سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۳
... رشکی به گل و سرو درین باغ ندارم
ای لاله ی دلسوخته از داغ تو داغم
دست من و آن زلف گره گیر که دارد ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۴
ز لاله و گل این باغ کی خبر داریم
گل همیشه بهار جنون به سر داریم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۶
... تار تسبیح رشته ی چنگم
از گل و لاله فیض نتوان برد
غیر می نیست از کسی رنگم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۸
ما در چمن بساط تمنا فکنده ایم
بر برگ لاله طرح تماشا فکنده ایم
چون آینه ز دیدن او چشم ما پر است ...
... مانند موج دام به دریا فکنده ایم
در عشق لاله را سبب اعتبار شد
داغی که ما ز سینه به صحرا فکنده ایم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۹
اثر در عالم از دارا و اسکندر نمی بینم
سری همچون کلاه لاله در افسر نمی بینم
درین مجلس چراغی از که خواهد خواست پروانه ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۱
... از دل مجروح پنداری که پیکان می کشم
دامن صحرا ز موج گریه ام شد لاله زار
رنگ می ریزم به هرسو طرح طوفان می کشم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۹
سر از کجاست که چون لاله فکر تاج کنیم
دماغ کو که به بوی گلش علاج کنیم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۶
... بلاست طالع شهرت سلیم ورنه به عشق
هزار داغ من از داغ لاله به دارم
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۲
چگونه زمزمه ای در چمن به کام کنم
که موج لاله و گل را خیال دام کنم
خوش آن که غارت مستان شود چمن تا من ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۳
... به چشم سرمه سیاهی میل فرسنگم
به یک پیاله رخم لاله گون شود گویی
به دست ساقی بزم است چون حنا رنگم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۴
ما همچو گل به چاک گریبان نشسته ایم
چون لاله در لباس شهیدان نشسته ایم
هر یک به فکر طره ای آشفته خاطریم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۲
... چه چیز دارد از او وصل یار می خواهم
ز لاله و گل این باغ ساده لوح ترم
که من طراوت ابر از غبار می خواهم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۴
... نیست در دستم گلی تا بر سر دشمن زنم
داغ دست خود نمایم داغ سازم لاله را
آستینی بشکنم بر آتشی دامن زنم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۹
... وگر به بزم بزرگان رسم حکیم شوم
شوند لاله و گل چون چراغ روگردان
ز من به گلشن ایام اگر نسیم شوم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۰
فصل گل رفت و به جام می دمی نگذاشتم
همچو لاله داغ دل را مرهمی نگذاشتم
خنده ی موجم درین دریا کجا تر می کند ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۴
... از فلک روزی گرفتن آن قدرها کار نیست
ما چراغ لاله ایم از سنگ روغن می کشیم
گل نباشد می رسد خود بوی گل ما را سلیم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۵
... به باغ هر نفسی بلبلی کباب کنیم
سفینه های گل و لاله در میان آریم
به باغ چون هوس صحبت کتاب کنیم
نهفته آتشی از عشق در جگر داریم
ازان چو لاله و گل آب در شراب کنیم
نثار او نتوان کرد جان که خود داده ست ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۸
... چون موج ما عنان خود از دست داده ایم
رفتند دوستان چو گل و لاله زین چمن
چون سرو از برای چه ما ایستاده ایم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۰
... گر نداری می به گلشن رو که آنجا چون روی
ساغر می می شود چون لاله پیدا از زمین
چون نشینم از پی آسودگی کز شوق او ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۴
نیست در حشر محبت گفتگوی کشتگان
لاله ی این باغ دارد رنگ و بوی کشتگان
نیست در مردن هم از قید تو آزادی که هست ...