درک و فهم درست به مسایل نگاه کن تا در هیچ چالشی گرفتار نشوی.
هوش مصنوعی: هرکس که ناگهان به او نگاهی بیندازد و به او نزدیک شود، ممکن است دچار مشکلاتی شود که به زبان آوردن آن دشوار خواهد بود.
هوش مصنوعی: چشم را به وسعت احساس میکند و بخار ناشی از خون جوشیده از پیشانی خارج میشود.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تنها به دو تعبیر میتوان به زیبایی و تاثیرگذاری چشمها توجه کرد: یکی از آنها به خاطر قدرت جلب توجه و دیگری به خاطر زیبایی و جلوه خاصشان است.
هوش مصنوعی: سپند (که به معنی گیاهی خوشبو و مقدس است) برای جلوگیری از آسیبها و آتشسوزیها به کار میرود و در اینجا میگوید که سپند به منظور جلوگیری از آسیب و سوختن، به آتش افروخته میشود. یعنی اقداماتی انجام میشود تا از خطرات و صدمات جلوگیری شود.
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از جادوگری است که به شیوهای متفاوت از دیگران، رازی را فاش کرده است. او میگوید زمانی که آتش به همراه نیروی محافظتی (سپند) بالا میآید، کار دیگری انجام میشود. به نوعی نشان میدهد که در این وضعیت، تأثیرات خاصی شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: دود سیاهی به آسمان میرسد و آسمان خود بهسوی آن میرود تا آسیبی به آن نرساند.
هوش مصنوعی: متن اشاره دارد به فردی از هند که به پرستش رومانیها علاقمند است و دوباره آهن هندی را به دست میآورد. این توصیف نشاندهنده ارتباط فرهنگی و اقتصادی میان هند و روم است.
هوش مصنوعی: هرگز نمیتواند کسی که از خوبیها و بدیهای دیگران آگاه است، حال و آینده آنها را بهدرستی پیشبینی کند. چگونه ممکن است که طلوع ستاره یا نشانهای، سرنوشت کسی را رقم بزند؟
هوش مصنوعی: از طرحی که از عمل انسان به وجود میآید، چه نیک باشد و چه بد، چگونه میتوان به راهی هدایت شد؟
هوش مصنوعی: او چنین گفت: آن نیروی الهی که هر چیزی که به نیکی و بدی میرسد از آن است.
هوش مصنوعی: هر تصویری که در این گنبد نقش ببندد، بازتابی از حقیقت آن تصویر است؛ اگر خوب باشد، خوب دیده میشود و اگر بد باشد، بد نشان داده میشود.
هوش مصنوعی: آشکار کننده فال مانند زمانی است که قرعه انداخته میشود، زیرا بر اساس سرنوشت میتواند به تفسیر نشانهها بپردازد.
هوش مصنوعی: اگر شرایط و نشانهها به درستی بررسی شوند، آیندهای که در آن رشد و شکوفایی وجود دارد، وابسته به بذری است که در حال حاضر کاشته میشود.
هوش مصنوعی: خدایی که در پی ایجاد و آفرینش پناه داده است، وقتی نیاز و خواستهای را در این دنیا ببیند، به آن توجه میکند.
هوش مصنوعی: هر چه نیاز باشد، به همان اندازه ما موجودیتهای پنهانی داریم که به آن پاسخ میدهیم.
هوش مصنوعی: پیامی میآید و همراه آن، رمزی برای ما روشن میشود.
هوش مصنوعی: او از باده هندی چنان سرشکسته و مست شد که ناگهان شمشیرش از دستش افتاد.
هوش مصنوعی: سؤالی دوباره مطرح کرد که چرا ورقهای صورت از چین و زنگ، به دو رنگ درآمدهاند؟
هوش مصنوعی: اگر رنگها در یک مکان یکسان باشند، چرا یکی سیاه شده و دیگری سفید است؟
هوش مصنوعی: جهاندار (رهبر یا صاحب اختیار جهان) گفت: این کسی که در حال جدل و سخنگویی است، دو رنگ دارد و نباید به ظواهر او توجه کنی، زیرا یکی از این رنگها حقیقت نیست و نباید به دنبالش بروی.
هوش مصنوعی: خورشید دو چهره دارد؛ یک چهره به سمت چین و دیگری به سمت حبش.
هوش مصنوعی: توجهی به چهرههای دیگر نکن، زیرا چهرهای زیبا مانند چهرهٔ ماه، همهٔ چهرههای دیگر را تحت تأثیر قرار میدهد و آنها را کدر و تاریک جلوه میدهد.
هوش مصنوعی: آدم دانایی که از هند آمده، به خاطر پرسشهای زیادی که داشت، زبانش بند آمد و نتوانست صحبت کند زیرا فرهنگ و آموزش او را تحت تاثیر قرار داده بود.
هوش مصنوعی: شاه به خاطر خوشحالی و رضایت، تسلیم شد و بوسهای بر خاک زد، سپس از خوشی به آسمانها سر بلند کرد.
هوش مصنوعی: همه انسانهای باهوش و دانا بر آن استعداد و فکر خوب تاکید کردند و نام خداوند را ذکر کردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.