تکلیف شراب است نمک ریزی داغم
برگردن پیمانه ی می، خون ایاغم
پیغام جنون می شنوم از لب ساغر
بوی عرق فتنه دهد، می به دماغم
همصحبتی من به کسی سود ندارد
پر زهر بود چون دهن مار، ایاغم
رشکی به گل و سرو درین باغ ندارم
ای لاله ی دلسوخته از داغ تو داغم
دست من و آن زلف گره گیر، که دارد
ویرانه ی من روشنی از دود چراغم
یک غنچه سلیم از چمن وصل نچیده ست
خوشدل به همین است که من بلبل باغم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به حس گناه و شوقی که نسبت به شراب دارد، اشاره میکند. او از داغ و درد عشق صحبت میکند و احساس میکند که همصحبتیاش به کسی فایدهای ندارد. با حسرت به زیباییهای باغ نگاه میکند، اما داغ دلش از عشق داغتر است. او اشاره میکند که به رغم تنهایی و ویرانیاش، هنوز در دلش امید و شوق زندگی وجود دارد و خود را به عنوان بلبل باغ توصیف میکند که از گلهای عشق بیبهره مانده، اما دلخوش است.
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که نوشیدن شراب برای او به اندازهای مهم و ارزشمند است که داغ آن بر گردن پیمانهای که ممتع مینوشد حس میشود. همچنین، نشاندهندهی حسی عمیق و شور و شوقی است که در این تجربیات نهفته است. به نوعی، نویسنده از این احساسات و تجربیات به عنوان بخشی از وجود خود سخن میگوید.
هوش مصنوعی: پیام دیوانگی را از لبهٔ جام میشنوم، بویی از شراب فتنه به مشامم میرسد.
هوش مصنوعی: دوستی و همصحبتی من برای کسی فایدهای ندارد، مانند زهر مار که میتواند خطرناک باشد.
هوش مصنوعی: من به گل و سرو این باغ حسودی نمیکنم، ای لالهی غمگین، من از درد فقدان تو خودم غمگینم.
هوش مصنوعی: دست من و آن زلفی که دور سر او پیچیده، که ویرانی من به خاطر نور چراغی است که در میان دودی دارد.
هوش مصنوعی: یک گل خوشبو و سالم از باغ عشق چیده نشده و من به همین دلیل خوشحالم که بلبل باغ هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی روی تو پروانه ای امشب به چراغم
خود را به چنان بی خودیی سوخت که داغم
مطرب به کنایت غزلی دوش ادا کرد
کز گریه شدم مست و شد از دست ایاغم
دور از تو ز خود رفتگیی می دهدم دست
[...]
چون سینه ماتمزدگان غرقه داغم
در کسوت سوسن شکفد لاله راغم
آه این چه نسیم است که از دامن نازش
صد خرمن گل ریخته در جیب دماغم
در کام سمندر شکند شهد سلامت
[...]
تا چند به روزن نرسد نور چراغم؟
رنگین نشود پنبه ز خونابه داغم
هر چند که چون ذره ندارم به جگر آب
از چشمه خورشید خورد آب، دماغم
وقت است که بر تن بدرم اطلس افلاک
[...]
خون میچکد از دیده ز نظاره داغم
تا خون نشود، وا نشود غنچه باغم
پیدا نبود دل ز هجوم غم معشوق
پنهان شده از کثرت پروانه، چراغم
گر بر لبم انگشت زنی، جوش زند خون
[...]
خشک است ز بی مهریی ایام دماغم
در آرزوی روغن آبست چراغم
زخم جگرم کرده بناصور ارادت
ای دست مروت منه انگشت به داغم
ریزند اگر در چمنم آب زمرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.