سالک در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۶ - حواله کردن مرغ گرفتاری خود را در دام به فعل و مکر و زرق زاهد و جواب زاهد مرغ را:
کار او دارد که حق را شد مرید/بهر کار او ز هر کاری برید
سیاوش در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴:
مصرع اول بیت اول عاشق درست است
ما عاشق روی آن نگاریم / زان خسته و زار و دلفگاریم
ابوطالب رحیمی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۰:
تعدادی از ابیات ناقصه. کل حکایت رو از نسخع محمد علی فروغی (انتشارات ققنوس) براتون می نویسم:
.
.
در عنفوان جوانی چنان که افتد و دانی با شاهد پسری سَری و سرّی داشتم به حکم آنکه حلقی داشت طیِّبُ الاَدا وَ خَلقی کالبدرِ اذا بَدا.
.
اتفاقاً به خلاف طبع از وی حرکتی بدیدم که نپسندیدم دامن ازو در کشیدم و مهره برچیدم و گفتم:
.
برو هر چه می بایدت پیش گیر
سر ما نداری سر خویش گیر
.
شنیدمش که همیرفت و میگفت:
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نکاهد
.
این بگفت و سفر کرد و پریشانی او در من اثر. اما به شکر و منت باری پس از مدتی باز آمد آن حلق داودی متغیر شده و جمال یوسفی به زیان آمده و بر سیب زنخدانش چون به گردی نشسته و رونق بازار حسنش شکسته متوقع که در کنارش گیرم. کناره گرفتم و گفتم:
.
آن روز که خط شاهدت بود
صاحب نظر از نظر براندی
.
وامروز بیامدی به صلحش
کش فتحه و ضمّه بر نشاندی
.
.
تازه بهارا ورقت زرد شد
دیگ منه کآتش ما سرد شد
.
چند خرامی و تکبر کنی
دولت پارینه تصور کنی
.
پیش کسی رو که طلبکار تست
ناز بر آن کن که خریدار تست
.
.
.
سبزه در باغ گفته اند خوش است
داند آن کس که این سخن گوید
.
یعنی از روی نیکوان خط سبز
دل عشاق بیشتر جوید
.
بوستان تو گند نازاریست
بس که بر میکنی و میروید
.
گر صبر کنی ور نکنی موی بناگوش
این دولت ایام نکویی به سر آید
.
گر دست به جان داشتمی همچو تو بر ریش
نگذاشتمی تا به قیامت که بر آید
.
سؤال کردم و گفتم جمال روی تو را
چه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیده است
.
جواب داد ندانم چه بود رویم را
مگر به ماتم حسنم سیاه پوشیدست
فرزانه در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۴:
فکر کنم این معنی رو میده که اگه همه ی عالم و آدم از اونچه تقدیر براشون مقدر کرده، ناخشنود و ناراحت باشن، اما من شیرین و خوش و گوارا هستم
ایرانی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۶ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » غرق تمنای توام:
در جواب میرک باید گفت
منظور شاعر شکوه از دل است نه شکوه ای که بر دل مانده و تایید آن مصرع آخرین بیت است که می گوید :
چند از غم دل چون رهی قریاد بی حاصل کنم
mehr در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷:
جناب دکتر ترابی با شما موافقم
و این توافق را نه تنها از سر ارادت که به چند دلیل مینگارم
راست است گور ، گور است
و گراز ، گراز
داستانی از دیر زمان به نام بیژن و گرازان در ایران زمین ریشه در تاریخ دارد که بعدها استاد توس به نظم آورده و امروز ما آنرا به نام داستان بیژن و منیژه میشناسیم
که چنین میفرماید : در مرز ایران و توران گرازها مزاحمت بسیار برای کشاورزان بوجود آورده بودند و اهالی به درخواست کمک به حضور شاه رسیدند
ز پرده درآمد یکی پرده دار بنزدیک سالار شد هوشیار
که بر در بپایند ارمانیان سر مرز توران و ایرانیان
همی راه جویند نزدیک شاه ز راه دراز آمده دادخواه
که ای شاه پیروز جاوید زی که خود جاودان زندگی را سزی
ز شهری بداد آمدستیم دور که ایران ازین سوی زان سوی تور
کجا خان ارمانش خوانند نام وز ارمانیان نزد خسرو پیام
که نوشه زی ای شاه تا جاودان بهر کشوری دسترس بر بدان
بهر هفت کشور توی شهریار ز هر بد تو باشی بهر شهر، یار
سر مرز توران در شهر ماست ازیشان بما بر چه مایه بلاست
سوی شهر ایران یکی بیشه بود که ما را بدان بیشه اندیشه بود
چه مایه بدو اندرون کشتزار درخت برآور هم میوه دار
چراگاه ما بود و فریاد ما ایا شاه ایران بده داد ما
گراز آمد اکنون فزون از شمار گرفت آن همه بیشه و مرغزار
به دندان چو پیلان بتن همچو کوه وزیشان شده شهر ارمان ستوه
سخن کوتاه آنکه بیژن را با گرگین به مرز میفرستند که آنجا با منیژه آشنا میشود و گرفتار افراسیاب
و با واسطه گری پیران از مرگ نجات میابد و در چاهی گرفتار میگردد که رستم به نجاتش میآید
میبینیم که کلمه ی گراز از دیر باز در زبان ما بوده و گور را حیوانی دیگر میدانستند
ضمناً : از جناب استاد محمد جعفر محجوب شنیدم که گور به معنای بزرگ
و یا کبیر نیز هست که نام شاه بهرام را به بزرگ مزین کرده اند
بهرام کبیر یا بهرام بزرگ
تا نظر استادان چه باشد
با درود
مهری
روفیا در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
ایها الناس جهان جای تن آسانی نیست
مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست
بهاری در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
چند نکته :
اول اینکه گفته سمرقند و بخارا ممکنه بخاطر جور شدنه قافیه
دوم ) فراموش نکنید بخارا زمانی جز ایران بوده
سوم ) زبان اکثریت مردم بخارا فارسیه
چهارام) شاعر میگه بدست ار دل مارا نه بدست اریم دل او را
بابک در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
جناب ناشناس،
چه با نمک، بر مومن؟ مومن راستین؟
پس چه شد:
" پرهیزکار باش که دادار آسمان--فردوس جای مردم پرهیزکار کرد
نابرده رنج گنج میسر نمیشود--مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
هر کو عمل نکرد و عنایت امید داشت--دانه نکاشت ابله و دخل انتظار کرد"
و چه بر سر پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک آمد؟
آری شاید بر "مومنی" که : مفت خور، طماع، حریص، چپاولگر، غارتگر، و متجاوز است گویش شما خوشایند باشد،
ولی نه بر مومن راستینی که به مال غیر نظر نباشد.
به جای واژه مومنِ شما می باید داعشی و شبه داعشی را جایگزین کرد، تا حقیقت وجود تفکرت خود را نمایان کند.
چنین پلیدی را با دلق ریا و تظاهر نتوان پوشاند.
و جناب سعدی باز در نصیحتت فرماید:
داروی تربیت از پیر طریقت بستان--کادمی را بتر از علت نادانی نیست
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی--صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
حذر از پیروی نفس که در راه خدای--مردم افکن تر از این غول بیابانی نیست
و حافظ خود به چون تویی فرماید:
ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد
ناشناس در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۶۵ - این قطعه را در تعزیت پدر بزرگوار خود سرودهام:
همیشه با خود میگفتم چرا این قدر درباره یتیمان به ما سفارش شده گذشت تا هفت سال پیش که دختری 18- 19 ساله بودم در کمال ناباوری خبر فوت پدرم را شنیدم آن لحظه فهمیدم گوهری گرانبها ا زندگیم برای همیشه رفت و تمام وجودم به لرزه در آمد تا حدی که بعد از هفت سال هنوز جای این جراحت خوب نشد و نتوانستم انسان قبلی باشم غمی نهفته در درون دارم که با هیچ چیز التیام نمی یابد بله حالا میفهمم چرا قرآن میگه فاماالیتیم فلا تقهر یعنی یتیم را از خودت مران بله چون یتیمی یعنی از دست دادن شادی و آرامش خاطر درونی.
امیر در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:
محمد جان بیت پنجم مصرع دوم به این واضحی.
رهنما جان چرا سعی در خراب کردن سبک آقای چاوشی دارید؟این سبک کوچه و بازاری است؟با ذکر دلیل حرف بزنید.اگر به این صورت باشد که هیچ سبکی در مرتبه ی اشعار کهن پارسی نیست.
مرتضی (باران) در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵ - تماشا:
سرو قد، "سین" زنخدان تو دیدم، گفتم
" سیب "
ایرمان در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷:
در بیت دوم فعل " خسبیدی" بر اساس نسخه معتبر قزوینی و غنی و دیوان های دیگر ، به جای فعل " خفتیدی " به کار رفته است .
محمدامین در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۴۸ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:
سلام و درود
بسیار عالی بود!
ناشناس در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۳۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:
رویای صادقانه ایت الله مرعشی از عجایب روزگار است.
ناشناس در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۹ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ (مهدی نامه):
با تشکر از گنجور اصل شعر همین است. شاید بعضی از صوفیه میخواهند از شاعر یک بت بسازند
ناشناس در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
حافظ در جواب منتقدان فرمود : مال کافر بر مومن حلال است
ناشناس در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
در جواب تیمور لنگ حافظ فرمود: از همین بذل بخشش زیاد به فقیری افتادیم. تیمور خندید و کیسه ای اشرفی به او داد
ناشناس در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶:
مقام رهبری در زمان ریاست جمهوری در شیراز کنگره حافظ با این غزل شروع کرد
سالک در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۶ - حواله کردن مرغ گرفتاری خود را در دام به فعل و مکر و زرق زاهد و جواب زاهد مرغ را: