شمارهٔ ۱ - فی مدح الشیخ گرز الدین ابوالعباس رومی دامت دولته: بنده دارد بارگی بس نامدار و معتبر - در بزرگی داستان و در سرافرازی سمر
شمارهٔ ۲ - فی مذمة الفرس العضدیه: افتخار جهان مظفر دین - معدن جود و منبع دانش
شمارهٔ ۳ - فی المطایبه: روزی وفات یافت امیری در اصفهان - ز آنها که در عراق بشاهی رسیده اند
شمارهٔ ۴ - قطعه: باد پیمائی که جم را خاک ره پنداشتی - بر من از دیوانگی هر دم کمینی می گشود
شمارهٔ ۵ - ایضاً: ایخسرو سرفراز گردون - بر خاک در تو سر نهاده
شمارهٔ ۶ - وله: در زبان آوری مکوش که چرخ - سرت اندر سر زبان نکند
شمارهٔ ۷ - ایضاً: ایدل امروز آنک در عالم - لاف آزادگی زند بنده ست
شمارهٔ ۸ - وله: گفت با من یکی ز فیروزان - که چه بودت ز آمدن مقصود
شمارهٔ ۹ - ایضاً: صاحب ما گرش کرم بودی - مثلش اندر زمانه کم بودی
شمارهٔ ۱۰ - وله: کافی دولت و دین میر ابوبکر که نیست - در جهانت بمعالی و کمالات نظیر
شمارهٔ ۱۱ - ایضاً: چون گشت سوار آنک بهنگام سواری - جولانگه که پیکر او عالم بالاست
شمارهٔ ۱۲ - وله: تا چند کنی عرض عروض ای ز جهالت - ناکرده جوی حاصل و مغرور بتحصیل
شمارهٔ ۱۳ - ایضاً: ای بهر گونه بسر برده بسی در پی علم - وان همه کرده ی تو نزد خرد نا کرده
شمارهٔ ۱۴ - وله: بعمر این آرزو دارم که بینم - عزیزی چند را در اصفهان خوار
شمارهٔ ۱۵ - وله: شبی ز درد شکم بیخبر بیفتادم - چنانک جامه ی جان چاک می زدم ز الم
شمارهٔ ۱۶ - ایضاً: زغن شکلی که در فصل بهاران - صفیر از بلبل خوشگو بدزدد
شمارهٔ ۱۷ - وله: عزیزی کو مرا خواری نمودی - چو در مسجد مسلمان با مجوسی
شمارهٔ ۱۸ - فی المذمة صدرالدین یحیی التمعاچی: صدر دین یحیی تمغاچی که هست - در خری بیمثل و خر طبعی مثل
شمارهٔ ۱۹ - فی مدح الامیر الاعظم جلال الدین ارپه بیک طاب ثراه: اعظم جلال دولت و دین ارپه کاسمان - بر آستان قدر جلالش گذر نیافت
شمارهٔ ۲۰ - فی مدح الصاحب الاعظم رکن الحق و الدین عمید الملک: مهدی ثانی عمید الملک رکن داد و دین - ایکه دوزخ ز آتش قهرت شراری بیش نیست
شمارهٔ ۲۱ - فی مدح الملک المعظم علاء الدین المستضر القزوینی: زبده دوران ملک مستنصر آن کز کبریا - حضرت او را ملاذ آل الپ ارغون کنند
شمارهٔ ۲۲ - فی الاستیهاب و طلب الجایزه: زهی رفیع جنابی که چون بیوت عناکب - سپهر بر در ایوان رفعت تو تنیدست
شمارهٔ ۲۳ - وله: ای رهروان بادیه پیمای چرخ را - رکن بساط مجلس اعلات مرحله
شمارهٔ ۲۴ - کتب الی مولی السعید غیاث الدین زنگیشاه الخوافی: غیاث دولت و دین کهف عالم - زهی دستت بدر پاشی سحابی
شمارهٔ ۲۵ - ایضاً: دمی بصحبت پیری رسیده بودم دوش - که بود منشی دیوان چرخ را استاد
شمارهٔ ۲۶ - وله: صدر بلند مرتبه یحیی که معطیی - مانند او ز مادر ارکان نزاده است
شمارهٔ ۲۷ - وله: ستوده مفخر آفاق صدر دین یحیی - که افتخار زمینست و اختیار ز من