گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.

«طه» (۱) ای محمّد ای مرد پاک راست راه.

«ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی‌» (۲) قرآن بر تو نه از برای آن فرو فرستادیم تا تو رنجور تن باشی بی‌خواب‌

«إِلَّا تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشی‌» (۳) مگر در یاد دادنی آن کس را که مرا داند و از من ترسد.

«تَنْزِیلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ» فرو فرستاده از آن کس که بیافرید زمین را، «وَ السَّماواتِ الْعُلی‌» (۴) و آسمانهای زبرین را.

«الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی‌» (۵) رحمن بر عرش مستوی شد.

«لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» او راست هر چه در آسمانهای و زمینها، «وَ ما بَیْنَهُما» و آنچه میان هر دو، «وَ ما تَحْتَ الثَّری‌» (۶) و آنچه در زیر زمین.

«وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ» و اگر بلند گویی سخن، «فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی‌» (۷) او می‌داند نهان و آنچه نهان تر نهان.

«اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» اوست که نیست جز او خدا، «لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی‌» (۸) او راست نامهای نیکو.

«وَ هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسی‌» (۹) آمد بتو سخن از موسی و قصّه او.

«إِذْ رَأی‌ ناراً» آنکه که آتش دید. «فَقالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا» زن خویش را گفت درنگ کنید. «إِنِّی آنَسْتُ ناراً» که من از دور آتشی دیدم، «لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ» تا مگر من شما را پاره‌ای آتش آورم، «أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً» (۱۰) یا بر روشنایی آن آتش راه یابم.

«فَلَمَّا أَتاها» چون آمد بآن آتش. «نُودِیَ یا مُوسی‌» (۱۱) آواز دادند او را که یا موسی.

«إِنِّی أَنَا رَبُّکَ» من خداوند توام، «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» نعلین از پای بیرون کن، «إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً» (۱۲) تو بوادی مقدسی،.

«وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ» و من بگزیدم ترا، «فَاسْتَمِعْ لِما یُوحی‌» (۱۳) گوش میدار سخنی که با تو گفته آید و بگوش تو رسانیده آید.

«إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ» من که منم اللّه‌ام، «لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی» نیست خدا مگر من مرا پرست، «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی» (۱۴) و نماز بپای می‌دار یاد کرد مرا.

«إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ» رستاخیز آمدنی است، «أَکادُ أُخْفِیها» کامید من که آن پنهان دارید «لِتُجْزی‌ کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعی‌» (۱۵) تا پاداش دهند هر تنی را بآنچه میکرد.

«فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها» باز مگرداند ترا از گرویدن برستاخیز، «مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها» آن کس که ناگرویده است بآن، «وَ اتَّبَعَ هَواهُ» و بر پی دل آورد خویشست «فَتَرْدی‌» (۱۶) که تباه شوی‌

«وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسی‌» (۱۷) و آن چه چیز است بدست راست تو ای موسی؟

«قالَ هِیَ عَصایَ» گفت آن عصای منست، «أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها» ایستاده بر آن خسبم «وَ أَهُشُّ بِها عَلی‌ غَنَمِی» و باین عصا برگ درخت بر گله خویش ریزم، «وَ لِیَ فِیها مَآرِبُ أُخْری‌» (۱۸) و مرا درین عصا کارها است و بآن نیازها.

«قالَ أَلْقِها یا مُوسی‌» (۱۹) اللَّه تعالی فرمود او را بیفکن «فَأَلْقاها» بیفکند آن را، «فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعی‌» (۲۰) پس چون در نگرست آن را ماری دید نهیب می‌برد، «قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ» گفت بگیر عصای خویش و مترس، «سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا الْأُولی‌» (۲۱) باز بریم آن را بسان پیش.

«وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلی‌ جَناحِکَ» دست خویش را با بر خویش آر و بازوی خویش، «تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ» تا بیرون آید سپید روشن بی‌پیسی، «آیَةً أُخْری‌» (۲۲) نشان دیگر.

«لِنُرِیَکَ مِنْ آیاتِنَا الْکُبْری‌» (۲۳) تا ترا نمائیم و دهیم از نشان‌های بزرگ خویش.

«اذْهَبْ إِلی‌ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی‌» (۲۴) بفرعون شوکه او بس شوخ و بی‌راه و ناپاکست.