اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
... بی قصه تو زبانه ای نیست
تا بوده هزار بار بالین
در کوی تو آستانه ای نیست ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
... عمری است تا چو شمع به امید یک سخن
موقوف پرور دهن تنگ بار اوست
تا کی به خنده ای سردندان کند سپید ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
... در هر شکن آرامگهی یافته باشد
صد بار بگفتم مکن ای دل مرو آنجا
کان ره نه به پای چو تویی بافته باشد ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
... که شب حامله جز هجر همی هیچ نزاید
بار این حادثه من خسته به منزل برسانم
گر در آن سر که جفاهای تو باشد مگر آید ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
... دم نتوان زد که چون همی آید
هر بار دل آمدی کم از غم هات
این بار غمت فزون همی آید
چشم تو خدنگ بر گمان دارد ...
... گفتا منشین برون همی آید
یک بار اثیر زخم خورد از تو
وین بار به آزمون همی آید
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
... باز ز من شهر پر آوازه شد
دل ز برم رخت سفر بار کرد
جان ز پی اش تا در دروازه شد ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
... هرکس درود هرچه در آنجا که بکارد
بیداد کنی بر من و یک بار نپرسی
زآن کو چو تو بیداد کنی بر تو گمارد ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
... ماییم و نیم جانی در پای صد بلا
این بار دست پر زده آن را همی زند
الحق به سخت کوشی سستی نمیکند ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
... جهان بگیرد حسن تو هیچ میدانی
سپاه عقل بیک بار تارومار بود
براق حسن تو هرجا که دید میدان ساخت ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵
... آنچنان خوارم که یارب زینهار
هردمی صد بار بیش از جور یار
بر زبان آرم که یارب زینهار ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵
... هر شب برسم تحفه دیده عقیق نابم
کوه است بار هجرم کاهی تن ضعیفم
دانی که من بر این تن آن بار بر نتابم
وین قصه ی تظلم بر هجر عرضه کردم ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳
... گفتم که خوانمش جان دل گفت آن تودانی
من باری این دلیری با خوی او نیارم
خواند مر اسک خود وین طرفه تر که هرگز ...
... گربط شوم گذشتن از جوی او نیارم
صد بار آب رویم رویش ببرد والله
این بار اگر برد جان برروی او نیارم
خواهم که گوی باشم چو گان حکم اورا ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹
... منهم رقم درد تو بر خویش کشیدم
صد بار ز بیداد تو رختی که ندارم
از عالم هستی بعدم پیش کشیدم ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸
... زان کنج دست نقب زمان کوته است از آنک
سی سال شصت بار زکاتش بداده ام
منگر به خامشیم که بر سنگ تجربت ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴
... کار نو در پیش می باید گرفتن بعد از این
بار نو گردی بتا باید گرفتن کار نو
گرچه دل بس نازنین و نازتو بس دلکش است
دیر باید تا برآید دل بطبع بار نو
از تجمل ها همین دل کهنه داری ای اثیر ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵
سیم اگر پیش سمن لافی زد از سیمای او
سر و باری گیست تا گوید که من بالای او
بر سر آنست مه کز آسمان یک شب فتد
با سری در محنت سودای او در پای او
گیسوی ده پای او هر تا کزو بار افکنی
هست مأوای دلی در عاشقی یکتای او ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷
دگر بار ای دل سنگین فتادی
عنان در دست بد عهدی نهادی ...
... ز چشمم چشمه ها بر رخ گشادی
فرامش کرده آن کزعشق صدبار
بمردی باز و وز مادر بزادی ...
... در این مقصوره پنهان میکنی یار
همان باری که صد بارش بدادی
نباشد عیب شاگردیت در شعر ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹
... یارب من و آن کاخر نامم بزبان بردی
کم بار دهی بازم بر درگه بار خود
این رسم چنین دانم زان تنگ دهان بردی ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱
... جان ببرم بشرط آن کز تو بود حمایتی
گوش تو تنک بار تر از دهنت چو بشنود
غصه ی هر حکایتی قصه ی هر شکایتی ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷
... برجای گل تازه شتر خار بر آرد
او بار بیک رقص شتر بگسلد از هم
هر کار که بدخواه تو در یکدگر آرد ...
... بیماری مرک از مگس مختصر آرد
زان قوم کران خوی که با بار قمطره
نادان بود آنکس که شتر در شمر آرد ...