قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - قصیدهٔ دریای ابرار «این تلخ می که هست دل مرده را حیات زهر است در دهان حریفان بد فعال»
کوس شه خالی و بانک غلغلش درد سر است
هر که قانع شد به خشک و تر شه بحر و بر است
تا ز هر بادی به جنبی ، پا به دامن کش چو کوه
کادمی مشتی غبار و عمر باد صرصر است
شکرگو ، ار فقر نفست را کشد ، زیرا خلیل
چون تبر برداشت منت بر بتان آذر است
دولت آن نبود که سلطان را پرستی چون سگان
خدمت درویش کن کاین مایه فراذ فرتر است
مرد بینا در گلیم و پادشاه عالم است
تیغ خفته در نیام و پاسبان کشور است
پیر ار از نامردای رگ چو پیدا شد ز پوست
بهر تعلیم مریدان، راستی را مسطر است
هست بینایی بشر آنجا که عین عزت است
هست مرغابی ملک جایی که بحر اخضر است
فر همت سالکان را ، راه عرش و کرسی است
پر بلبل ، نردبان شاخ سرو صرصر است
جعفر آن باشد که طیار ازفلک بیرون پرد
نی کسی کاو بال را طیار سازد جعفر است
نفس خاک تست هر گه نور بر تو تافتست
سایه زیر پابود هر گه که برتارک خور است
در تصوف ، رسم جستن، خنده کردن بر خود است
در تیمم مسح کردن خاک کردن برسر است
دل زسوداهای گوناگون بشوی و جمع باش
زانکه اوراق سفید ایمن ز بیم ابتر است
کار بیداران نباشد خوابگاه آراستن
همت درویش خواب آلوده جایی لنگر است
رخش همت را فگن برگستوان از دلق فقر
نقش محراب بکن کاینجا جهاد اکبر است
خستن نفس گزندهٔ مذهب صاحب دلت
کشتن مار گزندهٔ قوت افسون گر است
از جراحت زنده گردد دل که فاسد شد چو خون
ورد «الشافی هوالله» بر زبان نشتر است
کاراین جا کن که تشویش است در محشر بسی
آب از این جا بر، که در دریا، بسی شور و شر است
احتراق مفلسی مصباح راه ظلمت است
ذوالفقار حیدری مفتاح باب خیبر است
هر که پا بسته به زر باشد به زنجیرست اسیر
بیش از این نبود که او بسته به زنجیر زر است
رسم مردم نیست خود بینی ببین مردم به چشم
عین بینایی و در خود ننگرد، زان سرور است
چشم حاصل کن که آنگه مینماید بیحجاب
آنچه پنهان در پس این شیشهٔ صافی در است
هر که خواند علم شرع آنهم نه از بهر خداست
از پی تعظیم میرد اعتقاد داور است
هر کرا خاموش بینی ، پند میگوید بگیر
کآلت دشنام گفتن جاهلان را منبر است
معنی خسرو موثر ناید اندر مردگان
هیچگه دیدی که مستی در سبو و ساغر است
یاربم توفیق ده کارم به جانا وقت مرگ
آنچه فرمان خدا و سنت پیغمبر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عنبر است آن حلقه گشته زلف او یا چنبر است
چنبر است آری ولیکن چنبر اندر عنبر است
اصل او از زنگ و بر یک اصل او سیصد شکن
هر شکنجی را که بینی ز اصل او سیصد سر است
هر سری را باز سیصد بند گوناگون چنانک
[...]
شهریارا خرمی کن کاول شهریور است
با دلارامی که با هر شادئی اندر خور است
جان و دل را مونس است و با گل و با نرگس است
نوبهار مجلس است و آفتاب لشگر است
این جهان همچون صدف گشت و تو او را گوهری
[...]
ای جوانبختی که تخت بختت از کیوان براست
در فلک فرمانبر رأی تو سعد اکبر است
بر بداندیشان تو بهرام کینه گستر است
مجلس بزم ترا خورشید رخشان ساغر است
چون قدح گیری بمجلس زهره چون رامشگر است
[...]
ذرهای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است
هر که گوید نیست دانی کیست آن کس کافر است
کافری شادی است و آن شادی نه از اندوه تو
نی که کار او ز اندوه و ز شادی برتر است
آن کزو غافل بود دیوانهای نامحرم است
[...]
غمزه بیمار یار، از ناتوانی خوشترست
قامتش را در طبیعت، اعتدالی دیگر است
چشم بیمار تو در خواب است و ابرو بر سرش
ای خوشا، بیمار، کش پیوسته باری بر سر است
زیر لب با ما حدیثی گو، که این بیمار را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.