گنجور

حاشیه‌ها

HRezaa در ‫۲۵ روز قبل، پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶ - متابعت نصاری وزیر را:

لذت و حظ محض بود این شعر

روانت شاد

سام در ‫۲۶ روز قبل، پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

هم زبانی در بالاتر نوشته که از خواندن این غزل دچار شادابی میشود ! این غمنامه است برادر.  همان  بیت در رفتن جان از بدن ....   کافیست تا غمدیده ای را دچار افسردگی کند مگر آنکه غم از دست دادن را نچشیده باشی . از بهترین غزل های سعدی است . زیبایی ، گیرایی ، شاهدی بر بلندای  قلمرو دست نیافتنی سهل و ممتنع سعدی .

شادابی؟  هیهات.

آرش خرم در ‫۲۶ روز قبل، پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۲۰ دربارهٔ عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۴:

با سلام و سپاس از زحمات شما.

کلمه سُجدا مشکل املایی داره.

آیه ۱۰۰ سوره مبارکه یوسف

وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً

شعیب حازم در ‫۲۶ روز قبل، پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۱۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:

«ابروی معمار چینی» کنایه از دقت، ظرافت و حتی نقص- ابروی کمان دارد.....

در بنای  رنگ‌ ما گرد شکست‌  امروز نیست

ابر وی  معمار  چینی  داشت  در  تعمیر  ما

عبدالرضا ناظمی در ‫۲۶ روز قبل، پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۱۶ دربارهٔ رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:

درود

می توان رگه هایی از تفکری که شیطان را  کشته عشق خداوند و بی گناه می دانند  را در این شعر دید

علی احمدی در ‫۲۶ روز قبل، پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:

خیالِ رویِ تو در هر طریق همرهِ ماست

نسیمِ مویِ تو، پیوندِ جانِ آگهِ ماست

می فرماید در هر راهی بروم تصویر روی تو همراه ماست و نسیمی که از مویت عبور کرده به جان آگاه ما می رسد گویا پیوند میان موی تو و جان ما آن نسیم است.چرا می گوید جان آگاه چون این عشق از روی هوس نیست از روی آگاهی است.

به رَغمِ مدّعیانی که منعِ عشق کنند

جمالِ چهرهٔ تو، حجّتِ موجّهِ ماست

 جناب حافظ جمال چهره معشوق را حجت یا دلیل می داند .در بیت اول هم از آگاهی سخن گفت .به عبارتی او به دنبال دلیلی برای زندگی می گردد و عشق این دلیل را به وی عرضه کرده است.حتی اگر مدعیان که عشق را نهی می کنند و به عنوان حجت و دلیل قبول نمی کنند با نظر وی مخالف باشند .

صحبت از یک راه است راه عاشقی پیمودن این راه دلیل می خواهد و چه دلیلی بهتر از جلوه خود معشوق.

ببین که سیبِ زنخدانِ تو چه می‌گوید

هزار یوسفِ مصری، فتاده در چَهِ ماست

چرا می گوید سیب زنخدان چون تصویر چانه به همراه فرورفتگی پایین آن مثل سیبی وارونه است که نمادی از زیبایی و جلوه یار است و با اینکه فرورفتگی ناچیزیست ولی هزاران زیباروی را در خود جای داده است .اینکه هزاران یوسف مصری زیبا روی در چنین چاهی گیر افتاده اند و مسحور زیبایی جمال یار شده اند حکایت از یک جریان بزرگ عاشقی دارد و حافظ قصد دارد به مدعیان این را ثابت کند که فقط من عاشق جمال یار نیستم این جریان همیشه بوده و هزاران نفر مثل من هستند 

پس تا اینجا دو دلیل برای عاشقی آورد یکی جمال یار و دیگری عاشقان بیقرار.

اگر به زلفِ درازِ تو، دستِ ما نرسد

گناهِ بختِ پریشان و دستِ کوتهِ ماست

سوال این است که اگر این دو دلیل وجود دارد چرا وصال همیشه مهیا نمی شود .پاسخ این است که یا بخت همراه نیست یعنی شرایط محیطی و مشغله ها مانع می شوند ویا دست کوتاه است یعنی تلاش لازم برای عاشقی انجام نمی شود .

به حاجبِ درِ خلوت‌سرایِ خاص بگو

فُلان ز گوشه‌نشینانِ خاکِ درگهِ ماست

اینجا به معشوق می گوید به هر حال امکان دسترسی به هر دلیلی کم است اما به دربان خود بگو که فلانی از گوشه نشینان درگاه ماست .یعنی سفارش مرا به دربان بکن که مرا بشناسد .می گوید من کسی نیستم که با تو بیگانه باشم و مثل مدعیان نیستم که جمال تو را نشناسم و در راه تو هستم ولی فعلا گوشه ای نشسته ام آن هم از بخت بد و شرایط نامساعد روزگار است.

به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است

همیشه در نظرِ خاطرِ مرفّهِ ماست

باز هم از معشوق می خواهد به حاجب یا دربان بگوید اگر چه این عاشق محجوب و پنهان است اما در ذهن آسوده و مطمئن ما جای دارد .

نکته جالب خاطر مرفّه معشوق است .معشوق خانه پرورد و مرفّه است رفاه وی حکایت از آسودگی  آرامش و نوعی اطمینان او دارد .این ویژگی معشوق یعنی اطمینان اوست که عاشق را به خود جذب می کند و حتی هزاران تن دیگر را نیز جذب جمال خود می نماید .در مقابل خود را گوشه نشین می داند گوشه نشینی که بر خلاف معشوق شرایط عدم اطمینان را تجربه می کند و این حکایت همه ما انسانهاست که طالب اطمینان هستیم ولی آن را نمی یابیم. و غافلیم از جلوه معشوق ک نماد اطمینان کامل است.

اگر به سالی حافظ دری زَنَد، بگشای

که سال‌هاست که مشتاقِ رویِ چون مهِ ماست

و باز هم از معشوق می خواهد به دربان بگوید اگر حافظ گاهی در خانه ما را می زند در را بگشاید. چون حافظ مشتاق روی زیبای ماست. این هم که سالی گفته مهم است  یعنی وصال همیشه میسر نیست و ممکن است سالها طول بکشد و صبر فراوان و سخت می خواهد .

  در این غزل هم فارغ از اینکه معشوق چه کسی باشد برخی از ویژگی های راه عاشقی بیان شده است .اینکه معشوق نماد آرامش و اطمینان و آسودگی است .اینکه جلوه معشوق دلیلی برای عاشقی است. اینکه عاشقی عمومیت دارد و بسیاری این راه را طی می کنند . و اینکه وصال همیشه به راحتی میسر نمی شود .

خط پنجم در ‫۲۶ روز قبل، پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۰۳ در پاسخ به haro دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:

نقش تو از آب، مَنی نیست

 

علی میراحمدی در ‫۲۶ روز قبل، پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۴۰ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۸ - استدعاء امیر ترک مخمور مطرب را به وقت صبوح و تفسیر این حدیث کی ان لله تعالی شرابا اعده لاولیائه اذا شربوا سکروا و اذا سکروا طابوا الی آخر الحدیث. می در خم اسرار بدان می‌جوشد؛ تا هر که مجردست از آن می‌نوشد قال الله تعالی ان الابرار یشربون این می که تو می‌خوری حرامست ما می نخوریم جز حلالی «جهد کن تا ز نیست هست شوی وز شراب خدای مست شوی»:

این دو انبازند مطرب با شراب
این بدان و آن بدین آرد شتاب

پر خماران از دم مطرب چرند
مطربانشان سوی میخانه برند
مطرب در عرفان آنست که به حق دعوت میکند مانند پیامبران و اولیا و شراب هم معرفت الهی و محبت است.
در ابیات بالا از همراهی مطرب با شراب میگوید.

و اما بیت مورد نظر شما:

منظور از (آن سر میدان)مطرب است که در آغاز باعث شادی و سرخوشی میشود.
منظور از (این پایان اوست)در همان مصراع حالت مستی است.
پس به گفته مولانا خماری ابتدا با نوای مطرب به شادی تبدیل شده  وبا نوشیدن شراب در  پایان به مستی می انجامد.
پس وقتی آدمی با نوای مطرب (راهنمایی انبیا و اولیا)و تاثیر شراب (معرفت الهی) مست شد و انانیت و خودپسندی را کنار گذاشت و به بیخودی وفنا رسید،دیگر مانند گوی در چوگان آن یار یگانه است

دل شده چون گوی در چوگان اوست
 دل شده به معنای عاشق است که همه چیزش را در راه محبوب حقیقی باخته است.
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست(حافظ)

امیدوارم توانسته باشم منظور را برسانم.

به در ‫۲۶ روز قبل، پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ ابوسلیک گرگانی » قطعات » شمارهٔ ۱:

اشعار منجیک هم بیفزایید

Delkhaste در ‫۲۶ روز قبل، پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۵۴ در پاسخ به nabavar دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » آهو:

جسارتاً خیر، «شان» در اینجا ضمیر تکراری است و کلاً نمی‌تواند قافیه باشد.

در بیت حافظ هم «ان» در هر دو طرف پسوند جمع است پس حرف الحاقی محسوب می‌شود و قافیه قرار نمی‌گیرد، فعل «ـَم» نیز همین‌طور است.نتیجةً قافیهٔ بیت غلط می‌باشد و شاعران قدیم زیاد به این مسائل اهمیت نمی‌دادند.

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۲۶ روز قبل، پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۲۸ در پاسخ به سلحشور دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷:

هر نکته‌ای که گفتم در وصفِ آن شَمایل

هر کو شنید گفتا «لِلّهِ دَرُّ قائل»

«لِلّهِ دَرُّ قائل» که البته صحیح آن «لِلّهِ دَرُّهُ قائلاً» می باشد از اسلوب‌های تعجب زبان عربی است به این معنی که: چه سخنوری هستی!!

چه برای پرسش نیست بلکه برای بیان تعجب است مثلا می گوییم وای چه درخت بزرگی!

 

HRezaa در ‫۲۶ روز قبل، پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۹ در پاسخ به شهرام شریف‌زاده دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲ - داستان آن پادشاه جهود کی نصرانیان را می‌کشت از بهر تعصب:

درود بر شما همزبان گرامی

 

سپاس از تفسیرتان

 

از نظر این کمترین، تحلیل و تفسیر شما درست بوده، ولی شما موضوع خشم و شهوت (امیال) رو تقلیل داده‌اید به محدوده‌ی قضاوت

در حالیکه خشم و میل در لحظه‌لحظه‌ی زندگی یک انسان نابیدار ممکن است رخ دهد، و چنین رخدادی نیازی به فضای قضاوت و یا حتی فضای انتخاب ندارد... مگر بتوانید همه لحظات زندگی رو به نوعی به محکمه قضاوت و انتخاب بکشانید، که بسی دشوار است

بنظر این کمترین، خشم نوعی واکنش (درونی یا بیرونی) همراه با ناراحتی در برابر رخدادهایی که مطلوب ما نیست

و شهوت احتمالا تمایل به برآوردن بیش از حد (یا بی‌حد و مرز) امیال غریزی باشد. یا به نوعی، خوشحالی و خوشوقتی انسان منوط به برآورده شدن امیال غریزی باشد.

 

و رفع این دو مورد، کمک بزرگی در مسیر کمال خواهد بود

 

که البته رفع آنها، به روش سرکوب کردن این امیال، یا حتی نادیده گرفتن آنها امکانپذیر نیست

 

فکر نمیکنم اینجا مجال این صحبت باشه، ولی بطور خلاصه در حد دانسته‌ ناچیز خودم عرض میکنم، بروز حس‌هایی همچون خشم، شهوت، ناراحتی، نامیدی و... به نوعی زنگ هشدار و اعلام خطر هست، که ای انسان، برو ببین چه چیزی باعث خشم یا غم یا یاس در وجود تو شده، برو وابستگی‌ها و تعلقات و .... رو شناسایی کن و از بین ببر.... و اینجا جاییست که خرد به کمک دل می‌آید...

و به تدریج خشم و یاس و غم و .... کمتر و کمتر شده تا از بین بروند

 

در مورد شهوت، (براوردن زیاده از حد امیال غریزی) بنظر این کمترین، موضوع پیچیده‌تر و سختتره، و نیاز به شناخت واقعی از وجود حقیقی انسان و به نوعی خودشناسی داره. و به این درک برسه که شهوت با کمال در تضاد کامل هست

 

بابت جسارتم پوزش میطلبم

سالم و سربلند باشید

برمک در ‫۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱:

   نیز چنین خوانده اند

1- ēn paydāg kū ādurbād rāy frazand tanīg-zād nē būd ud az ān pas abēstān ō yazdān kard, dagr nē mad kū ādurbād rāy frazand-e būd, ēg drust-xēmīh ī zardušt ī spitāmān rāy zardušt nām nihād, ud guft kū āxēz pus ī man tā frahang abar hammōzēm (Jamasp-Asana, 1913, p.58)

این پیدا است که آذرباد را فرزند تنی‌زاد نبود و از آن پس (= پس از آن، پس، در نتیجه) اعتماد به یزدان کرد (= به ایزدان پناه برد). دیر نیامد (= دیری نپایید) که آذرباد را فرزندی بود، برای درست خیمی زرتشت سپیتمان، [او را] زرتشت نام نهاد و گفت که خیز پسر من تا فرهنگ برآموزم.


   abestān به معنی توکل و اعتماد و پناه است 

حمزه علیدادی در ‫۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲ - دعوی طاوسی کردن آن شغال کی در خم صباغ افتاده بود:

تو چنان جلوه کنی گفتا که نی

بادیه نارفته چون کوبم منی

 

در کتاب مثنوی رینولد الین نیکلسون با مقدمه دکتر قدمعلی سرامی به جای کوبم نوشته گویم و با توجه به معنی که تارنماهای مختلف براش نوشتن به نظر من گویم درست‌تره.

 

تو چنان جلوه کنی گفتا که نی

بادیه نارفته چون گویم منی

HRezaa در ‫۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۸ در پاسخ به روفیا دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:

درود بر شما همزبان گرامی

 

سپاسگزارم از شما بابت نقل قول کلام زیبای استادتان، و درود بر استادتان

داراب لایقی در ‫۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۷ - دریافتن طبیبان الهی امراض دین و دل را در سیمای مرید و بیگانه و لحن گفتار او و رنگ چشم او و بی این همه نیز از راه دل کی انهم جواسیس القلوب فجالسوهم بالصدق:

اصل ماجرا از دیدگاه حضرت مولانا این است که  یا طبیب الهی هستی یا بیمار . بنگر کدامی

احمد رحمت‌بر در ‫۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۵۳ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۳۰:

به دل درد غمت باقی هنوزم

«هنوز درد غمت در دلم باقی است»

کسی واقف نبو از درد و سوزم

«کسی از درد و سوزم آگاه نیست»

نبو یک بلبل سوته به گلشن

به سوز مو، نبو کافر به روزم

«حتی یک بلبل سوخته در گلشن به سوز من نباشد، هیچ کافری دچار روزگار من نباشد»

مهدی م در ‫۲۶ روز قبل، چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۰:

این کوزه چو من عاشق زاری بوده‌ست

در بند سر زلف نگاری بوده‌ست

رباعیات خیام با زبانی ساده و عمیق، به موضوعات فلسفی مانند گذر زمان، مرگ و معنای زندگی می‌پردازند. شعرهای او با تصاویر بدیع و تأمل‌برانگیز، خواننده را به تفکر درباره هستی وا می‌دارند. سبک او ترکیبی از احساسات عاشقانه و حکمت عمیق است

۱
۳۱
۳۲
۳۳
۳۴
۳۵
۵۵۴۲