کافی دولت و دین میر ابوبکر که نیست
در جهانت بمعالی و کمالات نظیر
چه دهم شرح مقادیر عطای تو که نیست
با ایادی گفت حاصل کان عشر عشیر
بگشا دست جوانمردی و با همچو منی
فکر امسال بیکباره برون کن ز ضمیر
بلبل طبع من آن به که ببستان سخن
سبق مدح تو تکرار کند گاه صفیر
من همانم که اگر در قلم آرم بیتی
چون قلم سر بنهد بر خط من تیر دبیر
قلعه گیران ضمیرم چو زه آرند کمان
صف گردنکش گردون بشکفاند بتیر
شمسه ی خاطر من چون بدرخشد ز افق
برود آب ز سرچشمه ی خورشید منیر
تو بدین خواجگی و میری خود غرّه مشو
که نه آنم که تصور کنم از خواجه و میر
من که سر پنجه ی شیران بسخن در شکنم
همه دانند که نبود غمم از خرسی پیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چاکرانت به گه رزم چو خیاطانند
گرچه خیاط نیند، ای ملک کشور گیر
به گز نیزه قد خصم تو میپیمایند
تا ببرند به شمشیر و بدوزند به تیر
بوستان سبز شد و مرغ در آمد به صفیر
ناله مرغ دلارام تر از نغمه زیر
ابر فروردین گویی به جهان آذین بست
که همه باغ پرندست و همه راغ حریر
گه زرهباف شود باد و گهی جوشندوز
[...]
ای خردمند و هنر پیشه و بیدار و بصیر
کیست از خلق به نزدیک تو هشیار، و خطیر
گر خطیر آن بودی کهش دل و بازوی قوی است
شیر بایستی بر خلق جهان جمله امیر
ور به مال اندر بودی هنر و فضل و خطر
[...]
در زمانی بجهان آن دو بگردند دلیر
وز جهانی بزمان آن دو بر آرند دمار
چون نگه کرد بدان دخترکان مادر پیر
سیر بودند یکایک، چه صغیر و چه کبیر
کردشان مادر بستر همه از سبز حریر
نه خورش داد مر آن بچگکان را و نه شیر
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.