وحید سبزیانپور wsabzianpoor@yahoo.com در ۲۰ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۳۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۳:
این رباعی خیام نقبی به لایه های پنهان ذهن و اشاره ای به یکی از چالش های درونی انسان یعنی حسرت برای ادامه زندگی در این دنیا و بغض فروخورده و دلخوری او از مرگ دارد. مرگ تاریکی، ابهام و ترس و اظطراب دارد. فکر آن لرزه بر ارکان آدمی میاندازد. انسانها با حسرت فراوان و زور و اجبار دنیا را رها کرده وارد دنیای دیگر میشوند. بی جهت نیست که یکی از دعاهای مرسوم آرزوی زنده بودن (الهی زنده باشی) و از نفرین های رایج آرزوی مرگ است (خدا مرگت دهد)
حافظ رویش لاله ها را از دل زمین نشانهای از عشق مردگان به زندگی دوباره در این دنیا دارد.
ز حسرتِ لبِ شیرین هنوز میبینم / که لاله میدمد از خونِ دیدهٔ فرهاد.
علی احمدی در ۲۰ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:
مدامم مست میدارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم میکند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت
نسیمی که از گیسوی مجعد تو می وزد دائم مرا مست نگه می دارد و هر لحظه چشمان جادویی ات مرا جادو می کند و هشیاری ام خراب می شود .
مستی و خرابی هر دو حالتی فراتر از هشیاری عادی هستند .این حالت برای درک معشوق ازلی و متعالی لازم است .ایرادی که حضرت حافظ از دینداران می گیرد همین است
او بر این باور است که باید خدایی را بپرستد که حضورش را درک کرده باشد .مگر نه این است که در داستان گوساله سامری به آنها این ایراد را وارد می کنند که آیا ندیدند که آن گوساله با آنها صحبت نمی کند و آنها را به راهی هدایت نمی کند ؟حال خود را در برابر این سوال می بیند که آیا من سخنی از خداوند شنیده ام یا او مرا به راهی هدایت کرده است ؟حافظ پاسخ این سوال را دراین بیت می دهد افسون چشم معشوق او را ربوده و گیسوی پر پیچ و خم یار او را به راه عاشقی هدایت کرده است.
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت
پس از صبر بسیار ای خدا آیا می شود شبی را ببینم که من و همه عاشقان راهت بتوانیم شمع چشمان خود را در برابر ابروی چون محرابت روشن کنیم .
او مستقیما به خداوند می گوید "اَرِنی" یعنی خودت را به من نشان بده و این حق هر انسانی است که مثل موسای کلیم از خداوند چنین چیزی بخواهد .می گوید تو مرا به این راه عاشقی کشانده ای خودت را نشان بده .
سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخهای باشد ز لوحِ خالِ هندویت
اگر می بینی سیاهی چشمانم در میان سفیدیِ آن را عزیز می شمارم به خاطر آن است که می خواهم نسخه ای از خال دلربای تو را در جانم داشته باشم .عزیز ترین بخش وجودم یادآور خال توست
تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقِع از رویت
تو اگر می خواهی همه جهان را برای همیشه زیبا کنی به باد صبا بگو یک زمانی روبند را از روی تو بردارد .تا برای همه قابل درک باشی . در آن صورت سایر موجودات هم آراسته و زیبا می شوند .
می گوید اگر تو بخواهی همه تو را درک می کنند و همه به راه عاشقی هدایت می شوند و ثمره این کار آراستگی و زیبایی همگان است .حافظ عاشقی را با همه سختی ها و چالشهایی می پذیرد چون نهایت کار تبدیل شدن به موجودی زیبا و آراسته است .صفات زیبایی نصیب انسان عاشق می شود طوری که خود او نیز دیگران را مست می کند .نگاهش را از معشوق به یادگار دارد و زیبا می بیند.
چرا همه این درک را از خداوند ندارند چون هنوز مست نشده اند و از اغیار محسوب می شوند و خداوند نقاب خود را برای اغیار باز نمی کند
. معشوق عیان میگذرد بر تو، ولیکن
اغیار همیبیند از آن بسته نقاب است
و گر رسمِ فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
به خداوند می گوید اگر جهان را با مست کردن همه موجودات آراستی دیگر فنا و نیستی معنا ندارد پس اگر بخواهی کسی فانی نباشد باید فانی شدگان راهت را که کشته زلف تو شده اند با افشاندن موهایت آزاد کنی چون با درک همه موجودات از تو شیفته و دربند زلفت خواهند شد .چشم تو آنها را جادو می کند و در بند گیسوی تو می شوند .
من و بادِ صبا مِسکین دو سرگردانِ بیحاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بویِ گیسویت
مثل من و باد صبا که در این وادی، بی چیز و سرگردان و بدون حاصل مانده ایم و کشته تو هستیم .چرا بی حاصل چون هنوز تو را ندیدیم و به وصالت نرسیدیم.
من همچنان از جادوی چشم تو و باد صبا هم از بوی گیسوی تو مست هستیم .
زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاکِ سرِ کویت
با همه تلاشهایی که حافظ برای دنیا و آخرت می کند هیچکدام به چشمش نمی آید به جز خاک درگاه کوی دوست
این غزل نغز است
بوی حافظ میدهد بسیار
احمد فرزین در ۲۱ روز قبل، یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
درباره
سعدی این وزن را از روایت نبی مکرم اسلام محمد مصطفی (صل الله علیه و آله) برداشت کرده است
خَیْرُ الْـکَلامِ مَا دَلَّ وَ جَلَّ [أنوار العلویه، ص 489 .]
و سعدی به خوبی در زندگی به این روایت عمل کرد که خلق این آثار را کرد
احمد فرزین در ۲۱ روز قبل، یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز:
همه بر سر سفره فردوسی هستیم
به نام خداوند جان و خرد
به نام خداوند جان آفرین
واقعا
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد که رحمت بر آن تربت پاک باد
ali solgi در ۲۱ روز قبل، یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۸:
عشق ودرمسیرعشق حرکت کردن خوب است ولی حداقل ازاول بایت به عشق اعتقادداشته باشی واز تجربه عشق وقلب شکستگی نترسی و بعضی وقتها عشق خاکسترت میکند ولی همیشه اون لذت وشیرینی وطعمش فراموش شدنی است همین که باعاشقی قید همه چیرومیزنی ومعشوق میشه هدف تو این قدم اول یادگیری عشق است بعد که مستی وخماری عشق تجربه میکنی دیگه یادمیگیری اگه خواستی معشوق الهی را دوست بداری دیگه باید مثل این عشق زمینی اونم دوست بداری یا توی عشق زمینی اگه معشوق نیمه گمشده خودت باشه باید عشق الهی تجربه کنی تابهت عشق زمینی بدهد البته برای همه یکسان نیست وفرق داره به امیدتجربه
داریوش در ۲۱ روز قبل، یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۵:
لطفا مفهوم بیت چو پیدا شود پاک روز سپید
دو بهره بپیماید از چرخ شید
را میفرمایید ؟
ali solgi در ۲۱ روز قبل، یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۴:
خاموش باش فتنه درافکنده ای به شهر. خاموشیش مجو منظور فتنه ای که درشهر افتاده است رامیگوید
ماهان فرمانی در ۲۱ روز قبل، یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
بنظرم تلفط صحیح رُباب میباشد بر اساس آنکه رُبابه اسم زنانه و رُباب الت موسیقی ایرانی است و رَباب اسمی عربی ابر سفید میباشد پس لطفن رُباب بخوانیم
عبدالرضا فارسی در ۲۱ روز قبل، یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۰۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۹ - داستان کسری با بوزرجمهر:
مانند این است که پی ها و ستونهای کاخ را ویران کنید و بخواهید سقف ها را محکم کنید
علی میراحمدی در ۲۱ روز قبل، یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰:
در گلستانی کآن گلبن خندان بنشست
سرو آزاد به یک پای غرامت برخاست
مصراع دوم بسیار خنک است!
نیکنام شاهین در ۲۱ روز قبل، یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۳۸ دربارهٔ غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷:
سلام. آیا «ضیای نیر» کیست که نامش در بیت آخر آمده است؟
سیدمحمد جهانشاهی در ۲۱ روز قبل، یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶
عشق آمد و آتشی به دل در زد
تا دل به گزاف ، لافِ دلبر زدآسوده بُدم ، نشسته در کنجی
کآمد غمِ عشق و حلقه بر در زدشاخِ طربَم ، ز بیخ و بن برکند
هر چیز که داشتم ، به هم بر زدگفتند : که سیمبَر نگار است او
تا رویَم ، از آرزویِ او زَر زدطاووسِ رُخَش ، چو کرد یک جلوه
عقلم چو مگس ، دو دست بر سر زداز چهرهٔ او ، دلم چو دریا شد
دریا دیدی ، که موجِ گوهر زدعطّار ، چو آتشین دل آمد زو
هر دم که زد ، از میانِ اخگر زد
سیدمحمد جهانشاهی در ۲۱ روز قبل، یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۳۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:
محمدعلی وثوقیان
دم بند. [دَ بَ] (اِ مرکب) // (نف مرکب) که دم بندد. که راه نفس گیرد. که از دم زدن بازدارد.
ـ امثال: از گرگ شبانی نیاید.
به نظر « دم وی را خواهم زد » یعنی نفسِ او را قطع میکُنم .
گرگ شبان با سکون گ تشبیه گُرگ به شبان .
معنی : من گُرگی را که لباسِ شبانی پوشیده نابود میکُنم .
سیدمحمد جهانشاهی در ۲۱ روز قبل، یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۳۱ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:
خیلی ممنونم
درست می فرمایید
سیدمحمد جهانشاهی در ۲۱ روز قبل، یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:
هر شبان موسی عمران نبود
من دمِ گرگِ شبان خواهم زد
اگر بنده درست خوانده ام معنای مصراع دوم چه تواند بود؟
رضا از کرمان در ۲۱ روز قبل، یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۲۴:
درود بر شما
تعبیر هوش مصنوعی از این شعر مضحک وبی معناست
معروف کرخی از مشایخ وصوفیان قرون اول اسلام است که در مورد کسب خرقه ایشان روایات متعددی وجود دارد در هر حال سلسله کرخی یا سلسله السلاسل آغازگر تصوف در بغداد بوده و ایشان در گذشته و مدفون در بغداد میباشد
معنی شعر
در انتقاد از دراویش وصوفیان دروغین میگوید اگر پشمینه پوشی نشان درویشی است پس میش با آن همه پشم باید قطب درویشان باشد واگر چرخیدن وسماع نشانه ای از اولیا الله شدن ومرد خدا شدن است پس آسیا که دایم در حال چرخش است باید معروف کرخی گردد .
دوستان عزیز اگر راهنمایی بفرمایند قالب این شعر چیست بر بنده منت گذاشته اند ممنونم .
شاد باشید
رضا از کرمان در ۲۱ روز قبل، یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۱۴ در پاسخ به سیدمحمد جهانشاهی دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:
درود بر شما
- از سر پا روان شدن ؛ کنایه از زود و بشتاب روان شدن . (از آنندراج ) :
ندارم حالیا زین بیش پروای
وداعی کن روان شو از سر پای .
سیدمحمد جهانشاهی در ۲۱ روز قبل، یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:
چون سر و پای ، روان نیست مرا
قدم ، از پایِ روان خواهم زدسلام و احترام
این بیت را ، بنده درست خوانده ام؟
اگر درست خوانده ام معنایش چه تواند بود ؟
رضا پیروزی در ۲۱ روز قبل، یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۴۲:
گردون. فردوس دوزخ جیحون تنها لحظه ای از وجود یا نیاز بشر است انسان پرتو ذات الهیست واگاهی، بی زمان، لامکان و بی انتهاست فردوس شاید اولین پله صعود به سوی پروردگار متعال است
وحید سبزیانپور wsabzianpoor@yahoo.com در ۲۰ روز قبل، دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱: