گنجور

 
۴۵۸۲

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در صفت عشق و مدح شیخ الاسلام ناصر الدین ابراهیم

 

... چرخ در این کوی چیست حلقه درگاه راز

عقل در این خطه کیست شحنه راه فنا

بر سر این سر کار کی رسی ای ساده دل ...

... کم ز بنفشه مباش دوخته نیلی وطا

خیز که استاده اند راهروان ازل

بر سر راهی که نیست تا ابدش منتها

مرکب همت بتاز یک ره و بیرون جهان ...

... رو به صفت بازگرد بر در اصحاب ما

جاه براهیم بین گشته براهیم وار

مکرم اخوان فقر بر سر خوان رضا ...

خاقانی
 
۴۵۸۳

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در تحسر و تالم از مرگ کافی الدین عمربن عثمان عموی خود گوید

 

راه نفسم بسته شد از آه جگر تاب

کو هم نفسی تا نفسی رانم ازین باب ...

خاقانی
 
۴۵۸۴

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در شکایت از زندان

 

راحت از راه دل چنان برخاست

که دل اکنون ز بند جان برخاست ...

... خون دل زد به چرخ چندان موج

که گل از راه کهکشان برخاست

بلبلم در مضیق خارستان ...

... کاروان منقطع شد از در شهر

رصد از راه کاروان برخاست

اشتر اندر وحل به برق بسوخت ...

خاقانی
 
۴۵۸۵

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در فقر و گوشه نشینی و گله از سفر

 

... دلم امروز کشته فکر است

هر که از راه گوش کشته شود

زاندرون پوست خون او هدر است ...

خاقانی
 
۴۵۸۶

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در مدح خاقان کبیر ابوالمظفر اخستان شروان شاه و ملکه

 

... پیش از من هم جهان ندیده است

از منقطعان راه امید

یک تن رصد امان ندیده است ...

خاقانی
 
۴۵۸۷

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - مطلع دوم

 

... گه گه از ننگ آهن ار نعلی

زآن سم راه گستر اندازد

میخش از روم در عرب فکند ...

خاقانی
 
۴۵۸۸

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - در رثاء امام محمد بن یحیی و حادثهٔ حبس سنجر در فتنهٔ غز

 

... در حبس گاه شروان با درد دل بساز

کان درد راه توشه یوم الحساب شد

گل در میان کوره بسی درد سر کشید ...

خاقانی
 
۴۵۸۹

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - وقتی او را از رفتن به خراسان منع می‌کردند مشتاقانه این قصیدهٔ را سرود

 

... هر چه اندوختم این طایفه را رشوه دهم

بو که در راه گروگان شدنم نگذارند

ناگزیر است مرا طعمه موران دادن ...

خاقانی
 
۴۵۹۰

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - در رثاء خانوادهٔ خود

 

... عمرم بشد به پای شب و روز و غم گذاشت

موکب دو اسبه رفت و همه راه گرد ماند

دل نقشی از مراد چو موم از نگین گرفت ...

خاقانی
 
۴۵۹۱

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - مطلع سوم

 

... بیست و یک پیکر که از صقلاب دارد خیلتاش

گرد راه خیل او تا قیروان افشانده اند

تا که شد نوروز سلطان فلک را میزبان ...

... از دو سندان چار دندان زحل درهم شکست

جفته ای کز نیم راه آسمان افشانده اند

دی غباری بر فلک می رفت گفتم کاین غبار

مرکبان شه ز راه کهکشان افشانده اند

تا فلک گفتا ز نعل مرکبانش من بهم ...

خاقانی
 
۴۵۹۳

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - مطلع دوم

 

... تا ز دندانه کلیدش سین سبحان دیده اند

آمده تانخله محمود در راه از نشاط

حنظل مخروط را نارنج گیلان دیده اند ...

خاقانی
 
۴۵۹۴

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۹ - مطلع سوم

 

... مصطفی را شحنه و منشور قرآن دیده اند

چون ز راه مکه خاقانی به یثرب داد روی

پیش صدر مصطفی ثانی حسان دیده اند ...

خاقانی
 
۴۵۹۵

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - مطلع دوم

 

... بابیست و یک و شاق ز سقلاب ترک وار

بر راه دی کمین به مفاجا برافکند

از دلو یوسفی بجهد آفتاب و چشم ...

... گر مهر یوسفی به یهودا برافکند

بهرام ننگرد به براهام چون نظر

بر خان و خوان لنبک سقا برافکند ...

خاقانی
 
۴۵۹۶

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - این قصیدهٔ را حرز الحجاز خوانند در کعبهٔ علیا انشاء کرده و بر بالین مقدس پیغمبر اکرم صلوات الله علیه در یثرب به پایان آورده

 

... کز نم گرم و دم سرد مصفا بینند

ز آه سبوح زنان راه صبوحی بزنند

دیو را ره زدن روح چه یارا بینند ...

... آهشان مشعله دار و مژه سقا بینند

ها ره واقصه و قصه آن راه شویم

که ز برکه ش برکه برکه سینا بینند ...

... قبه سیم زده حله و احیا بینند

از خفاجه به سر راه معونت یابند

وز عرینه به لب چاه مواسا بینند ...

... پس سر مایده جنت ماوا بینند

حفت الجنه همه راه بهشت آمد خار

پس خارستان گلزار تمنا بینند

حفت النار همه راه سقر گلزار است

باز خارستان سر تاسر صحرا بینند ...

... تاب مهر است کز او غوره منقا بینند

فر کعبه است که در راه دل و باغ امید

شوره و غوره ما چشمه و صهبا بینند ...

خاقانی
 
۴۵۹۷

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - در رثاء امام شهاب الدین

 

... آه من سخت کوش می بشود

دلم از راه گوش بیرون شد

بیم آن بد که هوش می بشود

نه به دل بودم این سخن نه به گوش

که دل از راه گوش می بشود

ای دریغ ای دریغ چندان رفت ...

خاقانی
 
۴۵۹۸

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - در رثاء امام شهاب الدین ابوالفضائل شروانی

 

... حالم امشب چو دوش می بشود

دلم از راه گوش بیرون شد

بیم آن بد که هوش می بشود

نه به دل بودم این سخن نه به گوش

که دل از راه گوش می بشود

آه کز مردان امام شهاب ...

خاقانی
 
۴۵۹۹

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۳ - در بیان عشق و گوشه نشینی و ستایش عصمة الدین خواهر منوچهر

 

... بر در این هفت ده قحط وفاست

راه شهرستان جان خواهم گزید

نیست در ده جز علف خانه بدان ...

خاقانی
 
۴۶۰۰

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - در رثاء امام ابو عمر و اسعد

 

... باز پرسید تا مناقب او

مویه گر بر چه راه می گوید

نور پیغمبرش همی خواند ...

خاقانی
 
 
۱
۲۲۸
۲۲۹
۲۳۰
۲۳۱
۲۳۲
۱۰۲۲