سر فیلسوفان یونان گروه
جواهر چنین آرد از کان کوه
که چون یک ره آن شاه گیتی نورد
ز گردش به گردون برآورد گرد
به یونان زمین آمد از راه دور
وطن گاه پیشینه را داد نور
زرامش سوی دانش آورد رای
پژوهشگری کرد با رهنمای
دماغ فلک را به اندیشه سفت
در بستگیها گشاد از نهفت
سخن را نشان جست بر رهبری
ز یونانی و پهلوی و دری
از آن پارسی دفتر خسروان
که بر یاد بودش چو آب روان
ز دیگر زبانهای هر مرز و بوم
چه از جنس یونان چه از جنس روم
بفرمود تا فیلسوفان همه
کنند آن چه دانش بود ترجمه
ز هر در بدانش دری درکشید
وز آن جمله دریائی آمد پدید
صدف چون ز هر گوهری گشت پر
پدید آمد از روم دریای در
نخستین طرازی که بست از قیاس
کتابیست کان هست گیتی شناس
دگر دفتر رمز روحانیان
کزو زنده مانند یونانیان
همان سفر اسکندری کاهل روم
بدو نرم کردند آهن چو موم
خبر یافتند از ره کین و مهر
که در هفت گنبد چه دارد سپهر
کنون زان صدفهای گوهر فشان
برون ز انطیاخس نبینی نشان
چنین چند نوباوه عقل و رای
پدید آمد از شاه کشور گشای
بدان کاردانی و کارآگهی
چو بنشست بر تخت شاهنشهی
اشارت چنان شد ز تخت بلند
که داناست نزدیک ما ارجمند
نجوید کسی بر کسی برتری
مگر کز طریق هنر پروری
زهر پایگاهی که والا بود
هنرمند را پایهٔ بالا بود
قرار آنچنان شد که نزدیک شاه
بدانش بود مرد را پایگاه
چو دولت به دانش روان کرد مهد
مهان سوی دانش نمودند جهد
همه رخ به دانش برافروختند
ز فرزانگان دانش آموختند
ز فرهنگ آن شاه دانش پسند
شد آواز یونان به دانش بلند
کنون کان نواحی ورق در نوشت
زمان گشت و زو نام دانش نگشت
سر نوبتی گرچه بر چرخ بست
به طاعتگهش بود دایم نشست
نهانخانهای داشتی از ادیم
برو هیچ بندی نه از زرو سیم
یکی خرگه از شوشهٔ سرخ بید
در آن خرگه افشانده خاک سپید
دلش چون شدی سیر ازین دامگاه
در آن خرگه آوردی آرامگاه
نهادی کلاه کیانی ز سر
به خدمتگری چست بستی کمر
زدی روی بر روی آن خاک پاک
برآوردی از دل دمی دردناک
ز رفته سپاسی برآراستی
به آینده هم یاریی خواستی
هر آن فتح کاقبالش آورد پیش
ز فضل خدا دید نزجهد خویش
دعا کردنش بین چه در پرده بود
همانا که شاهی دعا کرده بود
دعا کاید از راه آلودگی
نیارد مگر مغز پالودگی
چو صافی بود مرد مقصود خواه
دعا زود یابد به مقصود راه
سکندر که آن پادشاهی گرفت
جهان را بدین نیک راهی گرفت
نه زان غافلان بود کز رود و می
بدو نیک را برنگیرند پی
به کس بر جوی جور نگذاشتی
جهان را به میزان نگه داشتی
اگر پیره زن بود و گر طفل خرد
گه داد خواهی بدو راه برد
بدین راستی بود پیمان او
که شد هفت کشور به فرمان او
به تدبیر کار آگهان دم گشاد
ز کار آگهی کار عالم گشاد
وگر نه یکی ترک رومی کلاه
به هند و به چین کی زدی بارگاه
شنیدم که هر جا که راندی چو کوه
نبودی درش خالی از شش گروه
ز پولاد خایان شمشیر زن
کمر بسته بودی هزار انجمن
ز افسونگران چند جادوی چست
کز ایشان شدی بند هاروت سست
زبان اورانی که وقت شتاب
کلیچه ربودندی از آفتاب
حکیمان باریک بین بیش از آن
که رنجانم اندیشهٔ خویش از آن
ز پیران زاهد بسی نیکمرد
که در شب دعائی توانند کرد
به پیغمبران نیز بودش پناه
وزین جمله خالی نبودش سپاه
چو کاری گره پیش باز آمدی
به مشکل گشادن نیاز آمدی
ز شش کوکبه صف برآراستی
ز هر کوکبی یاریی خواستی
به اندازهٔ جهد خود هر کسی
در آن کار یاری نمودی بسی
به چندین رقیبان یاریگرش
گشاده شدی آن گره بردرش
به تدبیر پیران بسیار سال
به دستوری اختر نیک فال
چو زین گونه تدبیر ساز آمدی
دو اسبه غرض پیشباز آمدی
کجا دشمنی یافتی سخت کوش
که پیچیدی از سخت کوشیش گوش
به پیغام اول زر انداختی
به زر کار خود را چو زر ساختی
اگر دشمن زر بدی دشمنش
به آهن شدی کار چون آهنش
گر آهن نبودی بر آن در کلید
به افسونگران چاره کردی پدید
گر افسونگر از چاره سرتافتی
به مرد زبان دان فرج یافتی
چو زخم زبان هم نبودی به بند
ز رای حکیمان شدی بهرهمند
ز چاره حکیم ار هراسان شدی
به زهد و دعا سختی آسان شدی
گر از زاهدان بودی آن کار بیش
به پیغمبران بردی آن کار پیش
و گر زین همه بیش بودی شمار
به ایزد پناهیدی انجام کار
پناهندهٔ بخت بیدار او
شدی یار او ساختی کار او
ز هر عبره کاندر شمار آمدش
نمودار عبرت به کار آمدش
ز بزم طرب تاب شغل شکار
ندیدی به بازیچه در هیچ کار
یکی روز می خوردن آغاز کرد
در خرمی بر جهان باز کرد
برامش نشستند رامشگران
کشیدند بزمی کران تا کران
سرایندهای بود در بزم شاه
که شه را درو بیش بودی نگاه
وشی جامهای داشتی هفت رنگ
چو گل تاروپودش برآورده تنگ
تماشای آن جامهٔ نغز باف
دل شاه را داده بر وی طواف
بر آن جامهٔ چون گل افروخته
ز کرباس خام آستر دوخته
خداوند آن جامهٔ نغز کار
گران جامه زو تا بسی روزگار
ز بس زخمهٔ دود و تاراج گرد
وشی پوش را جامه شد سالخورد
چو خندید بر یکدیگر تاروپود
سرآینده را آخر آمد سرود
کهن جامه را داد سازی دگر
وشی زیر کرد آستر برزبر
چو در چشم شاه آمد آن رنگ زشت
بدو گفت کی مدبر بدسرشت
چرا پرهٔ سرخ گل ریختی
بخار مغیلان در آویختی
حریرت چرا گشت برتن پلاس
چه داری شبه پیش گوهر شناس
زمین بوسه داد آن سراینده مرد
بجان و سرشاه سوگند خورد
که این جامه بود آنکه بود از نخست
ز بومش دگرگونه نقشی نرست
جز آن نیست کز تو عمل کردهام
درون را به بیرون بدل کردهام
خلق بود بیرون نهفتم ز شاه
خلقتر شدم چون درون یافت راه
شه از پاسخ مرد دستان سرای
فروماند سرگشته لختی بجای
از آن پس که خلقان او تازه کرد
به خلقش کرم بیش از اندازه کرد
ز گریه بپیچید و در گریه گفت
که پوشیده به راز ما در نهفت
گر از راز ما بر گشایند بند
بگیرد جهان در جهان بوی گند
چو از نقش دیبای رومی طراز
سر عیبه زینسان گشایند باز
به ار ما درین مجمر نقره پوش
چو عود سیه برنداریم جوش
که خوبان به خاکستر عود و بید
کنند از سر خنده دندان سفید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی عظمت دانش و فلسفه در یونان و تأثیر آن بر فرهنگها و تمدنهای اطراف میپردازد. فیلسوفان یونان، به عنوان جواهری از بینش و علم، با تلاش در راستای کشف و ترویج دانش، زمین یونان را نورانی کردند. آنها از زبانها و فرهنگهای مختلف الهام گرفتند و کوشش کردند تا علوم و معارف را به زبانهای دیگر ترجمه کنند.
در ادامه، تأثیر سکندر مقدونی به عنوان یک پادشاه دانا و کارآگاه در اتحاد کشورها و گسترش علم و دانش، مورد بررسی قرار میگیرد. وی با تدبیر و همکاری حکیمان و خردمندان، کشورها را به هم پیوند داد. همچنین به مهمترین نکات در حکمت و دعا و تأثیر آن بر پیشرفت از جمله برقراری ارتباط با خدایان پرداخته میشود.
متن در نهایت به تجلی زیبایی و هنر نیز اشاره کرده و به یک مجلس جشن و سرود اشاره میکند که در آن، شاعری با جامهای زیبا و رنگین، شاه را مسحور میکند و مفهومی از همراهی با هنر و زیبایی را به تصویر میکشد. این شعر در کل، تجلی پیشرفت فکری و هنری در تاریخ بشریت و اهمیت دانش و خرد را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: سر فیلسوفان یونان، گنجینهای از دانش و حکمت است که از دل کوههای عظیم به دست آمده است. مانند جواهراتی که از عمق زمین استخراج میشوند، افکار و اندیشههای آنها ارزشمند و درخشان است.
هوش مصنوعی: آن زمان که آن پادشاه جهان از چرخ فلک تیره و تاریکیها رهایی یافت و به روشنی و فردایی نو دست یافت.
هوش مصنوعی: یک خانه یا سرزمین جدید به دور از وطن پیدا شده است که تاریخ و پیشینهاش را روشن کرده و به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: از دلخوشی به سمت دانش رفت و با فکر جستجوگر خود، به کمک راهنمایی رسید.
هوش مصنوعی: در تلاشهایش، آسمان را به چالش کشید و از پنهانترین رازها پرده برداشت.
هوش مصنوعی: سخن را به دنبال الگویی مناسب بگرد، از یونانی و پهلوی و فارسی.
هوش مصنوعی: از آن کتابهای فارسی که به یاد بزرگان همچون آب زلال و روان باقی مانده است.
هوش مصنوعی: از دیگر زبانها و فرهنگهای هر سرزمین، چه از نوع یونانی و چه از نوع رومی.
هوش مصنوعی: حکم کرد که همه فیلسوفان آنچه را که دانش میدانستند، به زبان دیگر بیان کنند.
هوش مصنوعی: از هر در ورودی به دانش، دری باز شد و از آن، دریایی به وجود آمد.
هوش مصنوعی: صدف، وقتی که پر از هر نوع گوهر شد، از دریا به مانند دریایی از روم نمایان شد.
هوش مصنوعی: نخستین زبانی که از روی الگو ساخته شده، به نوعی مانند یک کتاب است که به شناخت جهان کمک میکند.
هوش مصنوعی: دیگر کتاب اسرار روحانیون که از آن جانی تازه میگیرند، شبیه به یونانیان است.
هوش مصنوعی: سفر اسکندر بزرگ به روم، به گونهای بود که او به راحتی و به نرمی با مشکلات و چالشها روبرو شد، همانطور که آهن به راحتی قابلیت شکلگیری دارد.
هوش مصنوعی: از راه دشمنی و دوستی، از آنچه در هفت آسمان وجود دارد، خبر پیدا کردند.
هوش مصنوعی: اکنون از آن صدفهای پر از مروارید، دیگر نشانی از فرورفتگیها نمیبینی.
هوش مصنوعی: چند نفر جوان و باهوش از طرف شاه به وجود آمدند که دارای اندیشه و عقل بودند و در کارهای کشور گشایی فعالیت داشتند.
هوش مصنوعی: به دلیل دانش و آگاهیات، وقتی بر مقام سلطنت نشستهای، باید بدان توجه داشته باشی.
هوش مصنوعی: اشارهای به وجود و مقام والای شخصیتی شد که در نزد ما از احترام و ارزش ویژهای برخوردار است.
هوش مصنوعی: هیچکس نباید به دنبال برتری بر دیگران باشد، مگر اینکه از طریق پرورش و تقویت هنر و مهارتهای خود این برتری را بهدست آورد.
هوش مصنوعی: هرکه در جایگاه برجستهای قرار دارد، اگر هنرمند باشد، دارای موقعیت و اعتبار بالاتری خواهد بود.
هوش مصنوعی: توافق به گونهای شکل گرفت که مردی با دانش و آگاهی، در نزدیکی شاه مقام و موقعیتی پیدا کرد.
هوش مصنوعی: وقتی کامیابی به علم تعلق گرفت، بزرگان بهسوی دانش تلاش کردند.
هوش مصنوعی: همه به علم و دانش روی آوردهاند و از خردمندان علم آموختهاند.
هوش مصنوعی: از فرهنگ و دانش شاه، آواز و معرفت یونان به اوج و بلندی رسید.
هوش مصنوعی: اکنون که زمان ورق خورده و تغییر کرده، هنوز نام دانش از آن برنخاسته است.
هوش مصنوعی: هرچند زمان میگذرد و سرنوشت یا چرخ روزگار تغییر میکند، اما انسان باید همیشه در خدمت و اطاعت از آنچه درست است بماند.
هوش مصنوعی: تو یک جای پنهانی داشتی که در آن از طلا و نقره هیچ خبری نبود.
هوش مصنوعی: یک کلبه از شاخههای بید سرخ ساخته شده و در درون آن خاک سفید پاشیدهاند.
هوش مصنوعی: دل او وقتی از این دامگاه سیر شد، در آن محل آرامش برایش فراهم کردی.
هوش مصنوعی: تو تاج سلطنت را بر سر نهادی و با ارادهای استوار، خود را برای خدمت به این مقام آماده کردی.
هوش مصنوعی: تو با نگاهت بر آن خاک پاک برخوردی و از دل، به یکباره درد و غم را برآوردی.
هوش مصنوعی: این جمله به این معنا است که از گذشتهای که سپری شده، قدردانی و شکرگزاری کردهای و همچنین برای آینده نیز درخواست یاری و کمک کردهای.
هوش مصنوعی: هر بار که او به موفقیتی دست مییابد، این را به لطف خداوند میداند و نه به خاطر زحمات و تلاشهای خودش.
هوش مصنوعی: دعای او پنهانی بود، زیرا که پادشاهی هم در حال دعا کردن بود.
هوش مصنوعی: دعای کسی که ذهن و دلش آلوده است، به جایی نمیرسد و فقط دعای کسی که پاک و خالص است اثرگذار خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر کسی دل پاک و نیت خالص داشته باشد، به زودی به اهداف و خواستههای خود میرسد.
هوش مصنوعی: سکندر، پادشاه بزرگ، دنیا را با روش نیکو و شایستهای به دست آورد.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به افرادی دارد که از دلایل و مسائل مهم غافل هستند و نمیتوانند از خوبیها و زیباییهای زندگی بهرهمند شوند. به عبارت دیگر، این افراد توانایی درک عمیقتری از دنیای اطرافشان را ندارند و به همین خاطر از نعمتهای واقعی محروم میمانند.
هوش مصنوعی: تو در حق هیچکس ظلم نکردی و جهان را با عدل و انصاف اداره کردهای.
هوش مصنوعی: اگر پیرزنی باشد یا کودکی کوچک، در هر حال که به کمک نیاز داشته باشند، باید به آنها یاری کنیم و راه کمک را نشان دهیم.
هوش مصنوعی: پیمان او به اندازهای راستین بود که توانست هفت کشور را به تسخیر خود درآورد.
هوش مصنوعی: با تدبیر و شناخت کسانی که به کارها آگاه هستند، درهای تازهای از علم و آگاهی گشوده میشود.
هوش مصنوعی: اگر نه، یکی از ترکان رومی چگونه کلاه بر سر نخواهد گذاشت و بارگاه متوجه هندوستان و چین نخواهد شد؟
هوش مصنوعی: شنیدم هر جا که راندی، اگرچه به قدرت و استواری کوه برسید، هرگز آنجا خالی از شش گروه نخواهد بود.
هوش مصنوعی: از افراد خائن و نیرومند به تیغ زنی آماده بودی و در دل هزاران گروه و جمعیت نشسته بودند.
هوش مصنوعی: از جادوگران چند نفری هستند که با سحر و جادو خود، قید و بندهایی را برمیدارند.
هوش مصنوعی: زبان اورانی به معنای ارتباط و گفتوگو در شرایطی است که زمان تنگ و شتابزده است و در این وضعیت، هر چیزی که جذاب و دلپذیر باشد، توانایی جلب توجه را دارد. این اشاره به استفاده از کلمات و زبان در زمانی دارد که فرصتها به سرعت میگذرند و ممکن است جذابیتها تحت تأثیر قرار گیرند.
هوش مصنوعی: حکیمان و دانایان دقیق و زبردست بیشتر از آنکه باعث رنجش من شوند، خودشان به فکر و تأمل در کارها و اندیشههای خودشان مشغول هستند.
هوش مصنوعی: در میان زاهدان پیر، افراد نیکخواه و نیکنهاد زیادی وجود دارند که در شب میتوانند دعای مؤثری انجام دهند.
هوش مصنوعی: او به پیامبران نیز پناه میبرد و از میان همه آنها، هیچکدام بدون یاری و حمایت نبودهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که در کاری با مشکلی روبهرو میشوی، به آن نیاز داری که مشکل را حل کنی و به گشایش برسی.
هوش مصنوعی: از میان شش کوکبه، صفی زیبا درست کردی و از هر کوکبه، یاری طلبیدی.
هوش مصنوعی: هر کس به اندازهٔ تلاشی که کرده، در آن کار به دیگران کمک کرده است.
هوش مصنوعی: تو به چندین رقیب یاریرسان او تبدیل شدهای که آن مشکلش را برطرف میکنی.
هوش مصنوعی: با راهنمایی و تدبیر انسانهای با تجربه و در طول سالها، طبق نشانههای ستارههای خوشیمن، به نتیجهای نیکو دست یافتهایم.
هوش مصنوعی: زمانی که به این شکل تدبیر و برنامهریزی کردی، مانند کسی هستی که با دو اسب برای رسیدن به هدفش آماده شده است.
هوش مصنوعی: چرا کسی را پیدا نمیکنی که به شدت تلاش کند و در برابر سختیها تسلیم نشود؛ زیرا وقتی با چنین شخصیتی مواجه میشوی، نمیتوانی او را تحمل کنی و از او دور میشوی.
هوش مصنوعی: تو در ابتدا پیام خود را با طلا بیان کردی، و اکنون هم که به زحماتت بهایی دادهای، آن را با طلا اندازهگیری میکنی.
هوش مصنوعی: اگر به دشمن طلا بدهی، او هم تبدیل به آهن خواهد شد و کارش مانند آهن خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر آهن نبود و بر آن در کلید نمیبود، جادوگران چارهای برای باز کردن آن در نمییافتند.
هوش مصنوعی: اگر جادوگری تو را از راه حل دور کند، به مردی که زبان را میشناسد، نجات خواهی یافت.
هوش مصنوعی: اگر زخم زبان وجود نداشت، با نظر و رأی خردمندان به خوبی بهرهمند میشدی.
هوش مصنوعی: اگر از راه حلهای حکمت بهراسیدی، با زهد و دعا میتوانی بر سختیها غلبه کنی و آنها را آسان کنی.
هوش مصنوعی: اگر تو از زاهدان و عابدان بودی، آن کار بزرگتر به پیشگاه پیامبران میبردی.
هوش مصنوعی: اگر از همهی اینها بیشتر باشد، به خدا پناه میبردی تا کار به خوبی به پایان برسد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به سرنوشت خود پناه ببرد و در کنار او باشد، در واقع او را یاری کرده و زمینه را برای موفقیت او فراهم کردهای.
هوش مصنوعی: هر بار که یک اشک در زندگی کسی به حساب میآید، نشاندهندهی درسی است که او باید از آن بگیرد.
هوش مصنوعی: در میهمانیهای شاد، نتوانستی از شغل شکار لذت ببری، زیرا تو در هیچ کاری به بازی و تفریح نپرداختی.
هوش مصنوعی: روزی شروع به نوشیدن کرد و در شادی، دنیای خود را گشود.
هوش مصنوعی: موسیقیدانان دور هم جمع شدند و جشنی برپا کردند که از یک سمت تا سمت دیگر ادامه داشت.
هوش مصنوعی: در مجلس شاه، شاعری حضور داشت که توجه بیشتری به خود شاه داشت و او را بیشتر مینگریست.
هوش مصنوعی: تو جامهای داری که هفت رنگ است و مانند گل زیباست، با این حال تنگی آن به تاروپودش کمک کرده و زیباییاش را دوچندان کرده است.
هوش مصنوعی: دیدن آن لباس زیبا، دل شاه را تحت تاثیر قرار داده و او را به دور خود میچرخاند.
هوش مصنوعی: لباسی که به زیبایی و جلوهٔ گل دوخته شده، با پارچهای ساده و نازک به عنوان آستر، آماده شده است.
هوش مصنوعی: خداوند آن پوشش زیبا و باارزش را برای کارگران فراهم کرده است، تا سالهای زیادی از آن بهرهمند شوند.
هوش مصنوعی: به دلیل آسیبهایی که از دود و غارتهای پی در پی به او رسیده، جاندار زخمخورده به حال زار و کهنسالی افتاده است.
هوش مصنوعی: وقتی که تار و پود زندگی و سرنوشت بر یکدیگر لبخند زدند، در نهایت آهنگ و سرودی تازه به وجود آمد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تغییر و تحولی اشاره دارد. او میگوید که لباس قدیمی را به شخص دیگری داد و در عوض، لباسی نو و زیبا بر تن کرد. این تعبیر نشاندهندهی نوسازی و بهبود زندگی است.
هوش مصنوعی: وقتی آن رنگ زشت در چشم شاه آمد، به او گفت: کیست که تدبیر ندارد و بدسرشت است؟
هوش مصنوعی: چرا که پر پرگل سرخ را به زمین انداختی و چهره خود را با بخار مغیلان پوشاندی؟
هوش مصنوعی: چرا حریر بر تن پلاس شده است؟ چه دلیلی دارد که در شب گذشته، برای کسی که گوهر را میشناسد، این تغییر رخ داده است؟
هوش مصنوعی: زمین به شاعر بزرگ بوسه داد و مردی که جان و سرش را فدای او کرده بود، سوگند یاد کرد.
هوش مصنوعی: این لباس همان چیزی است که از ابتدا بوده و از سرزمینش هیچ نقشی تغییر نکرده است.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که من از تو انجام دادهام این است که درون خود را به بیرون آوردهام.
هوش مصنوعی: مردم در ظاهر از من فاصله گرفتند، اما وقتی به درون خود نگریستم و راهی پیدا کردم، به شخصیتی بالاتر و کاملتر تبدیل شدم.
هوش مصنوعی: پادشاه از جواب مرد حیرتزده و غافلگیر شد و لحظهای در فکر فرو رفت.
هوش مصنوعی: بعد از آنکه خداوند مخلوقات را به وجود آورد، به لطف و بخشش خود بیش از حد به آنها نعمت عطا کرد.
هوش مصنوعی: او از شدت گریه به شدت پیچید و در همان حال گفت که راز ما به طور پنهانی در دل نهفته است.
هوش مصنوعی: اگر پردهی راز ما را کنار بزنند، دنیا در حالتی از فساد و فساد خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: وقتی که از نقش و طراحی پارچه رومی به آنها سر و شکلی میدهند، این گونه سرپوشها را باز میکنند.
هوش مصنوعی: در این ظرف نقرهای، چون بخار عود سیاه به وجود میآید، به ما نیز اجازه نمیدهند که از خود جوش و حرارتی نشان دهیم.
هوش مصنوعی: خوبان با خنده و شادی، آتش عشق را دوباره روشن میکنند و نورانیتر از قبل میسازند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.