گنجور

 
۲۸۸۱

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۴ - حکایت

 

... بی توقف یک دو منزل شد یله

تا به دریابی که خوانندش تله

پیش دریا روز منزل ساختند

بارگاه خواجه بر افراختند ...

... بر سرش سی اژدهای پاسدار

صبحدم دریا ز پس بگذاشتیم

منزل آن روز دگر خوی داشتیم ...

... پای در ره نانهاده سر نهاد

داشتم در دل گران دریا مگر

کشتی جان را به جهد آرم به در ...

حکیم نزاری
 
۲۸۸۲

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۵ - حکایت

 

... عالمی در معرض امید و بیم

مانده در گرداب دریایی عظیم

ما ازو خود را برون انداختیم ...

... برنشانده لشگر غم بی عدد

داده ز آب چشم دریا را مدد

گرم رو بر خوان آهم برق وار ...

... تا درو میری درو باید نشست

خبره در دریای قلزم مینگر

روز و شب پیوسته بر خود میشمر

خویشتن یکباره در دریا فکن

یا ز باکو رخت بر صحرا فکن ...

... یا در حق گرد و استغفار کن

آب دریا کرد چون آبیت زرد

دود نفط آخر دماغت پر نکرد ...

... هریک از سویی عنان برتافتند

از قضا ویران دهی دریافتند

ترکمانی چند صحرایی درو ...

حکیم نزاری
 
۲۸۸۳

حکیم نزاری » ادب‌نامه » دیباچه » بخش ۲

 

... عموم و خصوص از همه جنس و نوع

جهان گر برآید چو دریا بجوش

کسی با تو نه پای دارد نه توش ...

حکیم نزاری
 
۲۸۸۴

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب دوم - در آداب صادق و احتمال بر مجاهده » بخش ۱

 

... کمر هر که بر عزم خدمت ببست

به بازار گانی به دریا نشست

نجات و هلاک است و امید و بیم

که نفعش بزرگ است و خوفش عظیم

به دریای شوریده کشتی مران

که گرداب ژرف است و کشتی گران

چو دریا بود رام و کشتی درست

توانی به اندازه توقیر جست

به طبع و به خو عادت پادشاه

چو دریاست گه قاهر و گه پناه

کدام است کشتی هنرهای مرد ...

حکیم نزاری
 
۲۸۸۵

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب سوم - در احترام فرمان پادشاه داشتن و به رضای او تسلیم بودن » بخش ۷ - حکایت

 

... بدان تخته دادند مردان خاص

ز دریا و بود و نبودت خلاص

چو بشنید آواز هاتف بدرد ...

حکیم نزاری
 
۲۸۸۶

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب پنجم - در اجتهاد و احتیاط کردن » بخش ۱

 

... به گستاخی اما نیابی جواز

فرس بر سر ژرف دریا متاز

اگر حشمت از جای برداشتی ...

... نکرد و نداد ای پسر بی گمان

نه آتش محابا نه دریا امان

مقامات مشکل منه پیش شاه ...

... ز هنجار خدمت نگردیدن است

خلل های بگذشته دریافتن

به تدبیر تقصیر بشتافتن ...

حکیم نزاری
 
۲۸۸۷

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - قصیدهٔ دریای ابرار «این تلخ می که هست دل مرده را حیات زهر است در دهان حریفان بد فعال»

 

... کاراین جا کن که تشویش است در محشر بسی

آب از این جا بر که در دریا بسی شور و شر است

احتراق مفلسی مصباح راه ظلمت است ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۸۸۸

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - اشعار حاوی و قایع تاریخی از قران السعدین (حاوی مجمل کتاب ) مجموع عنوان‌های فصول مثنوی و قران السعدین که ضمنا فهرست مندرجات کتاب میباشد نیز بذات خود یک قصیدهٔ مستقل میشود و آنرا در اینجا میریم :

 

... صفت موسم نوروز و طرب کردن شاه

بزم دریا و کف دست چو ابر نیسان

صفت چتر سیاه که از پی چشم خورشید ...

... صفت چتر که سبزست ز سرسبزی شاه

برگ نیلوفری اندر سر دریای روان

صفت چتر که گل گز شده از گل گز او ...

... صفت کشتی و در یابسیان کشتی

موج دریای که رفته زکران تا به کران

ذکر در اسپ فرستادن سلطان به پدر ...

... صفت پیل که شه داد به فرزند عزیز

که شد از جنبش او کوه چو دریا لرزان

صفت صبح و کلاه سیاه و چتر سپید

رفتن شه به پدر روز و شب نور افشان

صفت چشمه خورشید به دریای سپهر

که کند پرتو او ماه سما را تابان ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۸۸۹

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - مگر آرزوی دیدن ما در و دوستان و خویشان او را باز به دهلی آورد:

 

... تا نهم اندر ره مقصود گام

خرچ رهم زان کف دریا اثر

گرم روان کرد دو کشتی زر ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۸۹۰

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - چنان بنظر می‌رسد که آن سلطان عشرت طلب و هردم خیال، به این کتاب توجه نکرد و آن همه زر را که وعده کرده بود به امیر خسرو نداد، مگر امیر خسرو ازینکه مثنوی دل‌انگیزی گماشته است ، خرسند بود:

 

... گر دهدم تا جور سر بلند

در نتوان باز به دریا فگند

ور ندهد زان خودم رایگان ...

... این همه شربت نه بدان کرده ام

کاب ز دریای کرم خورده ام

هر همه دانند که چندین گهر ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۸۹۱

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - معراج

 

... قطره او چشمه والا شده

چشمه چه گویند که دریا شده

نیم شب آن پیک الهی ز دور ...

... داد نویدش که از ین قعر چاه

خیز و به دریای ابد جوی راه

برق صفت جست به پشت براق ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۸۹۲

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - ملاقات پدر و پسر لحظهٔ قران السعدین

 

روز چو آخر شد و گرما گذشت

چشمه خور خواست ز دریا گذشت

تاجور شرق برآهنگ آب ...

... کشتی شه تیز تر از تیر گشت

در زدن چشم ز دریا گذشت

راست که شد بر لب دریا رسید

گوهر خود بر لب دریا بدید

خواست که از سوز دل بی قرار ...

... شه بدوید و بکنارش گرفت

تشنه دو دریا بهم آورده میل

تشنه و ازدیده همی راند سیل ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۸۹۳

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۰ - (وداع پدر و پسر )

 

... سرور مشرق به وداع پسر

گریه کنان کرد ز دریا گذر

خاص شد از بهر وداع دو شاه ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۸۹۴

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۶ - صفت حوض

 

در کمر سنگ میان دو کوه

آب گهر صفوة و دریا شکوه

ساخته سلطان سکندر صفات ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۸۹۵

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۹ - در وصف کشتی هندی

 

... رفته بهر سوز پی آب خورد

لطمه زنان بر رخ دریا به زور

آب ازان لطمه به فریاد و شور

تا عمل بحر شدش مستقیم

آمده از عبره دریاش سیم

پیشه ملاح در و شیم پاش ...

... شاه در آن خانه چو بین نشست

وز پل چو بین همه دریا ببست

آب شد از بحر روان تخته پوش ...

... کشتی شه تیزتر از تیر گشت

در زدن چشم ز دریا گذشت

راست که شه بر لب دریا رسید

گوهر خود بر لب دریا بدید

امیرخسرو دهلوی
 
۲۸۹۶

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۰ - در صفت باران موسمی هند

 

... گشته نبات زمین از شیره تر

ابر در افشان شه دریا نوال

ابرش خود راند بدار الجلال ...

... و آمده لشکر همه از آب تنگ

لشکر انبوه چو دریا بجوش

سیل ز جنبیدن آن در خروش ...

... خیمه لشکر همه بر روی آب

راست چو دریا که برارد حباب

امیرخسرو دهلوی
 
۲۸۹۷

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۶ - تشبیه و تمثیل

 

لشکر اسلام که آنجا رسید

بود زمین تشنه که دریا رسید

بود به یک جای صف تیغ و تیر ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۸۹۸

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۴ - حکمت و اخلاق

 

... چشمه چاه هر چه که بالا شود

چشمه محال است که دریا شود

خواست یکی خواسته لیکن نیافت ...

امیرخسرو دهلوی
 
۲۹۰۰

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۴ - قلم زدن نخست در شرح تیغ زدن جمهور سلاطین ماضیهٔ دهلی

 

... نماندی نام هندو ز اصل تا فرع

ز غزنین تا لب دریا درین باب

همه اسلام بینی بر یکی آب ...

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۱۴۳
۱۴۴
۱۴۵
۱۴۶
۱۴۷
۳۷۳