علیرضا آساره در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۴:
در باب بد صدایی
علیرضا آساره در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۳:
در باب بد صدایی
علیرضا آساره در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۲:
در باب اهمیت گفتن عیب دیگری به او
علیرضا آساره در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۳۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۱:
در باب اهمیت توجه به امور اولویت دارتر
علیرضا آساره در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۰:
در باب سنجیده سخن گفتن است
علیرضا آساره در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۸:
در باب اهمیت رازداری میباشد.
کامران هیچ در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵:
خیام در این چهارپاره لذت پادشاهی ، مذهب و دین و عرفان عرفا را در هم میکوبد
الان زیرآب زنها میان متن منو گزارش میزنند ریپورت میشه
چقدر اینجا آدم پست و حقیر داره
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۱۷ در پاسخ به پرواز دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:
مولانایِ قبل از شمس, حداکثر یک خطیب و امام جمعه و فقیه بود مثلِ هزاران هزار دیگر!
آیا مولانا در دیوان شمس که نزدیک ۲۹۰۰ غزل است از زیباییهایِ شمس گفته است! این عشقِ به شمس, مولانا را به سرودن وا داشت!
در رابطه با حافظ و شاه شجاع هم ایرادی وارد نیست و شاه شجاع بهانه ای است برای سرودن اشعار چند وجهی عاشقانه!
اگر شما جایِ شاه شجاع یک معشوق دیگر را که بابِ میلِت است جایگزین کنی, به ارزشِ شرح هایِ حافظانه و رندانه یِ رضا پی خواهی برد! من همیشه خودم را جایِ حافظ یا عاشق می زارم و جایِ معشوق, معشوقِ از دست رفته یِ خودم! و بسیار لذت می برم! شما هم همین کار کن, بهت قول میدهم که از حاشیه یِ بدی که نوشتی شرمگین شوی!
دوست گرامی نیاز به نیش و طعنه زدن به کسی که حافظانه نوشته است نیست. اگر فقط همین حاشیه هایی که رضا در همین گنجور نوشته است را مکتوب کنیم, شاید جامع ترین شرح بر دیوانِ حافظ خواهد بود!
بازرگان> میسان> عراق {۱۰ مِی ۲۰۲۳}
امید نبوی در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۴۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۷ - پند دادن پدر مجنون را:
احسنت و هزار مرحبا آقای نظامی که حال دل ما رو چنین زیبا نشون میدی، حقا که کس نیست که نیست بر وی این زور
یزدانپناه عسکری در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹:
هر بار به رنگی بت من روی نمودی - آن بار به رنگ همه اطوار برآمد
و آن شیفته کز زلف و قدش دار و رسن یافت - بگرفت رسن، خوش به سر دار برآمد
فیالجمله برآورد سر از جیب بزودی - هر دم به لباسی دگر آن یار برآمد
***
[یزدانپناه عسکری]
تآکید بر محمل شدت انرژتیک و یا نبودن آغاز و پایان است و بی کرانگی فیضان فیض وجود. علی الرغم سیلان و نوسان دنیاهای ادراک شده درون آن می باشد. فقط اجزاء ادراک شده ی درون آن فیوضات تغییر کرده و یا محو شده و یا تبدیل شده است.
107:293/1
رضا ب در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۲ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲:
(بود آیا که در میکده ها بگشایند /گره از کار فروبسته ما بگشایند/ اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند/ دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند) میکده مشخصا منظور شاعر هست در اکثر ابیات
یزدانپناه عسکری در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۶ دربارهٔ عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل ثالث - آدمیان بر سه گونه فطرت آفریده شدهاند:
29- اما درین همه مقامات و درجات نامتناهی باشد تا خود هر کسی در کدام درجه فرود آید: «و ماتَدْری نَفْسٌ بِأی أرضِ تَموتُ» بیان این میکند. دریغا که چه خوف دارد این آیت با خود؟ اگر خواهی از مصطفی- علیه السلام- بشنو که گفت: «إِنّ قَلبِ ابن آدمَ اَوَدیةً، فی کل وادٍ شُعْبَةٌ فَمَن اتّبع قَلبُه الشُّعَبَ لم یُبال اللّهُ فی أیَ وادٍ أهلَکَهُ» گفت: در دل بنی آدم وادیهای فراوان و عظیمست، و هر که متابع آن وادیها و مغارها شد بیم آن بود که هلاک شود و جای دیگر گفت:
«مَثَلُ القلبِ کَریشةٍ بِأرض فَلاةِ تُقلَبُها الریاحُ»؛ باد رحمت عشق لایزالی دل را در ولایتهای خود می گرداند تا جایی ساکن شود و سکون یابد و قلب، خود متقلبست یعنی گردنده است از گردیدن نایستد.
***
[یزدانپناه عسکری]
در دل بنی آدم وادی های فراوان و عظیمست، و هر که متابع آن وادی ها و مغارها شد بیم آن بود که هلاک شود.
مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَیٰ
........
قصد، روح، قلب و مرکز ادراک را حرکت می دهد. (تُقلَبُها الریاحُ)
یزدانپناه عسکری در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۱۵ دربارهٔ عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل ثالث - آدمیان بر سه گونه فطرت آفریده شدهاند:
26- چون عنایت ازلی خواهد که مرد سالک را بمعراج قلب در کار آرد، شعاعی از آتش عشق «نارُاللّه الموقدةُ التی تطَلِعُ علی الأفئدة» شعله ای بزند، شعاعی بر مرد سالک آید مرد را از پوست بشریت و عالم آدمیت بدر آرد.
***
[یزدانپناه عسکری]
باز ماندن انسان از انسان بودن
19:162
یزدانپناه عسکری در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۷:
2- هر کسی اندر جهان مجنون لیلایی شدند - عارفان لیلای خویش و دم به دم مجنون خویش
***
یزدانپناه عسکری در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۰۱ دربارهٔ عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل ثانی - شرطهای سالک در راه خدا:
39- اویس قرنی- رضی اللّه عنه- چونکه مصطفی را میدید بحقیقت قصد صورت را بصورت ننمود زیرا که مقصود ازدیدن صورت معنی بود، چون دیدن معنی حاصل شد، صورت حجاب آمد. عالمان نارسیدۀ روزگار عذر مادر در پیش نهند؛ مادر بود اما «اُمّ أصلیُّ» که «وَعِنْدَهُ اُمُّ الکِتاب». مادر اصلی را چگونه گذاشتی و کی آمدی که او خود مادر اصلی بود که چون مادر را می دید صورت که فرزند او باشد که محمد است هم تبع آن باشد؟ مگر که آن نشنیده ای که مجنون را گفتند که لیلی آمد، گفت: من خود لیلی ام و سر بگریبان فرو برد، یعنی لیلی با منست و من با لیلی.
***
[یزدانپناه عسکری]
میرداماد، اصول حکمت یمانی خود را بر اساس تعریف دهر و به دهر و حدوث دهر توجه دارد و آن را معادل « ام الکتاب » میداند.
یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ - الرعد : 39
وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیم - الزخرف : 4
[مولانا]
هر کسی اندر جهان مجنون لیلایی شدند - عارفان لیلای خویش و دم به دم مجنون خویش
یزدانپناه عسکری در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۵۲:
جانا به زمین خاوران خاری نیست - کش با من و روزگار من کاری نیست
با لطف و نوازش جمال تو مرا - در دادن صد هزار جان عاری نیست
***
من ندانم که کیم خلق نداند که چیم - نه همانا که برین سان که منم آدمیم (1)
***
[یزدانپناه عسکری]
حیرت دارد چون دیگر شکل انسانی (2) ندارد. هر بودی بودا شده بود (3).
_____
1- حالات وسخنان ابوسعید ابوالخیر تالیف جمال الدین ابو روح لطف الله بن ابی سعید بن ابی اسعد . مقدمه،تصحیح و تعلیقات دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران:سخن 1384 ص 120
2- «قُلْ یا أیُّها الکافِرون» یعنی شکل آدم شما را و حقیقت آدم ما را.
3- هشت کتاب ، سهراب سپهری – تهران : انتشارات طهوری 1385
یزدانپناه عسکری در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۵:
1- در اول مجلس از شیخ سؤال کردند کی اینجا بزرگیست کی او را ابوالقسم قشیری گویند، میگوید کی بنده بدو قدم بخدای رسد. شیخ گفت کی نه، ایشان میگویند کی بنده بیک قدم بخدای رسد. مریدان استاد امام نزدیک استاد امام آمدند و این سخن بگفتند، استاد امام گفت: نپرسیدید کی چگونه؟ دیگر روز از شیخ سؤال کردند که دی گفتی کی بیک قدم بخدای رسند. شیخ گفت بلی امروز همین میگویم. گفتند چون ای شیخ؟ گفت میان بنده و حقّ یک قدمست و آن آنست که قدم از خود بیرون نهی تا بحقّ رسی، چون شیخ این سخن بگفت بر در خانقاه طوافی آوازی داد کی - کَما و همه نعمتی- شیخ گفت. از آن عاقل بشنوید و کار بندید. کم آیید و همه شمایید. پس گفت:
فا ساختن و خوی خوش و صفراهیچ - تا عشق میان ما بماند بیپیچ
***
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان - تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم - گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود - بی نشانی که صواب آید ازو دادن نشان
چند گاهی عاشقی برزیدم و پنداشتم - خویشتن شهره بکرده کو چنین و من چنان
در حقیقت چون بدیدم زو خیالی هم نبود - عاشق و معشوق من بودم ببین این داستان
***
[یزدانپناه عسکری]
جریان خطوتان یا قدمان فقد وصلت است (54:75.130.131.135.396.397و34:48) است و شیخ گفته یک قدم است نه دو قدم و آن یک قدم " حذف منیت {(من معمولی= آگاهی عادی)(7:77)، خودبینی بود که نخستین بار انسان را از روح جدا کرد(8:181)} است، و بسیار زیبا مسئله را فاکتورگیری کرده است، و این منیت که شیخ گفته ریشه طلبیدن دنیا وعقبی است که آن دو قدمی است و وقتی "نفس و منیت" نماند طبعاً دیگر انسان دنیا و عقبی را نمی خواهد واینجا با دو تفسیربسیار زیبا که ترکیبی از انتزاع ومعنای لغوی است روبرو هستیم که هردو درست وزیبا هستند و هر دو به دو دیدگاه مختلف تعلق دارند: 1- دیدگاه شمس تبریزی: می گوید نباید راه دور بروی وباید به نزدیک یعنی خودت توجه کنی. 2- شیخ ابوسعید: می گوید حتی نیاز به برداشتن دو قدم هم نیست وفقط یک قدم بردار ومنیت و نفسانیت خود را ترک کن، که البته شاید دیدگاه شمس تبریزی برای عوام قابل فهم تر و راهبردی تر باشد، ولی دیدگاه شیخ ابوسعید با حال تر و لغوی تر و بازیگوشانه تر اسـت چون او به شدت واژه باز بوده است و حتی در ادامه واژه بازی خود حرف "کما و همه نعمتی " را تغییر داده و می گوید از خود و منیت کوتاه بیائید و در آن صورت تازه متوجه قابلیت و تمامیت نفس خود می شوید. "کما" نوعی سبزی وآن فروشنده کمای خود را جار می زده و بوسعید از آن سود جسته و به صورت "کم + آی" گرفته، آن فروشنده دوره گرد که از کوچه رد می شده و از در خانقاه عبور می کرده از "مظـــــــاهر اقتدار" محسوب می شود "برای شیخ" و همزمان حرف شیخ "کم آئید و همه شمائید" برای عده ای که گیرنده بوده اند، جزء "در زدن روح" محسوب می شود.]
یزدانپناه عسکری در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۲۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۵۰:
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان - تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم - گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود - بی نشانی که صواب آید ازو دادن نشان
چند گاهی عاشقی برزیدم و پنداشتم - خویشتن شهره بکرده کو چنین و من چنان
در حقیقت چون بدیدم زو خیالی هم نبود - عاشق و معشوق من بودم ببین این داستان
***
فا ساختن و خوی خوش و صفراهیچ - تا عشق میان ما بماند بیپیچ
***
[یزدانپناه عسکری]
جریان خطوتان یا قدمان فقد وصلت است (54:75.130.131.135.396.397و34:48) است و شیخ گفته یک قدم است نه دو قدم وآن یک قدم " حذف منیت {(من معمولی= آگاهی عادی)(7:77)، خودبینی بود که نخستین بار انسان را از روح جدا کرد(8:181)} است، و بسیار زیبا مسئله را فاکتورگیری کرده است، و این منیت که شیخ گفته ریشه طلبیدن دنیا وعقبی است که آن دو قدمی است و وقتی "نفس و منیت" نماند طبعاً دیگر انسان دنیا و عقبی را نمی خواهد واینجا با دو تفسیربسیار زیبا که ترکیبی از انتزاع ومعنای لغوی است روبرو هستیم که هردو درست وزیبا هستند و هر دو به دو دیدگاه مختلف تعلق دارند: 1- دیدگاه شمس تبریزی: می گوید نباید راه دور بروی وباید به نزدیک یعنی خودت توجه کنی. 2- شیخ ابوسعید: می گوید حتی نیاز به برداشتن دو قدم هم نیست وفقط یک قدم بردار ومنیت و نفسانیت خود را ترک کن، که البته شاید دیدگاه شمس تبریزی برای عوام قابل فهم تر و راهبردی تر باشد، ولی دیدگاه شیخ ابوسعید با حال تر و لغوی تر و بازیگوشانه تر اسـت چون او به شدت واژه باز بوده است و حتی در ادامه واژه بازی خود حرف "کما و همه نعمتی " را تغییر داده و می گوید از خود و منیت کوتاه بیائید و در آن صورت تازه متوجه قابلیت و تمامیت نفس خود می شوید. "کما" نوعی سبزی وآن فروشنده کمای خود را جار می زده و بوسعید از آن سود جسته و به صورت "کم + آی" گرفته، آن فروشنده دوره گرد که از کوچه رد می شده و از در خانقاه عبور می کرده از "مظـــــــاهر اقتدار" محسوب می شود "برای شیخ" و همزمان حرف شیخ "کم آئید و همه شمائید" برای عده ای که گیرنده بوده اند، جزء "در زدن روح" محسوب می شود.]
امیرالملک در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۰۶ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳:
اگر با من نیی بیتو نیم من
عجب هم در میان هم بر کرانی
نکته ظریفی هست که چگونه مصرع دوم به مصراع اول مربوط است. ما آدمیان مطلقیم چون پرتویی از حقیقت مطلق در خود داریم (هم در میان) و از سوی دیگر ناقصیم چون آدمی هستیم و دستمان از حقیقت کوتاه است (هم بر کرانی)
نیمه پنهان ماه در ۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲: