گنجور

حاشیه‌ها

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۲۱ در پاسخ به محمد هادی مخبری دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲ - گفتار اندر نواخت ضعیفان:

بزرگی و بخشش, راه و روشِ بزرگان است! نه نه اشتباه کردم, بزرگی و بخشش خلق و خویِ پیامبران است! (خیلی فراتر از منشِ بزرگان است) 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۴۲ دربارهٔ شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶:

سوی او هرگز به پّرِ بال خود ...

سلام 

   بنظر من  کلمه (هرگز) دوم در بیت ششم اشتباه نوشته شده است ضمن اینکه وزن مصرع اول بیت هشتم هم  درست نمیباشد ظاهرا باید اینمقال باشه انتهای مصرع  بنده دسترسی به دیوان ایشان ندارم لطفا اصلاح بفرمایید.

   شاد وسرافراز باشید.

Sahv در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۱۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۱:

۵.می گوید که؛ از آفتاب به گل شبنم می رسد؛ می توانیم این طور معنیش کنیم که اشک گل شبنم است و این اشک از حضور آفتاب است. و البته؛ شبنم گل خودش چیز زیباییست. انگار که صائب می گوید غم خورشید داشتن یک طور زیباییست.

 

Sahv در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۱۹ دربارهٔ شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶:

۴. با وجود اینکه زیبایی و حسن معشوق فرای زیبایی جهان ماست؛ اما در دُماغ (خیال؛ آرزو؛ تصور) هر کس از دو (یعنی هر یک انسان) زیبایی خاص خودش را دارد. یعنی در تصور هر انسان معشوق شکل متفاوتی دارد. اما یک است.

 

رضا تبار در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸:

معنی ابیات

۱- یک هفته بیشتر نیست که از انس با محبوب محروم شده ام ولی بر چشم و جان من سالی گذشته است.

- زیرا قصه هجران را کسی درک می کند که در وادی محبت قدم گذاشته باشد.

 

۲- با توجه به لطافت  چهره محبوب،آن رخ آنچنان آینه گونه و صاف است که مردمک چشم من ،

- عکس خود را در آن دید و گمان کرد خال سیاهی است که بر چهره محبوب است.

 

۳- در آن دید ملکوتی،انسان سرمست از تجلیات او میگردد،

- اگر چه هر مژه او انسان را تا مرز نابودی و فانی شدن پیش می برد.

 

( این راز محبوب است که چگونه در یک مواجهه ،هم انسان را سرمست جمال و زیبایی خود می کند،هم او را  مقهور هیبت و جلال خود مینماید.).

 

۴- ای محبوبی  که بخشش و کرم تو همه جا را فرا گرفته،

- چه شده که در کار غریبان اهمال میکنی؟

 

۵- از این به بعد در  وجود جوهر فرد ( جزء لا یتجزی= تجزیه ناپذیر) شک نخواهم کرد،

- با دیدن جمال روی تو و لب و دهانی آنچنان یگانه،دیگر شبهه ای برای این نکته نیست.

 

۶- مژده دادند که بر ما گذر خواهی کرد،

- این یک نیت خیر است. پسخیرت را تغییر مده که فال نیک و مبارکی است.

 

( از پیامبر (ص) نقل شده که فرمود: در طول عمر شما ،نسیم لطف و عنایت الهی مکرر میوزد.شما فرصت را از دست ندهید و خود را در معرض این الطاف قرار دهید.

بحار الانوار/ ترجمه موسوی همدانی/ جلد ۲ ص ۲۳۱

ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات  الا فتعرضوا لها)

 

۷-حافظ چگونه کوه فراق و دوری تو را تحمل کند،

- در حالی که تن او از فرط خستگی مانند یک نی شده است.

Sahv در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۰۴ دربارهٔ شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵:

۱.سحرگاه که موذن زنده دلان را به صلا (نماز) می خواند تو نیز برو برای صلاحت نماز بخوان.

البته اینجا جناب مغربی بازی با صلا و صلاح کرده اند؛ می تواند معنی بیت این باشد: زمانی که موذن زنده دلان را به صلا می خواند؛ تو آن(صلا) را صلاح بخوان. یعنی یک «ح» به آن اضافه کن و بدان که نماز همان صلاح است. 

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱ - سر آغاز:

غمِ خویش(خودت) در زندگی خور که خویش(خویشاوند)

به مُرده نپردازد از حرصِ خویش(خودش)

 

گرشا در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۰۴ در پاسخ به فاطمه زندی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱:

سپاس بی‌کران از شرح مفصلی که در اینجا قرار دادید

رضا تبار در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷:

حافظ در مسیر عشق به نورانیتی مواجه شده که جانش را فرا گرفته و مثل همه خطورات قلبی او معلوم نیست منشاء آن کدام است و آن را اینگونه بیان میدارد:

معنی ابیات

۱- خدایا، این شمعی که دلم به آن روشن شده از کدامین خانه سر بر آورده،

- که جان ما را اینچنین آتش زده و از خود بیخود کرده است.

 

۲- آن شمع فروزان چنان افق حقیقت را بر من گشوده و مرا بیخود کرده که دل و دین را که در حالت خود آگاهی میتوان در اختیار داشت ،از من ربوده است،

- اینچنین درخششی تا کجا می تواند ادامه یافته و بر چه کسی فرود می آید و چه کسی همنشین او میگردد؟

 

۳- امید دارم که همواره از این درخشش روحانی بهره مند باشم،

- این مقام شادی بخش روح،چه کسی می تواند باشد؟ و ساقی کدام بزم و مجلس است؟

 

۴- بخاطر خدا بپرسید ،با اجازه و فرمان چه کسی میتوان به مصاحبت و همنشینی با این شمع فروزان رسید؟،

- شمع فروزانی که فروغش بر هر کسی بتابد،سعادتمند و خوش اقبال خواهد شد.

 

۵- این پرتو فروزان به هر کس برخورد کند،او را افسون و از خود بیخود می کند،

- و معلوم نیست دل محبوب به کدامین جانب و به چه کسی تمایل و توجه دارد.

 

۶- خدایا این شمع دل افروز که شاه گونه،ماه چهره و پیشانی ای تابناک مثل ستاره زهره( از نظر روشنایی) دارد،

- گوهر یکی یکدانه کیست؟ (که او را مانند صدف در بر می گیرد)

 

۷- حافظ در گفتگویی معنوی به آن تجلیات الهی خطاب میکند و می گوید:

چه اندازه سخت است که دل دیوانه حافظ بتواند بدون تو   بسر برد،

- (در این حالت آن شمع فروزان و آن ماه رخ زهره جبین) اشاره کرد که منشاء این اشراق و معنویت کجاست و دیوانه چه کسی است.

 

رضا تبار در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶:

معنی ابیات

۱- ای بلبل ،اگر هوای رفاقت و یاری با من را داری ،ناله و فریاد کن،

- زیرا هر دو ما ارزش عشق را حس می کنیم و راهی جز زاری کردن نداریم.

 

۲- در جایی که از طره( گیسوی) یار نسیمی میوزد،

-دیگر چه جای سخن گفتن از نافه تاتاری است!( مشکی که از نوعی آهو میگیرند و در قدیم از منطقه تاتار می آوردند)  و با آن قابل مقایسه نیست.

 

۳- در چنین شرایطی باده ای بیاور که ما را مست عالم محبت کند و جامه زرق( جامه کبود رنگ که صوفیان می پوشیدند)ریا و تزویر ما را رنگین کند( رنگ ریا را از لباس ما یزداید)،

- زیرا ما مست باده غرور هستیم، هر چند به ظاهر ما را هوشیار می نامند.

( با وجود مست بودن از غرور ،نام هوشیاری به ما نسبت داده اند که ناشی از خرقه ریا است.پس باید این خرقه را با باده عشق رنگین کنیم تا سبب زدودن تزویر و ریا گردد.)

 

۴- زلف تو( جمال و زیبایی محبوب) را هر کسی نمی تواند در خیال بیابد( تنها آنهایی که قلبشان بسوی غیب گشوده شده ،میتوانند)،

- زیرا به زنجیر زلف یار گرفتار شدن کار عیاران( افراد زیرک ،هوشار و چالاک) است، نه افراد خام و ناپخته.

 

۵- منشاء عشق و محبت نکته ای پنهانی دارد،

- اینطور نیست که از هر لب لعل( لبی چون یاقوت سرخرنگ) و خط چشم زیبا  برخیزد( عشق معلول این امور ظاهری نیست بلکه منشاء غیبی دارد).

 

۶- جمال که در اشاره به معشوق گفته میشود ،منظور چشم و زلف و چهره و خال شخص نیست،

- بلکه هزاران نکته در کار است که منظور دلدادگی و دل سپردن به حضرت  محبوب است.

 

۷- قلندران( درویشان) و رهروان حقیقت، قبای اطلسی( لباس زرباف و فاخر) آن کسی را که از هنر خالی است( مدعی عرفان و و صوفی گری است) را در بی ارزشی حتی به نیم جو هم نمی خرند،

( اهل معرفت ،بی معرفتان را به هیچ بهایی نخرند و اعتنا نکنند،اگر چه به لباس فاخر مزین باشند).

 

۸- آری رسیدن به درگاه تو سخت بنظر می رسد،

رسیدن به آستان تو مثل صعود کردن بر آسمان سعادت است.

 

۹- در سحر گاهان ( بیداری حضور)که در عالم بیکران خیال سحر( مکاشفه) میکردم،با توجهی کوتاه از تو روبرو شدم،

- آنقدر این نگاه کوتاه زندگی بخش بود که از هزار بیداری معنا بخش تر بود.

 

۱۰- حافظ( مقابل تو هر کسی که هست)دل او را با ناله سر دادن از مشکلات آزرده نکن و گله و شکایت زا تمام کن،

- که رستگاری و نجات ابدی در اینست که" هیچ کس را اذیت نکنی"

 

رضا تبار در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:

معنی ابیات

۱- در حالی که شرایط برای ظهور تجلیات انوار الهی فراهم است،آیا کاری بهتر از خوش بودن با آن الطاف و همراهی با آن هست؟

- علت چیست که محبوب هنوز حجاب ها را نگشوده؟

 

۲- هر فرصت خوبی که دست میدهد ( و محبوب بسراغ تو می آید )آنرا غنیمت بدان( بفکر بعد نباش! همین که پیش آمده زندگی است).زیرا کسی آگاه نیست که آخر و عاقبت کار چیست؟

 

۳- عمری که یدان دل خوش کنی و به قردای آن مشغول باشی ،به مویی بسته است و هر لحظه ممکن است تمام شود،

- پس غمخوار نفس خودت باش ،غم روزگار  و زمانه چیست؟

 

 

۴- معنی آب زندگی( حیات) و باغ ارم( بهشت) ،

-جز کنار چشمه محبت به حضرت محبوب و مستی و دلدادگی به حضرت حق نیست!

 

۵- مستور( آن کسی که خود را از گناه پوشانده و زاهدانه تقوا پیشه کرده) و مست( کسی که به اختیار خود،از دست دلبستگیهای خودش رها شده)هر دو از یک قبیله اند( از یک پدر منشعب شده اند)،

- در این حالت راه چاره و اختیار چیست؟ ( آیا نباید به شیوه ای که مقابل ما گشوده است دل سپرد و همان را اختیار کرد؟)

 

۶- رازی در میان است ولی فلک که کارش در گردش بودن است.بنابر این از آن راز چه می داند؟،

- ای مدعی خاموش باش ! دعوای تو با پرده دار( یعنی فلک) چیست؟.

 

۷- گیرم در مسیر عشق به محبوب لغزشهایی هم پیش آمد. خطای بنده اگر نزد پروردگار معتبر نباشد ،

- پس معنی عفو و رحمت خداوند چیست؟،

 

۸- زاهد بدنبال  شراب کوثر  است و حافظ پیاله می( عشق)است،

- حال باید میان این دو خواسته دید که مطلوب خداوند چیست؟

(خواسته زاهد مقبول خدا میشود یاخواسته عاشق ؟ هر کدام دل به راهی نهاده اند که خداوند مقابلشان گذاشته  است. مهم این است که در این" لحظه کنونی" نسبت خود با خدا را از دست ندهیم.) 

 

همیرضا در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۴۴ در پاسخ به کوروش دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

برای پیدا کردن معنی کلمات می‌توانید آنها را انتخاب کنید، روی موبایل کلمهٔ انتخاب شده را لمس طولانی کنید و روی کامپیوتر روی آن دوبار کلیک کنید تا منویی بالای آن ظاهر شود که با انتخاب عنوان «لغت‌نامه» امکان جستجوی لغت را به شما می‌دهد.

در این مورد، «سمقونیا» نوعی گیاه دارویی است که به لحاظ تلخی مثل شده است. سعدی نصیحت‌هایش را به لحاظ تلخی به این گیاه تشبیه کرده که با شیرینی سخنش (که به شِکَر تشبیه شده) تلخی آن گرفته می‌شود.

محمود علیصوفیان در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۵۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۹ - در نصیحت فرزند خود محمد نظامی:

محمود علیصوفیان 

نظامی در این ابیات پر معنی به فرزند خود بزرگ شدن را متوجه می نماید ،بزرگی همراه با عقل وادب و خویشتن داری گویی که شاعر با تجربیات ودانش خود می خواهد فرزند خویش را بسیار ظریفانه به استفاده از توانمندی درونی و من ذهنی آشنا نماید چونانکه خود در این فقره فراوان جهان دیده و حکیم زمان خویش بوده واین درس برای همه خواهد بود که نظامی وامثال این حکیم ، دانشمند وشاعر ایرانی از خود به یادگار گذاشتند  

کوروش در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۵۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

سقمونیا چیه

مغبچه باده فروش در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۵۳ در پاسخ به اسعد موقر دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:

جور از حبیب خوشتر کد مدعی «رعایت»

Hadi Golestani در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۳۷ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶:

بسم الله 

ضمن تشکر فروان  از تفسیر فوق‌العاده شما اقا رضا

بیت اول خود بگونه ای خارق العاده حضرت حافظ شخصیت  و ثمره عمر خویش رو معنی کرده

و دربیت دوم امضای زیر بیت اول کرده به معنی تایید محکم

وبیت سوم اشاره ای به تایید منعی دو بیت پیشین و نشان دادن راه برای سلوک حقیق،. چرا که او تمامی عمر خویش را طی سلوک کرده گویی

رضا تبار در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:

معنی ابیات

۱- اگرچه در حضور یار سخن گفتن بی ادبی است،

دهانم پر از سخنان فصیح و روشن است( در راستای بیان حقایق اظهاراتی شبیه معجزه دارم) ولی سکوت می کنم.

( انسانهای وارسته ای همچون حافظ از روی هوی و هوس و سودجویی شخصی سخن نمی گویند.آنها تلاش می کنند و به حقیقت گوش می سپارند تا حقیقت از طریق آنها جاری شود)

 

۲-  وجه زیبا روی نقاب بر چهره گرفته و پنهان است و وجه  شیطانی آشکار  خود نمایی می کند،

- و از حیرت گریان شدم که این چه حکایت عجیبی است.

 

۳- آری قصه از این قرار است که "در دنیا کسی نمی تواند گل را بدون خار بچیند و خار در کنار گل لمیده است"

- هر کجا نور هدایت حضرت محمد(ص) باشد،همراه آن آتش جهل ابو لهب( عمو و دشمن سرسخت  پیامبر در صدر اسلام)نیز وجود دارد.

 

۴- دلیل اینرا نپرس که چرا فلک و زمانه ، افراد پست و فرو مایه را عزیز کرده و کام بخشی می دهد( و افراد نیک را ذلیل!)،

- افراد پست بی سببی عالم را بهانه می کنند.

(زمانه مجال می دهد تا سفلگان به کام خود برسند.آنها فکر. می کنند عالم بی سبب است و حساب و کتابی در کار عالم نیست و این را بهانه می کنند تا یکار خودشان ادامه دهنداین رازی است که حافظ باید از آن سخن بگوید ولی دستور دم فرو بستن است و میدانی برای سخن گفتن آن گشوده نیست. )

 

۵- من حاضر نیستم که طاق( ایوان عمارت) خانقاه و رباط( تکیه صوفیان) را در بی ارزشی حتی به نیم جو بخرم،

- زیرا در منزلتی هستم که مصطبه( جایگاه غربا) در حکم شاه نشین برای من است و خم شراب( محبت و عشق) حکم طنبی( خانه ای زیبا در باغ) را برای من دارد.

( از شراب محبت می نوشم و سرمستی ایجاب می کند که به چیز دیگری دل نبندم و از ریاط و خانقاه بی نیاز باشم و راه حقیقت را با هیچ چیز عوض نمی کنم)

 

۶- آن دختر رز(  کنایه از شراب محبت الهی/ انوار الهی) نور چشم ( مردمک) ما است که مثل چشم در نقاب زجاجیه و پرده عنبیه قرار دارد( نور بوسیله مردمک چشم دیده میشود).

 

۷- در حالتی که انسان در وادی دیدار حق و حقیقت در حالت مستی و بیخود از عشق قرار می گیرد ،صلاح نیست با کلماتی سخن بگوید که کلمات عاقلان هوشیار ( هوشیاری جسمی) است( و دستور خاموشی است)

 (دلیل استفاده حافظ از کللما ت استعاره ای و دو پهلو نظیر : صراحی،مست،شراب،خرابات و غیره برای بیان اسرار و حقایقی است که او و آنهایی که همچون او مست از عشق هستند بتوانند در عین خاموشی سخن گفته باشند.).

 

۸- شراب عشق بیاور که امثال حافظ پشت گرمی شان به گریه سحری و راز و نیاز نیمه شبهاست که اینطور سخن می گویند،

 

 

 

علی دادمهر در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۰۲ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

به خاطر دو بیت نمی توان از کل این غزل گذشت، حتی اگر هم تنها فروغی را یک شاعر مداح دید باز هم شرف دارد بر کسانی مثل قاآنی که هر کس و ناکسی را مدح می کردند ( از رفتار و برخورد امیر کبیر با وی می توان موضوع را به وضوح مشاهده کرد) برای فروغی ممدوح یکی است آن هم خود شخص شاه. شاید دوری از قصاید بلند و پرداختن به شیوه غزل های روان هم تاثیر گذاری شگرفی بر ماندگاری و دوستداری اشعار فروغی داشته ، در حدی که فروغی بسطامی را فخر سبک بازگشت می نامند. 

رضا تبار در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:

معنی ابیات

حافظ خطاب به جانان میگوید:

۱- اگر چه کسی  روی تو را ندیده و همواره در جایگاه غیب هستی، با این حال هزاران رقیب و مراقب داری،

- صدها بلبل( عاشق / شاعر) به امید شکفتن گل رویت گرداگرد تو می چرخند.

 

۲- اگر من بکوی تو آمدم ،چیز عجیب و غریب نیست،

زیرا در این دیار افراد غریب همچون من فراوان است.

 

۳- این عشق چه در خانقاه( مکان عبادت صوفیان/صومعه/ عبادتگاه/ کلیسا/ کنیسه/کنشت/معبد/ بتخانه) باشد ،چه مسجد،چه خرابات( میکده/ باطن دل عارف/ مجلس انس دوستان)،یا هر جای دیگری که انسان روی خود را بسوی او می کند تا او را بیابد، تفاوتی با یکدیگر ندارد،

مهم این است که انسان جان ( دل ) خود را همسوی با حبیب کند تا او را بیابد.

( عشق فراگیر است ،نه در زمان خاص می گنجد نه در مکان خاص)

 

۴- آن جایی که سعی دارند (بجای گشودن فضای دل و چشم جان) ،صومعه ( یا  کلیسا/مسجد) را جلوه دهند ( و فقط به ظواهر بپردازند، عملا چه می ماند ؟جز ظواهر)،

- جز  اینکه ما فقط مشغول ناقوس و راهب و صلیب و غیره باشیم)

( این نوعی راه گم کردن است،. راه حقیقی نظر به محبوب است در هر جلوه ای و در هر جایی.)

 

۵- چه کسی عاشق شد و یار( خداوند) به او نظر و توجه نکرد،

- مشکل نبود درد عاشقی است ،وگرنه درمانگر عشق( خداوند) است که درد عشق را بشناسد.

 

۶- این همه فریاد و فغان حافظ بیهوده و عبث نیست،

- بلکه گزارشی بس عجیب و غریب و جدی است.

( یک موضوع بسیار مهمی در میان است که نمی توان آنرا ساده گرفت یا در طلب عشق نبودیا گمان کرد که عشق بدون نفی کردن من های ذهن و دلبستگیهای کاذب نفس و صفات ناپسند  بدست می آید و محرومیت از عشق در همه دورانهابزرگترین محرومیت انسان است).

 

رضا تبار در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:

معنی ابیات

۱- ای پیک عاشقان( باد صبا)، آفرین بر تو! که پیغام دوست را برای مشتاقان آوردی،

- آن پیغام را بده تا جان خود را با کمال میل فدای نام حضرت دوست گردانم.

 

۲- طوطی طبع سخنگوی من که باید از او سخن بگوید،از شکر و بادام( نفحات ، بوی خوش)دوست حیران و بیقرار است و مثل بلبل در قفس گرفتار است.

( مثل شکر و بادام که برای طوطی غذایی خوشایند است،برای من نفحات دوست مسرت بخش است تا آن حد که احساس در قفس بودن دارد و توان سخن گفتن برایم نیست.)

 

۳- زلف او( تجلی ذات الهی/ کنایه از کثرت)و تجلیات او همچون دام است( انسان را در حیرت و سردرگمی فرو میبرد) و خال او( کنایه از وحدت) که جلوه ای از زیبایی اوست مثل دانه ای است که در دام میگذارند تا پرنده ای را شکار کنند،

- من به امید دانه ای از تجلیات او در دام حضرت دوست افتاده ام.

 

۴- هر کس چون من در ازل از جام دوست یک جرعه نوشید،

- تا صبح قیامت از مستی سر بلند نکرد

 

۵- من فقط اندکی از شوق و اشتیاق خود به جانان و انتخاب او را بدوستی گفتم،

- زیرا شرح بیش از این باعث ابرام( اصرار کردن) و دردسر دوست میشود

( اظهار محبت و شور و شوق به محبوب کافیست و اصرار بیش از حد موجب ملالت محبوب میگردد)

 

۶- گر برایم میسر شود خاک زاهی که حضرت دوست بر آن قدم گذاشته  و آن را مفتخر کرده،

-همچون توتیا( اکسید روی/ سرمه) بر دیدگانم می کشم،

 

۷- مراد من وصال محبوب است ولی گویا حضرت دوست قصد فراق و دوری دارد،

- بنا بر این من مراد و میل خودم را ترک کردم تا مراد او ( که فراق و هجران است) حاصل شود( این بهترین نحوه عبودیت راستین است).

 

۸- حافظ ( که در عشق و محبت به کمال رسیده ) می گوید: در درد جانسوز بسوز و بساز،

- با بی درمانی درد عشق بساز، زیرا این درد درمانی ندارد.

 

 

 

 

۱
۸۹۸
۸۹۹
۹۰۰
۹۰۱
۹۰۲
۵۴۵۸