گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اوحدی

این مثنوی به «ده‌نامه» یا «محبت‌نامه» نیز مشهور است.


بخش ۱ - سر آغاز: به نام آنکه ما را نام بخشید - زبان را در فصاحت کام بخشید

بخش ۲ - در احوال خویش و صفت ممدوح: در آن ایام کز من دور شد بخت - سراسر کار من بی‌نور شد سخت

بخش ۳ - در دعای ممدوح خداوند زاده: خداوندا، به ارواح بزرگان - که یوسف را نگه داری ز گرگان

بخش ۴ - در مذمت روزگار: جهان خالیست، من در گوشه زانم - مروت قحط شد، بی‌توشه زانم

بخش ۵ - در مناجات: ازین گفتن، خدایا، شرم دارم - و زان حضرت به غایت شرمسارم

بخش ۶ - آغاز ده نامه: شنیدم کز هوسناکان جوانی - به ناگه فتنه شد بر دلستانی

بخش ۷ - نامه اول از زبان عاشق به معشوق: نسیم باد نوروزی، چه داری؟ - گذر کن سوی آن دلبر به یاری

بخش ۸ - غزل: عنایت‌ها توقع دارم از تو - که هم آشفته و هم زارم از تو

بخش ۹ - مثنوی: غلامی میکنم تا زنده باشم - بمیرم، همچنانت بنده باشم

بخش ۱۰ - آگاه شدن معشوق از حال عاشق: چو بشنید این سخن، بر زاری او - بتندید از پریشان کاری او

بخش ۱۱ - خلاصه سخن: کسی کو آزمود، آنگاه پیوست - نباید بعد از آن خاییدنش دست

بخش ۱۲ - حکایت: شبی پروانه‌ای با شمع شد جفت - چو آتش در فتادش خویش را گفت

بخش ۱۳ - تمامی سخن: اگر با عقل داری آشنایی - جدایی جوی ازین یاران، جدایی

بخش ۱۴ - نامه دوم از زبان عاشق به معشوق: تو ای مهجور سر گردان، کدامی؟ - کسی نامت نمیداند، چه نامی؟

بخش ۱۵ - غزل: تومینالی و کس را زان خبر نه - وزان زاری ترا خود درد سر نه

بخش ۱۶ - فرد: مرا جویی و از من دور مانی - چو دل گرمی کنم رنجور مانی

بخش ۱۷ - رسیدن نامه معشوق به عاشق: چو بشنید این حدیث از هوش رفته - بیفتاد این سخن در گوش رفته

بخش ۱۸ - خلاصه سخن: ضرورت خود یقینست این و آن را - که کس دشمن ندارد دوستان را

بخش ۱۹ - حکایت: خبر دادند مجنون را که: لیلی - ندارد با تو پیوندی و میلی

بخش ۲۰ - تمامی سخن: دگر نوبت، چو باد نوبهاری - به عاشق برد بوی دوستداری

بخش ۲۱ - نامه سوم از زبان عاشق به معشوق: مگر با ما سر یاری نداری؟ - که ما را در مشقت میگذاری؟

بخش ۲۲ - غزل: نمی‌یابم برت چندان مجالی - که در گوش تو گویم حسب حالی

بخش ۲۳ - فرد: بگویم با تو سر سینه خویش - بپردازم غم دیرینه خویش

بخش ۲۴ - رسیدن نامه عاشق به معشوق: چو آن شیرین سخن این نامه بر خواند - در آن بیچارگی کردن فرو ماند

بخش ۲۵ - خلاصه سخن: به قدر حسن خوبان دلفروزند - چو خوبی بیش باشد، بیش سوزند

بخش ۲۶ - حکایت: گدایی گشت با شهزاده‌ای جفت - بدان جرمش چو میکشتند، میگفت

بخش ۲۷ - تمای سخن: دل آن ماه نیز این فکر میکرد - کزان عاشق به خواری ذکر میکرد

بخش ۲۸ - نامه چهارم از زبان معشوق به عاشق: زهی، سودای من گم کرده نامت - بسوزانم بدین سودای خامت

بخش ۲۹ - غزل: مشو عاشق، که جانت را بسوزد - غم عشق استخوانت را بسوزد

بخش ۳۰ - فرد: نخواهم با تو پیوستن به یاری - تو خواهی گریه میکن، خواه زاری

بخش ۳۱ - شنیدن عاشق سخن معشوق را: برید دوست چون آورد نامه - درید آن عاشق از اندوه جامه

بخش ۳۲ - خلاصه سخن: از آن دلدار هر جایی چه خیزد؟ - که او هر ساعت از جایی گریزد

بخش ۳۳ - حکایت: جوانی خار کن بر خار می‌خفت - کسی گل بر سرش کرد، آن جوان گفت

بخش ۳۴ - تمامی سخن: دل عاشق بدان فکرت چو برخاست - زبان خامه را پاسخ بیاراست

بخش ۳۵ - نامه پنجم از زبان عاشق به معشوق: همانا، دیگری داری، نگارا - که دور از خویش میداری تو ما را

بخش ۳۶ - غزل: دل از ما بر گرفتی، یاد می‌دار - جفا از سر گرفتی، یاد می‌دار

بخش ۳۷ - مثنوی: تو از من چون به زودی سیر گشتی - مرا روباه دیدی،شیر گشتی

بخش ۳۸ - شنیدن معشوق سخن عاشق را: بدان آتش رخ آوردند چون دود - حقیقت نکتهای آتش اندود

بخش ۳۹ - خلاصه سخن: چرا بر زورمندی تند گردی؟ - که گر تندی نماید کند گردی

بخش ۴۰ - حکایت: کسی فرهاد را گفتا: کزین سنگ - رها کن دست، گفتش با دل تنگ:

بخش ۴۱ - تمامی سخن: سمن بر تند شد از گفتن او - بجوشید از غضب خون در تن او

بخش ۴۲ - نامه ششم از زبان معشوق به عاشق: اگر صد چون تومیرد غم ندارم - که سر گردان و عاشق کم ندارم

بخش ۴۳ - غزل: همان سنگین دل نامهربانم - که در شوخی به عالم داستانم

بخش ۴۴ - مثنوی: نخواهی گشت با وصلم هم آواز - کناری گیر و با هجران همی ساز

بخش ۴۵ - شنیدن عاشق سخن معشوق را: به زودی قاصدی این نامه چون باد - بیاورد و بدان آشفته دل داد

بخش ۴۶ - خلاصه سخن: برای او چه باشی اشک ریزان؟ - که باشد دایم از مهرت گریزان

بخش ۴۷ - حکایت: طبیبی با یکی از دردمندان - بگفت آن شب که بودش درد دندان

بخش ۴۸ - تمامی سخن: ز چشم سوکوار اشکی چو باران - همی بارند مسکین سوکواران

بخش ۴۹ - نامه هفتم از زبان عاشق به معشوق: سبک خیز، ای نسیم نوبهاری - چو دیدی حال من، پنهان چه داری؟

بخش ۵۰ - غزل: چو با من رای پیوندی نداری - دلم سیر آمد از پیوند و یاری

بخش ۵۱ - مثنوی: به بوی وصل بودم شادمانه - چه دانستم که خواهد بودیا نه؟

بخش ۵۲ - شنیدن معشوق سخن عاشق: به دست قاصدی داد این حکایت - حدیثی پر شکیب و پر شکایت

بخش ۵۳ - خلاصه سخن: نباید دوستان را دل شکستن - که چون بشکست نتوان باز بستن

بخش ۵۴ - حکایت: به گل گفتند: بلبل بس حقیرست - ترا با او چرا این دارو گیرست؟

بخش ۵۵ - تمامی سخن: پری، با آنکه واقف می‌شد از دوست - در آن معنی که حق با جانب اوست

بخش ۵۶ - نامه هشتم از زبان معشوق به عاشق: زهی! گرد جهان سر گشته از من - چنین بی موجبی بر گشته از من

بخش ۵۷ - غزل: همانا با منت یاری همین بود - فغان و گریه و زاری همین بود

بخش ۵۸ - فرد: نشاید در تو پیوستن به یاری - نباید کرد با تو دوستداری

بخش ۵۹ - رسیدن نامه عاشق به معشوق: چو پیش عاشق آمد نامه دوست - حدیثی دید همچون مغز در پوست

بخش ۶۰ - خلاصه سخن: چه خوش باشد! سخن در پرده گفتن - بیندیشیدن و پرورده گفتن

بخش ۶۱ - حکایت: به خر گفتند: کیمخت از چه بستی؟ - بگفت: از زخم سیخ و چوب دستی

بخش ۶۲ - تمامی سخن: چو دید آن عاشق دلسوز خسته - همایون نامه یار خجسته

بخش ۶۳ - نامه نهم از زبان عاشق به معشوق: دگر بوی بهار آورده‌ای، باد - نسیم زلف یار آورده‌ای، باد

بخش ۶۴ - غزل: ز جام عاشقی مستم دگر بار - بریدم مهر و پیوستم دگر بار

بخش ۶۵ - فرد: برآرم دست تا رویت به غارت - بچینم گل، نیندیشم ز خارت

بخش ۶۶ - رسیدن نامه عاشق به معشوق: چو گوش ماهرخ پر شد ز زاری - به جای آورد شرط دوستداری

بخش ۶۷ - خلاصه سخن: ز بهر آنکه ناچارست دیدن - به هر سختی نمی‌شاید بریدن

بخش ۶۸ - حکایت: بپرسیدند از محمود غازی: - چرا چندین گرفتار ایازی؟

بخش ۶۹ - تمامی سخن: دگر بار آن بت از خواری پشیمان - شد از جور و ستمگاری پشیمان

بخش ۷۰ - نامه دهم از زبان معشوق به عاشق: زهی! از جام مهرت مست گشته - ز کوباکوب هجران پست گشته

بخش ۷۱ - غزل: که روز غم بسر خواهد شد آخر - سخن نوعی دگر خواهد شد آخر

بخش ۷۲ - مثنوی: که یار بیوفا با مهر شد جفت - چو بشنید این غزل با اوحدی گفت

بخش ۷۳ - شنیدن عاشق سخن معشوق را: چو آمد نامه معشوق چالاک - به عاشق، گفت آن مهجور غمناک

بخش ۷۴ - خلاصه سخن: چه باک؟ امروز اگر ره دور باشد - اگر فردا به منزل حور باشد

بخش ۷۵ - حکایت: شنیدم حاجییی احرام بسته - چو در ریگ بیابان گشت خسته

بخش ۷۶ - تمامی سخن: اگر نتوان به دیر و زود کردن - بباید چاره بهبود کردن

بخش ۷۷ - در خاتمت کتاب: در آن مدت، که بود از محنت تب - جهان بر چشم من تاریک چون شب