گنجور

 
خاقانی

عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا

برد به دست نخست هستی ما را ز ما

ما و شما را به نقد بی خودیی در خور است

زانکه نگنجد در او هستی ما و شما

چرخ در این کوی چیست؟ حلقهٔ درگاه راز

عقل در این خطه کیست؟ شحنهٔ راه فنا

بر سر این سر کار کی رسی ای ساده دل

بر در این دار ملک، کی شوی ای بینوا

هست به معیار عشق گوهر تو کم عیار

هست به بازار دل یوسف تو کم بها

دیدهٔ ظاهر بدوز، بارگه اینک ببین

جوشن صورت بدر، معرکه اینک درآ

بهرهٔ درگاه دان هم خطر و هم خطاب

بهر شهنشاه دان هم صفت و هم صفا

در صف مردان بیار قوت معنی از آنک

در ره صورت یکی است مردم و مردم گیا

اول، غسلی بکن زین سوی نیل عدم

پس به تماشا گذر آن سوی مصر بقا

گیرم چون گل نه‌ای ساخته خونین لباس

کم ز بنفشه مباش دوخته نیلی وطا

خیز که استاده‌اند راهروان ازل

بر سر راهی که نیست تا ابدش منتها

مرکب همت بتاز یک ره و بیرون جهان

از سر طاق فلک تا به حد استوا

مردمهٔ چشم ساز نعل پی صوفیان

دانهٔ دل کن نثار بر سر اصحابنا

در کنف فقر بین سوختگان خام نوش

بر شجر لا نگر مرغ‌دلان خوش نوا

هر یکی از رنگ و رای چون فلک و آفتاب

هر یکی از قرب و قدر چون ملک و پادشا

خادم این جمع دان و آبده دستشان

قبهٔ ازرق شعار، خسرو زرین غطا

صاحب دلق و عصا چون خضر و چون کلیم

گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا

کرده به دیوان دل چرخ و زمین را لقب

پیر تجشم نهاد زشت شبانگه لقا

از گه عهد الست چیره زبان در بلی

پیش در لا اله بسته میان هم چو لا

کرده به هنگام حال حلهٔ نه چرخ چاک

داده به وقت نوا نقد دو عالم عطا

رستهٔ دهر و فلک دیده و بشناخته

رایج این را دغل بازی آن را دغا

بهر فریدون راز کرده ز عصمت علم

در صف فغفور آز کرده به همت غزا

از اثر داغشان هردم سلطان عشق

گوید خاقانیا خاک توام مرحبا

رو به هنر صدر جوی بر در صدر جهان

رو به صفت بازگرد بر در اصحاب ما

جاه براهیم بین گشته براهیم‌وار

مکرم اخوان فقر بر سر خوان رضا

حافظ اعلام شرع ناصر دین رسول

کز مدد علم اوست نصرت حزب خدا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

بر دل ما تا که هست نقش خرد پادشا

جون خرد اندر دل است نقش تو در جان ما

رای تو چون‌ کوکب است همت تو چون سما

حلم تو و طبع توست همچو زمین و هوا

خاقانی

ای صفت زلف تو غارت ایمان ما

عشق جهان سوز تو بر دل ما پادشا

بر در ایوان توست پای شکسته خرد

بر سر میدان توست دست گشاده هوا

صد لطف از کردگار وز لب تو یک سخن

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
عطار

مورچهٔ خط تو، کرد چو موری مرا

کی کند ای مشک مو مور تو چندین جفا

روی تو با موی و خط مور و سلیمان به هم

موی تو هندو لقب مور تو طوطی لقا

چون به بر مه رسید مورچه بر روی تو

[...]

مولانا

چند گریزی ز ما ؟ چند روی جا به جا ؟

جان تو در دست ماست همچو گلوی عصا

چند بکردی طواف گرد جهان از گزاف

زین رمه پُر ز لاف هیچ تو دیدی وفا ؟

روز دو سه‌ ای زحیر گِردِ جهان گشته گیر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
همام تبریزی

چون سحر از بوی گل گشت معطر هوا

از نفس یار ما داد نشانی صبا

نه چه سخن باشد این چیست صبا تا کنم

نسبت بوی خوشش با نفس یار ما

کرد طلوع آفتاب یار درآمد ز خواب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه