گنجور

حاشیه‌ها

فرشته پورابراهیمی در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۸:

حسن میمندی وزیر سلطان محمود غزنوی ، از کودکی با سلطان محمود بزرگ شده بود و برادر رضایی او بود. و این طور که سعدی میفرماید محرم سر و راز او نیز بوده.

علی میراحمدی در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:

دیده آیینه دار طلعت اوست
آینه دار کسی است که آینه را در برابر عروس میگیرد تا عروس جمال و زیبایی خود را در آینه نگاه کند.
با این حساب، آینه و آینه دار اسبابی هستند تا عروس جلوه جمال خویش را مشاهده کند.
آیا میتوان معنای پنهان و منظور نهان مصراع را چنین دانست:
او جمال خویش را در وجود من مینگرد(؟!)

علی میراحمدی در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۶ - لیس للماضین هم الموت انما لهم حسرة الفوت:

مولانا در ابیات( ۲۶تا ۳۱ )سه مورد را برای رشد معنوی و سیر و سلوک الی الله برمی‌شمارد:
عبادت یا ذکر
تفکر
عنایت الهی
عبادت بدون تفکر راه به جایی نمی‌برد و از سویی همان ذکر الهی و عبادت باعث رشد فکری خواهد شد.
عبادت و تفکر لازم و ملزوم یکدیگر بوده و یکی بدون دیگری بی فایده و ناقص است.
این قدر گفتیم باقی فکر کن
فکر اگر جامد بود رو ذکر کن
ذکر آرد فکر را در اهتزاز
ذکر را خورشید این افسرده ساز
اما اصل مسئله در راه سیر و سلوک نظر عنایت و جذبه الهی است.ولی سالک نمیتواند بیکار مانده و منتظر جذبه بماند. وظیفه او این است که اهل عبادت و تفکر بوده و در راه خدا کار و کوششی بکند و سپس منتظر عنایت خداوندی بماند:
اصل خود جذبه است لیک ای خواجه‌تاش
کار کن موقوف آن جذبه مباش
از دیدگاه مولانا وقتی شخص هیچ کاری در راه قرب به حضرت حق انجام نمیدهد  و بیکار میماند،نیاز را رها کرده و  در واقع برای خداوند ناز میکند!!
ناز پروردگی هم با جانبازی در راه دوست منافات بسیار دارد:
زانک ترک کار چون نازی بود
ناز کی در خورد جانبازی بود

ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باش(حافظ)
زشت باشد روی نازیبا و ناز
صعب باشد چشم نابینا و درد(سنایی)

علی میراحمدی در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۴۳ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۶ - لیس للماضین هم الموت انما لهم حسرة الفوت:

در  ابیات قبل به اهمیت فکر و ذکر و یاد خدا پرداخته است و درین بیت میگوید:
به این فکر نکن که آیا نماز و روزه و عبادات تو مورد قبول درگاه حضرت حق قرار میگیرد یا خیر.
آنچه خدا به تو امر کرده است انجام بده و از آنچه تو را از آن نهی کرده دوری کن .

وظیفه تو عمل به دستورات شریعت است :
نه قبول اندیش نه رد ای غلام
امر را و نهی را می‌بین مدام
و در صورت عمل به اوامر الهی و دوری از گناهان روزی مورد عنایت و جذبه حضرت حق قرار خواهی گرفت:
مرغ جذبه ناگهان پرد ز عش
چون بدیدی صبح شمع آنگه بکش

 

 

بهرام خاراباف در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۷ - دیدن ایشان در قصر این قلعهٔ ذات الصور نقش روی دختر شاه چین را و بیهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کی این صورت کیست:

او 

    تو است ، 

امّا نه این تو آن تو است 

 که در آخِر ، واقفِ بیرون شو است

 

تویِ آخِر سویِ تویِ اَوّلت 

 آمده ست از بهرِ تنبیه و صِلَت

 

تویِ تو در دیگری آمد دفین 

من غلامِ مردِ خودبینی چنین

 

#مولوی

صِلَت = وصلت ، پیوند دادن ، وصل کردن

تنبیه=دراینجا:هوشیارکردن،آگاه ساختن

 

دراین ابیات (تو)برانگیخته شده به گونه ای که به عنوان ضمیردوم شخص به اول شخص وسوم شخص بدل می گردد ودر(او)و(این تو)(واقف بیرون شو) و(دیگری)و(مردخودبین)و(تویی که درتواست)تجلی پیدا می کند

بهرام خاراباف

یار در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۴۰ در پاسخ به بی نام دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۷ - طعنهٔ زاغ در دعوی هدهد:

بسیار عالی

ممنون و سپاسگزارم 

مهیار در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۱:

آهنگ مقصود تویی معین رو حتما گوش کنین چند بیت از این غزل و البته چند غزل دیگه حضرت مولانا و شیخ بهایی هم داره به نظرم فوق‌العاده زیباست هم موسیقی قسنگی داره هم ترکیب عاشقانه و خاصی شده

کوروش در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۷ - بار دیگر رجوع کردن به قصهٔ صوفی و قاضی:

ور ترازو نیست گر افزون دهیش

از قسم راضی نگردد آگهیش

 

یعنی چه ؟

 

ف راد در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

گر بی‌وفایی کردمی یَرغو به قاآن بردمی

کآن کافر اَعدا می‌کشد وین سنگدل اَحباب را

معنی بیت در اصل ساده و آشکاره:

اگر بی‌وفا بودم، اگر می‌خواستم بی‌وفایی کنم، یرغو به قاآن می‌بردم و می‌گفتم فلان کافر اعدا رو می‌کشه ولی این سنگدل احباب رو، یعنی حتی کافرها هم دشمنان رو می‌کشند نه دوستان رو

احمدرضا نظری چروده در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۲۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۳:

خوانش اولین نفر یعنی جناب حمبدرضامحمدی اشکال جزیی داشت وشاید به نظر خودش بتواند توجیه کند.استعداد، بی تربیت

که باید استعدادبی تربیت می خواند

بی تربیت صفت جانشین موصوف است

یعنی پروراندن انسان تربیت ناپذیر افسوس خوردن است

احمدرضا نظری چروده در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۱۲ در پاسخ به سامان دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۳:

شما ازکجا می دانید که سعدی تورات را نخوانده است؟ سعدی همه کتب ادیان را خوانده است وچه بسا از تعالیم عیسی وموسی ودیگران سود برده است.

کوروش در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۶ - لیس للماضین هم الموت انما لهم حسرة الفوت:

نه قبول اندیش نه رد ای غلام

امر را و نهی را می‌بین مدام

 

یعنی چه ؟

 

یاسر میردامادی در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۶۱:

با سپاس از گنجور بی مثال، شرح بیت دوم در هوش مصنوعی خطا است. باید این طور شود: اگر دوستانت با تو دوستی نکنند، چرا تو خودت به دوستی با آن‌ها اقدام نمی‌کنی؟ و اگر رباب تو صدای خوشی نمی‌دهد، چرا آن را کوک نمی‌کنی؟ شرح بیت چهارم در هوش مصنوعی هم خطا است. باید این طور شود: از روی تنبلی می‌گویی این واقعاً کار عجیبی است. عجیب این است که عشق چنان اعجوبه‌ای در تو نیست. 

علی احمدی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:

آن سیه‌چرده که شیرینیِ عالم با اوست

چشمِ میگون، لبِ خندان، دلِ خُرّم با اوست

وقتی حضرت حافظ چهره یک فرد سبزه را توصیف می کند هیچ توجیهی برای اطلاق آن به عشق متعالی وجود ندارد پس منظور او یک انسان است  که به بهترین وصفی شیرین است و دوست داشتنی.چشمانش خمار است و می را به یاد می آورد ،لبش خندان است و زنده دل است .

گرچه شیرین‌‌دهنان پادشهانند ولی

او سلیمانِ زمان است که خاتم با اوست

از نظر حافظ شیرین دهنان که عاشقان واقعی هستند پادشاهان روی زمین اند ولی فردی که حافظ از وی تعریف می کند در حکم سلیمان زمان است و داشتن خاتم (انگشتر)نشانه قدرت اوست .یعنی با یک انسان دوست داشتنی و مقتدر مواجهیم که در زمان حافظ حضور دارد نه در گذشته و نه در آینده 

روی خوب است و کمالِ هنر و دامن پاک

لاجرم همّتِ پاکان دو عالم با اوست

چهره اش خوب است و هنرش کامل و انسانی پاکدامن است و به ناچار همه پاکنهادان دو عالم یعنی زمین و ملکوت در خدمت او در تلاشند .یعنی کمک مردم و فرشتگان را با خود دارد .

فارغ از اینکه چنین فردی چه کسی می باشد به نظر این حقیر این فرد جلوه ای از معشوق حقیقی و ازلی حافظ باید باشد یعنی کسی است که راه عاشقی را می شناسد و می تواند با قدرتش و هنرش که در حد کمال است پیروان راه عاشقی را هدایت نماید .او چون سلیمان راه می پیماید و سایر عاشقان با مرکب مور حرکت می کنند .چنین تفکری بی تردید از منابع مذهبی ایده برداری کرده است .باور به منجیان که می توانند دینداران را در راه رسیدن به خداوند و برقراری عدالت یاری کنند .حافظ هم از این ایده بهره برداری کرده و به دنبال انسانهایی بوده که بتوانند نقش منجی را بازی کنند .شاید از نظر وی این منجی شاه شجاع یا یکی از وزیرانش باشند نمی دانم.ولی مهم این است که حافظ براین باور است که در طول تاریخ منجیانی برای توسعه و رونق راه عاشقی حضور داشته و دارند و حضور خواهند داشت .این هم عجیب نیست که در مصداق اشتباه کرده باشد و به اشتباه آن شاه جوان را منجی بداند ولی  اصل موضوع یعنی امید به منجیانی که حاضرند یا حضور خواهند یافت همیشه در باور وی بوده است .اگر برخی دوستان مصداق های دیگری مثل پیامبر اسلام یا پیشوایان دیگر مذهبی را مطرح می کنند به این دلیل است که آنان این پیشوایان را منجی می دانند که در زمان خود موثر بوده اند .اما نگاه حافظ کلی تر و فراتر از نگاه این دوستان است. مصادیق مورد نظر حافظ بسیار بیشتر از تعداد این پیشوایان در تاریخ می باشد. 

خال مُشکین که بدان عارض گندمگون است

سِرِّ آن دانه که شد رهزنِ آدم با اوست

خالی که بر صورت گندمگون (مثل گندم زار ) اوست گویا می داند که کدام دانه گندم حضرت آدم را از راه به در کرد و از بهشت خارج نمود .

چنین فردی قادر است بنی آدم  را با خود همراه کند و در راه عاشقی به حرکت درآورد .از نظر حافظ مهم نیست که وی چه مسلکی داشته باشد فقط مهم است عاشق باشد و راه عاشقی را بشناسد و با حضور خود عاشقان را یاری کند .

دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران

چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست؟

رویکرد حافظ به مسئله منجی مثل بسیاری از موضوعات دیگر زندگی، عاشقانه است .او چنین فردی را دلبر می داند دلبری که حالا به سفری می رود و می گوید ای یاران به خدا دلم از رفتن او مجروح خواهد شد درحالیکه مرهم این جراحت هم به دست اوست و با خود مرهم را می برد .

با که این نکته توان گفت که آن سنگین‌ دل

کُشت ما را و دمِ عیسیِ مریم با اوست؟

با چه کسی این را بگوییم که گویی این منجی دلش از سنگ است و عاشق کشی می کند و عجیب است که نفسش همچون عیسی بن مریم نجات می بخشد.این هم جلوه ای از معشوق ازلیست  که چشمانش جان را می گیرد و لبانش جان می بخشد.

 

حافظ از معتقدان است گرامی دارش

زان که بخشایشِ بس روحِ مُکرّم با اوست

اینجا به منجی می گوید من به تو اعتقاد دارم و می دانم که تو عاشقان را نجات خواهی داد پس تو هم مرا عاشقی بدان و گرامی بدار چون ارواح بزرگی که در طول تاریخ منجی عاشقان بودند نسبت به من بخشش داشته اند و به من امیدواری برای ادامه راه عاشقی داده اند .

البته تاریخ گواه است که شاه شجاع نتوانست امید حافظ را برآورده سازد ولی قرن های بعد از او شاهد منجیانی بود که توانستند کمی در این راه موفق باشند.حافظ بر این باور است که تقدیر چنین است که همه انسانها در طریقت عاشقی گام نهند.

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم

کاین چنین رفته است در عهد ازل تقدیر ما

 

علی محبوبی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - و له طاب ثراه:

در بیت 67 مصرع اول

"هیچ اسد دم نزند از اسدی" صحیح است سهوا  نزد قید شده که وزن رو به هم ریخته است.

علی محبوبی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - و له طاب ثراه:

در مصرع اول بیت 25 وزن اضافی است

صحیح اینست:

اگرم خنده نه از بی خردیست .

کلمه بود اضافه است.

مسعود نژادحاجی فیروزکوهی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

پس عدم گردم عدم چون ارغنون ...

مولانا در این سخن، مقام فنا و بازگشت به اصل الهی را شرح می‌دهد. در نگاه عارفانه، «عدم» به معنای نیستی محض نیست، بلکه همان تهی‌شدن از انانیت، خودخواهی و وجود مجازی انسان است. وقتی سالک در راه حقیقت، هستی موهوم خویش را از میان برمی‌دارد، به مقام فنا می‌رسد؛ در این مقام دیگر «من»ی باقی نمی‌ماند تا سخن بگوید.‌ اما مولانا می‌فرماید همین عدم و خاموشی، خاموشیِ بی‌ثمر نیست، بلکه مانند «ارغنون» سازی که دم در آن می‌دمد و نغمه‌های بسیار پدید می‌آورد به صدا درمی‌آید. یعنی سالک وقتی از خود فانی می‌شود، آلت تجلی حق می‌گردد؛ حق در او می‌دمد و نغمه‌های الهی از او شنیده می‌شود. این نغمه چیزی جز شهادت به حقیقت نیست که «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ» (بقره، ۱۵۶)؛ «ما از خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم»

سپهر نواب زاده در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۳۵ دربارهٔ عمان سامانی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - قصیده فریده در مدح یعسوب دین امیرالمؤمنین علی(ع):

سلام

دربیت ۳۲ و بیت ۳۹ (به جو) نوشته شده.

ظاهراً فعل امر از مصدر جستن یا جوییدن است.

 

پس باید به صورت (بجو) نوشته شود.

 

با تشکر صمیمانه از زحمات شما عزیزان

پاینده باشید

مهدی مقدم در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۴۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۰:

قلب آدم رو تیکه تیکه میکنه این بخش 😥

علی احمدی در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:

دیده آیینه دار طلعت اوست

 

در زمان حافظ بر این باور بودند که برای دیدن اشیاء باید نوری از چشم به اجسام بتابد .اینکه حافظ در آن زمان چشم را آیینه دار می داند یعنی برای دیدن چهره یار باید نوری به چشم بتابد نه اینکه نوری از چشم بیرون رود  .تعبیر آیینه دار برای چشم  با یافته های امروزی علم فیزیک منطبق است .البته ممکن است حافظ خودش اطلاع از این موضوع نداشته ولی این بیان او برایم جالب بود .

۱
۷۴
۷۵
۷۶
۷۷
۷۸
۵۶۲۲