گنجور

حاشیه‌ها

علی میراحمدی در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۲۲ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲۲ - خبر فرستادن کرشاسب پیش پدر:

استاد اسدی طوسی ۱۵ بیت فقط در توصیف اسب میرود!!

علی میراحمدی در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۱۸ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲۱ - رزم پهلوان گرشاسب با اژدها و کشتن اژدها:

شاعر در یکی دو بیت آخر بخش قبل تاکید میکند که گرشاسب پیاده به جنگ اژدها میرود و پیش از نبرد اسب را جایی پارک میکند تا برتری او را بر رستم نشان بدهد.زیرا در نبرد رستم با اژدها رخش نیز همکاری کرد!

اژدها کشی یکی از فصلهای جداناشدنی ادبیات حماسی ایران است و در شاهنامه و گرشاسب نامه و شهریارنامه پهلوان با اژدهایی روبرو میشود!

در شاهنامه رستم یک اژدها ،اسفندیار یک اژدها و گویا بهرام گور و اسکندر نیز هرکدام یک اژدها را  را از پای درمی آورند.

علی میراحمدی در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲۰ - ترسانیدن گرشاسب از جادوی:

نگاری تن جانور صدهزار

کزیشان دو همسان ندارد نگار

شاعر در میان ماجرایی حماسی نکته ای عرفانی نیز در کار میکند که نشان از معرفت دینی او میدهد و آن نکته اینست که در آفرینش خداوندی تکرار نیست و هیچ دو موجودی از ازل تا ابد کاملا یک شکل و همانند نیستند!

علی میراحمدی در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲۰ - ترسانیدن گرشاسب از جادوی:

اسدی طوسی با توصیفاتی مفصل ،  تصویر شگفتی از اژدها ارایه میدهد و چنین توصیفات مفصلی جایش اینجاست.

بدون شک در برابر چنین اژدهایی جناب اسماگ مارمولکی بیش نیست!

سیعد علوی در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۵:

با سلام. باید که متوجه شویم که مولانا در اشعار و انتقال مفاهیم از فرهنگ مصطلح استفاده‌های زیاد کرده و دیگر  اینکه ما نمی توانیم از ذهن کامل مولانا آگاه شویم پس تفسیر همیشه جای بحث دارد.

در اینجا سگی شاید به این معنی بوده که سگها الکی  وبدون دلیل پاچه دیگران را می گیرند او می گوید به اصل و من واقعی خودت برگرد ما سگ نیستیم ما اصالتا از محبت آفریده شده ایم گرچه یک سگ درون هم داریم.

هین سگ نفس تورا زنده مخواه

کو عدو جان توست از دیرگاه

اینکه سگ خوب یا بد ویا نجس است مولانا کاری به این چیزا نداره هدفش انتقال مفاهیم از طریق استعاره است.

علی میراحمدی در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲۰ - ترسانیدن گرشاسب از جادوی:

ز تریاک لختی ز بیم گزند

بخورد و گره کرد بر زین کمند

جناب گرشاسب پیش از رویارویی با اژدها حبه ای تریاک بالا می اندازد تا از زهر جانور در امان بماند

Attention:Don't try this at home

علی میراحمدی در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۵۰ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲۴ - نامه ضحاک به اثرط و خواندن پهلوان گرشاسب را:

جهان پهلوان گفت کای پرهنر

به جز جنگ و کین من چه خواهم دگر

مرا ایزد از بهر جنگ آفرید

چه باکم که جنگ آمد اکنون پدید

خوشا به حال گرشاسب که  نیازی به استعدادیابی و هدایت تحصیلی و شغلی و اینها نداشته و از همان ابتدا تکلیف خود را مشخص کرده است!

گویا برایش فرقی هم ندارد که کارفرمایش ضحاک باشد یا فریدون!

علی میراحمدی در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۴۴ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲۴ - نامه ضحاک به اثرط و خواندن پهلوان گرشاسب را:

چهار بیت میرود در توصیف قلم؛آن هم در اثری داستانی !

بدون شک شاعر قصد داشته هنر شاعری خود را نیز به رخ بکشد.

توصیف در خور توجهی است اما جایش اینجا نیست.

 

علی میراحمدی در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:

چرا نمی‌توانیم شعر حافظ را درست شرح بدهیم:
دلیل اول:دانش ادبی و عرفانی و اجتماعی کافی نداریم.
دلیل دوم:سخن شناس نیستیم و  زیر و بم و ظاهر و باطن سخن را در نمیابیم!
دلیل سوم :تجربیاتی همسان با تجربیات شاعر نداریم.
دلیل چهارم:اسیر پیش فرضهای ذهنی خود هستیم و با چنین پیش فرضهائی شعر حافظ را تحلیل میکنیم. 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۴۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:

 

در وقتِ تُرُشْ‌رویی، چونْ تَلخْ سُخن گوید

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۴۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸
                         
تَرْسا بَچهٔ مَستم ، گر پرده بَرَانْدازَد،
بَس سَر که ز هر سویی ، بَرْ یکْدِگرَ انْدازد

از دِیر بُرون آمَد، سَرمَست و پَریشانْ مو،
یارَب که چِه آتش‌ها ، در هر جگرَ انْدازد

چُون زلفِ پریشانْ را ، زُنّار بَرَافْشاند،
صَد رهبرِ ایمان را ، در رَهْگُذَرَ انْدازد

هم غَمزهٔ غَمّازش ، بی‌تیر جگر دوزَد،
هم طُرِّهٔ طَرّارَش ، بی‌تیغ سَرَ انْدازد

در وقتِ تُرُشْ‌رویی، چونْ تَلخْ سُخن گوید
بَس شور به شیرینی ، کانْدر شِکرَ انْدازد

کو عیسیِ روحانی ، تا مُعْجِزِ خود بیند؟
کو یوسفِ کنعانی ، تا چشم بَرَانْدازد؟

گر عارضِ خوبِ او ، از پردِه بُرون آیَد
صَد، چُون پسرِ اَدْهَم، تاج و کمَرَ انْدازد

گر تائِبِ صَدساله ، بینَد شِکنِ زلفَش،
حالی، به سَرَانْدازی، دَسْتارْ دَرَانْدازد

وَر صوفیِ صافی‌دِلْ ، رویَش به خیال آرَد،
زُنّارْ کمَرْ سازَد، خِرقهْ به دَرَ انْدازد

گر تَر بکُنَد دریا ، از چشمهٔ خِضْرَش لَب،
دایم، به نثارِ او ، موجِ گُهَرَ انْدازد

وَر طَشتِ فَلَکْ روزی ، در زَر کُنَدَش پِنهان،
همچون گُهَرَش، حالی، زَر بازْ بَرَانْدازد

خورشید، که هر روزی ، بَسْ تیغ‌زنان آیَد،
از رَشکِ رُخَش، هر شب، آخرْ سِپَرَ انْدازد

چُون دوسْتیِ آن بُت ، در سینه فرود آید،
دل، دشمنِ جان گردد؛ جانْ در خطرَ انْدازد

در دیده و دل هرگز ، چه خُشک و تَرَم مانَد؟
چون هر نَفَسَمْ آتشْ ، در خُشک و تَرَ انْدازد

عَطّار اگر روزی ، نُو دولتِ عشق آیَد،
یکبارِ دگر آخر ، بر وِی نَظَرَ انْدازد

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۲۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷
                         
دل به سودایِ تو ، جان در بازد
جان برایِ تو ، جهان در بازد

دل ، چو عشقِ تو درآید به میان
هرچه دارد ، به میان در بازد

ور بگوید که ، که را دارد دوست؟
سر ، به دعویِّ زبان در بازد

هر که در کویِ تو آید ، به قمار
دل برافشانَد و جان در بازد

هر که ، یک جرعه میِ عشقِ تو خورد
جان و دل ، نعره‌زنان در بازد

جملهٔ نیک و بد ، از سر بنهَد
همهٔ نام و نشان در بازد

هیچ چیزش ، به نگیرد دامن
گر همه سود و زیان ، در بازد

جانِ عطّار ، در این وادیِ عشق
هر چه کُون است و مکان ، در بازد

علی میراحمدی در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

 

«سالها دل طلب جام جم از ما میکرد

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد»

شرح شاه شجاع گرایانه بیت بالا:
شاه شجاع جام جمی مانند جام جم کیخسرو می‌خواسته تا در آن احوال مملکت خویش و ممالک مجاور را مشاهده کند و گویا یکی ازین جام جم ها در انبار دربار  موجود بوده و پادشاه از آن اطلاعی نداشته است!
روزی جناب حافظ آن جام جم را لابلای خرت و پرت های انبار همایونی یافته و چنین می‌سراید:
سالهادل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
منظور آنکه اگر ما آن غزلیات عرفانی را بنام شاه شجاع بزنیم نتیجه این ابیات هم چنین مضحکه ای خواهد بود!

علی میراحمدی در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:

گویا برخی از دوستان حافظ ناپژوه ما هرجا نتوانسته اند گره از کار غزل حافظ بگشایند سند غزل را ششدانگ بنام شاه شجاع زده اند.
در نظر این« شاه شجاع گرایان» حافظ شاعری درباری است که بساط قلم و دوات شعر و شاعری اش را پای تخت پسر شجاع گسترده بوده  و هر اطوار همایونی که از جانب و جناب شاهنشاه سر میزده حافظ چرخشی به قلم می‌داده  و شعری می‌سروده است!

فرهود در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

تا گل سجود آرد سیمای روی ما را

یعنی چهره ما را از گل سرخ، سرخ‌تر بگردان.

باب 🪰 در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۱۲ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹:

سپاس از وقت و روشنگریِ دقیق‌تان - دقیقاً همان نسبتِ «سایهٔ زلف/رویِ فَرُّخ» مدّنظر بود. ممنون که چنین زیبا از رازهای حافظ گره‌گشایی می‌کنید.


کس چو حافظ نگشاد از رُخِ اندیشه نقاب
تا سرِ زلفِ سخن را به قلم شانه زدند


ارادتمند🌿

کوروش در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۵ - روان شدن شه‌زادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره:

آنکه انکار حقایق می‌کند

جملگی او بر خیالی می‌تند

 

او نمی‌گوید که حسبان خیال

هم خیالی باشدت چشمی به مال

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۵ - روان شدن شه‌زادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره:

این تسفسط نیست تقلیب خداست

می‌نماید که حقیقت‌ها کجاست

 

یعنی چه ؟

 

 

کوروش در ‫۲۰ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۵ - روان شدن شه‌زادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره:

ور سبب گیری نگیری هم دلیر

که بس آفت‌هاست پنهانش به زیر

 

یعنی چه ؟

 

برگ بی برگی در ‫۲۱ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۳۴ در پاسخ به باب 🪰 دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹:

درود، و بدونِ تردید که حافظ با ابداعِ واژگانِ استعاری به یک معنا قناعت نمی کند و بنظرِ بندهٔ کمترین نیز  هندویِ زلف به قولِ جنابعالی صورتِ تنزل یافتهٔ  مایا یا کارما ست در بدنِ خاکی یا همان جلوهٔ خداوندی در جهانِ ماده که حافظ آن را " رویِ فرخ" نامیده است. در هر حال بنظر می رسد از نگاهِ بزرگان انسان به کُنه و ذاتِ فرّخ راه ندارد و تنها می تواند با  شرایطی و به درجاتی، از رویِ او برخوردار شود.‌شاید مثالِ غارِ افلاطون یاری رسان باشد که ساکنینش از سایهٔ زلف نصیب می‌بردند و گویا شما نیز هوشمندانه به همین نکته اشاره دارید.

این همه عکسِ مِی و نقشِ نگارین که نمود 

یک فروغِ رُخِ ساقی ست که در جام افتاد

۱
۳۱
۳۲
۳۳
۳۴
۳۵
۵۶۴۰