گنجور

 
اثیر اخسیکتی

از نو، رقمی بر دل درویش کشیدم

خط، بر خرد عافیت اندیش کشیدم

سودای تونا خوانده درآمد ز درجان

در خانه دلی بود مرا، پیش کشیدم

تا راز تو در سرخی رخساره بپوشم

بس خون که بچشم از جگر ریش کشیدم

دیدم که همه بی رقم درد تو صفرند

منهم رقم درد تو بر خویش کشیدم

صد بار، ز بیداد تو رختی که ندارم

از عالم هستی بعدم پیش کشیدم

با محرم و نا اهل چو نحل از قبل تو

هم نوش فدا کردم و هم نیش کشیدم

از غایت جور تو، اثیرا سخنی ماند

آن نیز بپیش تو جفا کیش کشیدم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode