جهن یزداد در ۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۰۹ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۵ - گفتار اندر آفرینشِ آفتاب:
نخست انکه واژگان پارسی مانند عربی بنا بر وزن نیست دگر انکه ویر ویرا ویراگ ویروی ویروگ (ویروک) اگر به عربی رفته بود عربها یا وک انرا می انداختند ویر را میگرفتند یا صدای کشیده را می انداختند و ورک میگرفتند و مانند ورق - دگرانکه فروغ /فروز چه پیوندی با ویر دارد ویر که بیگمان با وید /بید از یک ریشه است ( گشتن د به ر چون جهودی /جهوری.اسفندیاد/اسفندیار.سده/سره دربخشهایی از خراسان و اران سده را سره گویند و بیشینه د را به ر میگردانند) ویرا/ بیدا /بودا/که در پارسی دری بیدار گوییم (بید آر - بید دار و بودا پیامبر از همین نامست بچم هوشیار و بیدار )به هر چم که بگیریم و اگر بید و ویر را از یک ریشه بدانیم یا ندانیم هیچ پیوند با فروغ افروز ندارد پروک یا از پرو بال است که پیداست چیست و یا پیروک است که پیر گذشته دیر است و پار و پیر از ان اید و پورانه های هندی از ان اید که بخش نخستین و دیرین مهابهاراته است چون پیشدادیان ویر به چم فکر نیست به چم هوش یاد حس جان ذهن نفس است در پشه ای بچم تن شده
محمد مهدی فتح اللهی در ۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۰۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:
احسنت
رضا تبار در ۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:
معنی ابیات
۱- آن پیک( قاصد/پیک ازلی و غیبی) سرشناس از سرزمین دوست آمد و آمد ،
- و پیامی آورد که حرز( پناهگاه/ آنچه موجب نگهداری انسان از بلا میشود) جان است و از خط مشک بار دوست با خود ایمنی همراه آورد.
۲- آن پیک نامور چه نیکو عظمت و زیبایی تمام جمال و جلال یار را نشان داد،
- و از عز و ( ارجمندی) و متانت او سخن می گوید.
۳- دل خود را برسم هدیه به آن پیک نامور دادم و شرمنده هستم،
- که تنها سرمایه خود یعنی قلب خویش را نثار یار کرده ام.
۴- شکر خدا که بیاری بخت موافق و چاره ساز همه کار و بار بر وفق مراد است.( انسانها اگر مسیر عرفای بزرگی همچون حافظ را پیشه کنند از بن بست پوچی و نا امیدی رها خواهند شد)
۵- اساسا گردش آسمان و فلک و ماه به اختیار خودشان نیست،
- بلکه برحسب اراده و اختیار و امر خداوند در حرکت هستند.
(حوادثی که پیش می آید به اختیار اوست،لذا ما نباید نومید باشیم و از انتظار الطاف او دست برداریم.تنها باید منظر پیک نامور حضرت محبوب باشیم وگرنه هیچ چیز دیگر در عالم موثر نیست.)
۶-اگر تند باد جوادث و آشوب هر دو عالم را نابود سازد و هر چراغی را خاموش سازد،
- ما همچنان چراغ چشم خود را در راه یار روشن می گذاریم و به انتظار او می نشینیم،
۷- ای نسیم صبح،از آن خاک خوشبختی که حضرت دوست بر آن گام نهاده است،اندکی برایم بیاور تا سرمه چشم خود کنم و به آن روشنی بخشم.
کحل الجواهر= سرمه آمیخته به مروارید ساییده شده که برای روشنایی دیده به چشم می کشند.
۸- سرمایه ما چیزی جز آستانه یار و روی نیاز بردن به او نیست،
- حال باید دید در این مسیر چه کسی در کنار دوست به خواب خوش نایل خواهد شد.
( تنها کسانی به خواب خوش و آرامش می رسند که در مکتب عشق خداوند پرورش یابند و عشق و دلدادگی به او را بیاموزند.اینها تنها سرمایه مورد نیاز به درگاه اوست).
۹- اگر دشمن درباره حافظ و بر علیه او حرف می زند چه اهمیتی دارد( مهم نیست)،
- شکر خدا که در مسیر عشق به لو (که شایسته چنین جایگاهی است) شرمنده حضرت دوست( خداوند) نیستم.
رضا تبار در ۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹:
معنی ابیات
۱- خطا و تقصیری کرده ام ولی از درگاه جناب دوست امید مهربانی و عنایت دارم.
۲- می دانم که از سر گناهم خواهد گذشت و از آن چشم پوشی می کند،
- زیرا ،اگرچه او مانند پری زیبا و لطیف است ولی خلق و خوی فرشتگان را دارد.( در عین زیبایی مهربان هم هست/ اگرچه همچون پری وجه جسمانی دارد ولی وجه ملکوتی و فرشته خویی او بیشتر حاکم است)
۳- آنقدر در فراق او گریستم که هر کس از کنار ما عبور کرد،
-و جریان اشک ما را دید که روان است ،حیرت کرد و گفت : این چه جویباری است!؟
۴- رخدادی که پیش آمده لطیف تر از آن است که بتوان با دهان با آن سخن گفت( بزبان آورد)
- میان وحدت و و کثرت تنها یک مو بیشتر فاصله نیست( در ان حد که وحدت است ،کثرت نیز است.کثرتی که تنها مظهر و آینه یگانگی اوست.
۵- از نقش خیال او تعجب می کنم که چگونه در دیدگان من نقش بسته است!
- با این اشکهایی که از چشمم می ریزد و آنرا شست و شو می دهد،نقش او میبایست در دیدگانم محو می شد.( اشک نماد لطیف تر شدن روح انسانی است)
۶- زلف دلکش تو بدون گفتگو دل را می کشد،
- اساسا با زلف دلربای تو چه کسی مجال و یارای گفتگو کردن است؟( جذبه ای که جمال تو در ما شکل داده؛ قصه عشق حقیقت دوران است که جای آن گفتگو و سخن گفتن با زبان نیست بلکه با عمل میتوان از آن خبر داد).
۷- دیر زمانی است که از زلف تو( جمال و زیبایی / کثرت) تنها یویی به من رسیده است و هنوز آن رایحه در مشام من باقی است و آنرا حس میکنم.
۸- حافظ این چنین پریشان حالی خوب نیست ولی،
- از آنطرف وقتی پریشان حالی به سبب وزیدن بوی زلف یار باشد چیز خوب و نیکویی است.
Arash در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۳ - خوان کرم:
شعر بسیار زیباست و سخن از آن دارد که موجودی به نام انسان داشته ها و توانایی های خود را نمیبیند و دنبال آنچه هست که ندارد
یوسف شیردلپور در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۳۷ در پاسخ به ایمان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:
ایمان عزیز
درود برشمادوست گرامی واهل شعر وادبیات همین الان درشبی بارانی وبادلی ملامال از غم وندوه حسرت بار بخاطرازدست دادن عزیزی
این شعر را بااجرای ماندگار استادجان شجریان گوش میکنم اگر واتسپ دارید کاملشا برایتان ارسال خواهم کرد 09112388986
حق🙏🙏
محمد رسول گلورز در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۲۶ در پاسخ به احمدرضا دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۷۴:
سلام بر شما دوست عزیز، اتفاقا به نظرم منظور همان اصفهان است، به این خاطر که من به شخصه شیرازیای هستم که مدتی است در اصفهان زندگی میکنم و واقعا متوجه تفاوت وفا و صمیمیت شیرازیها و اصفهانیها میشم. نه اینکه به وفا باشن، شیوه ابراز محبت و صمیمیتشون زمین تا آسمان با شیرازیها تفاوت داره و کسی که با وفای شیرازیها آشنا باشه محیط اصفهان براش غیر دوستانه به نظر برسه
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۲۳ در پاسخ به نادر دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۱ - آئین آینه:
هرچه از دل بر آید, هیچگاه کهنه نمی شود و همیشه زنده است.
افکار که زائیده یِ ذهن هستند رنگ و بویِ کهنگی به خود می گیرند, دل نوشته ها همیشه در حال جوشیدن هستند
saber masoumi۵۳ در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۵۱ دربارهٔ غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن دوم - رکن معاملات » بخش ۱۲ - اما آداب حاضر شدن:
با سلام
اما در مورد حجره زنان که در متن بدان اشارت رفته است می تواند حاکی از پرداختن به دلبستگی ها و شهوات باشد که خود امام محمد غزالی نیز در مجلس میهمانی نشستن در برابر حجره زنان را مکروه می داندو شیخ شهاب الدین سهروردی نیز در رساله اواز پر جبرئیل بدان اشارت نموده است:
در روزگاری که من از حجره زنان نفوذ برون کردم و از بعضی قید و حجر اطفال خلاص یافتم ...که حجره زنان عالم اجسام و دنیای محسوس که محل احساس و شهوت و لذایذ مادی است و زنان بدانها دلبستگی بیشتری دارند. می خواهد بگوید انسان مجودی میان فرشته و حیوان دارای دو نیروی متضاد است. یکی اصل الهی که همواره جویای معرفت و عروج به عالم پاک دارد و دیگری اصل حیوانی که همواره جویای لذت های دنیوی و غرق شدن در ظلمت و کدورات عالم خاکی است.
صابر معصومی 18 اسفند 1401
میثم حسن در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۵۷ در پاسخ به شرح سرخی بر حافظ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:
خیلی بد بود!
شاه شجاع رو حافظ تا صبح میخواست تنگ در آغوش بگیره!
مشتاق در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۱۱ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳:
با درود بر همه حافظ دوستان و سپاس از گنجوریان ارجمند و سپاس از رضای عزیز که همیشه شرح و توضیح خوبی بکار می برد و ما را درلذات خود شریک می کند. چند نکته کوتاه که از استادم اموخته ام بیان می کنم:
همانکونه که رضا نیز بیان داشت این غزل در باره عماد فقیه کرمانی صوفی پشمینه پوش تند خو و ریاکار است که دشمن خونی حافظ ودشمن مستی و عشق و طرب و ترانه است.
عماد فقیه بچه گربه ای تربیت کرد که هرگاه او نماز می خواند بچه گربه هم بحالت رکوع و سجود خم و راست شود و هرگاه کسانی بدیدار او می رفتند و او به نماز می ایستاد این گربه هم به ظاهر نماز می خواند و ساده دلان این کار را کرامت عماد فقیه می دانشتند و با این کار مریدان زیاد جمع کرده بود و از جمله دل شاه شجاع را نیز برده بود و حکم اعدام حافظ را صادر کرده بود و اگر پا در میانی زین الدین تایبادی عارفی که علاقه به حافظ عزیز داشت نبود حافظ را اعدام می کردند.
یکی از مصادیق کبک خوش خرام هم همین شاه شجاع است که گول عماد فقیه را خورد و به گربه عابد غره شده بود.
همچنین این مقدار از غزلیات باقی مانده ، یک سوم غزلیات است و بخش زیادی را حافظ به دست باد سپرد که مخاطبی نداشتند گوش و چشم و دل نبود که انها را بفهمد. باز هم سپاسگزار کسی هستیم که همین میزان از دیوان ارزشمند حافظ را جمع اوری نمود.
همنشین حافظ باشید.
بیدل در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۰۴ دربارهٔ رشحه » شمارهٔ ۸ - غزل:
درود دوستان! میتوانید برداشت خودتان را از بیت چهارم برایم بگویید؟
رند در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:
(شاه بیت غزل 145)
فلک غلامی حافظ کنون به طوع کُنَد
که اِلتِجا به درِ دولتِ شما آورد
آنگاه که طالبی چون حافظ از بابت مست حقیقت بودن، دریافت قلبی از منشاء حقایق هستی، کسب معارف هستی، بکارگیری عقل انسانی برای اتصال به عقل فعال، شوق به وصل، مشاهدۀ عشق، زیبائی و صداقت حقیقی و پیروی از رهنمودهای عقل فعال متمول گشت موعد وصل به درگاه حق برایش فراهم آمده و آنگاه است که چرخ روزگار با رغبت به خدمت او در خواهد آمد.
مهدی ز در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۰۷ دربارهٔ شیخ بهایی » شیر و شکر » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم:
با توجّه به وزن شعر، مصرع دوم بیت پنجم بنظر می رسد بصورت زیر درست تر باشد:
یوسف مصری! به در آی از چاه
سعید یعقوبیان در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۳:
این سر هم کردن بیمایه از سعدی نیست.
فاطمه یاوری در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹:
میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی
درخت ارغوان روید بجای هر مغیلانی...
.ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این درۀ غم میگذرند؟
فاطمه یاوری در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
پ.ن: دقیقا مثل همونداستان شعر سیب شده اینجا:) بیت دوم جوابیه هست برای بیت اول:)))))
فاطمه یاوری در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۲:
با مدعی بگوی که ما خود شکسته ایم
محتاج نیست پنجه که با ما در افکنی:))))
فاطمه یاوری در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۱:
از منت دانم حجابی نیست جز بیم رقیب
کاش پنهان از رقیبان در حجابت دیدمی...
جهن یزداد در ۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۲۷ در پاسخ به مصطفی قباخلو دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۵ - گفتار اندر آفرینشِ آفتاب: