گنجور

حاشیه‌ها

یوسف در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۳۷ در پاسخ به یاسان دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۴ - حکایت طبیب و کرد:

درود. کاملا درست و بجا فرمودید.

سعید حبیب زاده در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵:

بیت آخر صحیحش این هست :

ز نقشبند قضا هست امید آن حافظ

که همچو "نقش" به دستم نگار باز آید

سرو اصلا در اینجا کاملا بی ارتباط است و معنی نقش واضح است .

ضمنا این بیت زیبا را هم اضافه کنید : 

در انتظار خدنگش همی پزد دل صید
خیال آن که به رسم شکار باز آید

HB۲۱ در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:

درود

معنی بیت دوم را می‌گویید؟

نیما در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ فایز » ترانه‌های فایز بر اساس نسخه‌ای دیگر » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۳۰۴:

احتمالا این شعر از "نادم دشتستانی" هست:

قدش از سرو سازد قصه مفهوم

به لب دندان چو مروارید معلوم

دهانش نون تنوین است نادم

که آید در کلام و نیست معلوم

 

بازم احتمال میدم، چون همچین نبوغی رو فقط تو شعرهای فایز می‌بینیم و بعید نیست "نادم" وام‌دار ابیات فایز باشه. الله اعلم.

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳:

در نسخه عبدالرسولی، مصرع نخست بیت شماره 1—برخلاف نسخه سجادی— به شکل زیر است (البته بدون علامت ویرگول):

«عشقت چو درآمد ز درم، صبر به در شد»

یعنی «عشقت چون از در درآمد، شکیبایی رخت بربست و حال دلم دوباره دگرگون شد.»

البته در این مورد دو نکته ظریف نیز وجود دارد:

1-هوشیاری وصف ناپذیر خاقانی در کاربرد متناسب واژه‌ها؛ یعنی احتمال وجود «دلم» در دو مصرع به صفر نزدیک است.

2-در مصرع نخست بیت 2 به روشنی از «صبر من» سخن می‌گوید و نه از «صبر دل».

 

*درست خواندن متن، هوشیار بودن نسبت به فریب ذهن و بهره‌گیری از نگرش سیستمی را به خاطر بسپاریم.

رضا از کرمان در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۱۹ دربارهٔ عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل:

چقدر این دوبیت زیباست

 

ای کس هر بی کسی بس بیکسم

بی کسیم را کسی باشی بسم

گر من بی کس ندارم هیچ کس

همدم من تا ابد یاد تو بس

علی احمدی در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

این غزل یکی از شاهکارهای حضرت حافظ است . غزلی که در آن خواسته یا ناخواسته توانسته است تصویری از جنگ هفتاد و دو ملت را در این سایت به نمایش گذارد و مدعیان راه عاشقی را در بوته آزمایش نهد.

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت     گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

از آن یاری که جلوه خداوند است و دلم را نوازش می دهد برایم سپاس و شکایت مانده است . اگر در راه عاشقی می خواهی نکته ای بدانی این داستان را بشنو.

 حافظ قرار است یکی از حکایت های راه عاشقی را بازگو نماید .از آنجاییکه عاشق در مسیر عاشقی ابتدا با رضایت خود به راه ادامه می دهد و در میانه راه در می یابد که رضایت معشوق هم مهم است حالا داستانهایی شنیده که باعث شکایت او می شود . شکایت در برابر رضایت است . او از چه چیزی نگران  و شاکی است ؟

بی مزد بود و منت ، هر خدمتی که کردم        یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت

می گوید من هر خدمتی که به معشوق در راه عاشقی کردم هیچ مزدی نخواستم و منتی هم نگذاشتم. کاملا صادقانه و خالصانه بود . ای خدا امیدوارم کسی که بی مزد و منت برای معشوقی  کار می کند بدون توجه او نماند.

رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس       گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

(من شنیده ام که) رندان عااشق (که دوستدارو دلسوز مردم هستند) اگر تشنه لب بمانند کسی به آنها آب نمی دهد گویا در این دیار کسی دیگر دوست واقعی را نمی شناسد.

در این بیت چند نکته مهم وجود دارد . نکته اول در مورد رندان تشنه لب است. رندان از نگاه حافظ افرادی هستند که باطنی بهتر از ظاهر دارند یعنی ممکن است از نظر ظاهری کسی آنها را به حساب نیاورد ولی در باطن پاک و خالص اند. در مصرع دوم کلمه « ولی» آمده که معانی مختلفی برای آن مثل پیشوای  آیینی، دوست یا،خداوند مطرح است. ریشه این کلمه عربی یعنی ( و  ل  ی ) به معنای دو چیر به هم نزدیک  است که نتوان بین آن دو فاصله ای برقرار کرد. ولیِ خدا کسی است که بسیار به خدا نزدیک است .دو دوست صمیمی را هم ولی می گویند یعنی بین آنها فاصله ای نمی توان در نظر گرفت. رندان عاشق پاک باخته فقط عاشق معشوق نیستند بلکه عشق به آنها آموخته تا دلسوز مردم باشند  و برای صلاح مردم تلاش کنند . اما همانطور که می بینیم مردم این را درک نمی کنند و این اولیاء  ( دوستداران واقعی ) را نمی شناسند .طبعا مثالهای زیادی از این رندان در گذشته وجود داشته که برای احقاق حقوق مردم عاشقانه و خالصانه حرکت نموده و حماسه سازی کرده اند . امام حسین ، حضرت یحیی، آریوبرزن ، بابک  و بسیاری از موارد مشابه در دنیا هر کدام به نوعی و با هدفی خاص  حماسه هایی رندانه خلق کرده اند و این از چشم حافظ  دور نمانده و او را نگران نموده است . حافظ می بیند که منجیان راه عاشقی فقط قدرتمند و پیروز نیستند بلکه ممکن است در تقدیر آنها شکست ظاهری باشد ولی در باطن پیروز حقیقی هستند و به همین خاطر در زمره رندان محسوب میشوند.

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا      سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

(اگر مرد راه نیستی ) در زلف کمند وار معشوق یعنی در راه عاشقی درگیر نشو چون ممکن است در این راه سرهای زیادی ببینی که ( علیرغم خدمت یی مزد و منت ) بدون جرم و جنایت بریده شده اند .اینجا هم اشاره به همان رندان بیت قبل است که در این راه فدا می شوند تا راه عاشقی پایدار بماند.

چشمت به غمزه مارا خون خورد و می پسندی         جانا روا نباشد خونریز را حمایت

در اینجا حافظ با همان رندان همزاد پنداری می کند و به معشوق می گوید چشم تو با غمزه اش خون ما و آن رندان را ریخت و خورد و تو به این راضی شدی . ای جان من چشمی که خون عاشق را می ریزد لایق حمایت نیست.

چه مقامیست  در راه این عشق متعالی که معشوق بخواهد عاشق را کشته ببیند( انَّ الله شاء ان یراکَ قتیلا) این موضوعی جدید برای حافظ است . تا حالا این را آموخته بود که اگر در راه عاشقی قدم گذاشتی «فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد» . این را هم آموخته بود که «آنجا  جز آنکه جان بسپارند چاره نیست » امااین نکته تازه ایست که معشوق برای هدفی که در نظر دارد راضی به کشته شدن عاشق شود و این را رندان تشنه لب در تاریخ  ثابت کرده اند.

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود     از گوشه ای برون آ ای کوکب هدایت

دانستن این نکته باعث می شود که انسان عاشق در این شب سیاه گاهی هدف را گم کند و خواستار آن شود که ستاره ای درخشان او را هدایت نماید . شاید  منجیان قدرتمند که بارها حافظ در غزلیاتش از آنها نام برده و در حق آنها گفته « با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است» این کوکبان هدایت باشند.

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود       زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت

حافظ وحشت عاشقی را درک کرده . تصور عاقبت رندان تشنه لب وحشت انگیز است آن هم در این بیابان پایان ناپذیر

ای آفتاب خوبان  می جوشد اندرونم        یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

در بیابانی که با وجود معشوق که همچون آفتاب برای خوبان می تابد درونش به جوش می آید و آرزوی داشتن سایه ای می کند .سایه ای از عنایت و توجه معشوق . آیا معشوق ما را رها می کند؟ نه حافظ هیچگاه نمی تواند یک اگزیستانسیالیست باشد.

این راه را نهایت صورت کجا توان بست    کش صدهزار منزل بیش است در بدایت

این راه بیابانی حتما نهایتی دارد حتما هدفی وجود دارد اما این هدف کجاست. گویا در ابتدای راه  منزلگاههای بسیاری  برای رسیدن به این هدف وجود دارد  که هرفرد از یکی از این منزلگاهها به سمت آن هدف نهایی در حرکت است آن هم با نگاههای مختلف و فرقه های مجزا . شرطش این است که در هر فرقه ای که هستند عاشق بمانند و از ادعا پرهیز کنند.اما با چه دیدگاهی ؟

هرچند بردی آبم روی از درت نتابم    جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

عاشق کسی است که با دیدگاه رندان تشنه لب  به معشوق می گوید: اگرچه آبرویم را بین مردم بردی ، ظاهر آراسته ام را ویران نمودند، جامه هایم را پاره کردند، تهمتها را بر من روا دانستند ، املاک  و دارایی ام را تاراج کردند ، ناموسم را عیان نمودند . اما از آمدن به درگاه تو باز نمی گردم چرا که جفایی که در ظاهر ، تو بر من روا می داری از توجه و ملاحظه مدعیان بی خاصیت دنیا برایم ارزشمند تر است.

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ     قرآن زبر بخوانی با چارده روایت

و تو ای پوینده راه عاشقی اگر مثل حافظ قرآن را از حفظ با روایت های گوناگون بخوانی و از فرقه های گوناگون تقلید کنی در نهایت این پای بندی به عشق او و هدف اوست که باید به فریادت برسد وگرنه فقط احساس پشیمانی خواهی کرد و در ادامه این راه ناامید خواهی شد.

رضا از کرمان در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۴۸ در پاسخ به شَـــهــباز دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸:

درود بر شما 

عزیزم ایشان نگفتند که ایمه خلاف دستورات قرآن عمل کرده ا ند  که چنین جبهه گرفتید این دو مقوله جداست  ، پس مغلطه نفرمایید منظور ایشان این است که هیچ آیه از قرآن مستقیما به ایمه مسلمین شیعه اشاره نکرده   که دوستان آن را بی ادله  محکم به ایشان  ارتباط میدن واگر خلاف این است لطفا با ذکر آدرس راهنمایی بفرمایید .

 شاد باشید 

محمد کیال در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶۵:

عرض ادب

به صفحه‌ی غزل 1665 کلیات شمس استاد فروزانفر که سایت وزین گنجور در زیر غزل قرار داده است مراجعه کردم، در مصرع چون شهت لاحول شیطانت کنم درست نیست، در صفحه‌ی چاپی کلیات نوشته شده چون شُهُب لاحول شیطانت کنم، در صورت امکان تصحیح بفرمایید

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۱۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴
                         
چو قفلِ لعل ، بر دُرجِ گهر زد
جهانی خلق را ، بر یکدگر زد

لبِ لعلش ، جهان را برهم انداخت
خطِ سبزش ، قضا را بر قدَر زد

نباتِ خطِّ او ، چون از شکَر رست
ز خجلت ، چون عسل حل شد طبرزد 

به رخشِ حسن ، چون بر عاشقان تاخت
نیندیشید و لافِ لاتذر زد

رخِ او ، تاب در خورشید و مه داد
لبِ او ، بانگ بر تُنگِ شکَر زد

چو نقّاشِ ازل ، از بهرِ خطَّش
به سیمین لوحِ او ، بیرنگ بر زد

چو خط بنوشت ، گویی نقطهٔ لعل
درونَش ، سی ستاره بر قمر زد

بسی می‌زد به مژگان ، بر دلم تیر
بدو گفتم که کم زن ، بیشتر زد

دلم از طرّه ، چون زیر و زبر کرد
گرِه ، بر طرّهٔ زیر و زبر زد

دلم خون کرد ، تا از پاش بفکند
عقیقی گشت ، آنگه بر کمر زد

دلم با او ، چو دستی در کمر کرد
کمربندِ فلک را ، دست در زد

فرید او را گزید ، از هر دو عالم
به یک‌دم ، آتشی در خشک و تر زد

رضا از کرمان در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۰۵ در پاسخ به داود پورسلطان دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:

درود بر شما 

دقیقا باید با گویش زمان شاعر باید خوانده بشه در زمان ایشان گویش تهرانی نبوده صورت دوم که نوشتید درسته  

ضمن اینکه با نظر اقا پوریا در حاشیه های فوقانی مخالفم 

 

 

 شاد باشی عزیز

رضا از کرمان در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۹ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۳ - حکایت آن پادشاه و وصیت کردن او سه پسر خویش را کی درین سفر در ممالک من فلان جا چنین ترتیب نهید و فلان جا چنین نواب نصب کنید اما الله الله به فلان قلعه مروید و گرد آن مگردید:

درود بر شما 

 با استناد به آیه 72 سوره  ص  که در آن آمده  :

فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ

پس زمانی که اندامش را درست و نیکو نمودم و از روح خود در او دمیدم، برای او سجده کنید.  

 

نفخت یعنی دمیدن روح خدایی در کالبد آدمی است از سوی خداوند وهاب  وهاب یعنی بخشنده در این بیت مولانا اصل وجودی ما را را همان روح خدایی دانسته ومابقی را بیهوده  میداند . 

بقول عطار 

آفتاب روح را تابان کند

در گل آدم چنین پنهان کند

 

 

مهدی شادکام در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۳ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » در دستگاه ماهور:

این تصنیف با صدای بانو مهدیه محمد خانی چقدر زیبا اجرا شده 

رضا از کرمان در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۱ در پاسخ به علی میراحمدی دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۹:

درود بر شما 

جناب میر احمدی عزیز یعنی جنابعالی فرقی بین ملیت ودین وایین قایل نیستی  که میفرمایید ایرانیان با یهودیان دوستی تاریخی ندارند  در هر ملیت وکشوری مردمان  میتوانند به ادیان مختلف  زندگی کنند وخاص کشور ایران هم نیست ودر سراسر ممالک دنیا این اتفاق می افتد اینکه عده ای که پیرو یک دین خاص هستند خود را مالک آن مملکت بدانند چیزی جز خود خواهی  وافراطی گری نیست البته ناگفته نماند که از فحوای کلام سعدی در جای جای آثارش مشخص  است که ایشان از متعصبان وخشک مذهبان بوده اند  که قطعا خود را برتر از بقیه میدانسته که در جاهای دیگر هم بنده به این مطلب اشاره کرده ام  واین مشکل سعدی نبوده وعیب را در خود بزرگ بینی مسلمین  باید جستجو کردو تابعی از احوالات زمامداران هردوره  که این موضوع در جامعه شدت وضعف پیدا میکرده   مثلا وقتی یک مسلمان بخود اجازه میدهد که انسانی دیگر را بدلیل پرستش خداوند به آیینی دیگر نجس بداند به او حق عبور از معابر در روزهای بارانی را ندهد   شما نام اینکار را چه میگذارید   در گذشته پیروان ادیان دیگر که در جوامع مسلمین زندگی میکردند  به نوعی نشانه گذاری میشدند ودر حق ایشان به شدت تبعیض قایل میشد که هنوز هم این روال وجود دارد  حتی در زمان حیات خود رسول اکرم  ص  وپیدایش اسلام نیز روال همینگونه بوده ویهودیان ،بت پرستان و مسلمین در کنار هم میزیستند  وتنها مسلمین دست به قتل عام دیگران میزدند  در ثانی هیچوقت از یک بیت یک شاعر نمیتوان به قطعیت تاریخ سازی کرد  وادعایی تاریخی برای آن قایل بود این نظر شخصی شاعره وهیچ سندیتی هم نداره  پس یکی میتونه ایرانی باشه ولی دینش مسلمان ،یهودی ، بهایی ، کلیمی ، آشوری ، زردشتی یا هر دین دیگری باشه و هیچ مشکلی هم نیست .

   

شاد باشی عزیز  

شَـــهــباز در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۱۹ در پاسخ به داود شبان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸:

عجیب است! کاش بفرمایید کدام آیه را مغایر با زندگی کدام امام دیده‌اید یا فراتر؛ آیا آیه‌ای یافته‌اید که اهل بیت (علیهم السلام) در عمل به آن، پیشتازترین نبوده باشند؟!

شَـــهــباز در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۵۷ در پاسخ به نیکومنش دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸:

سلام و درود

آیه شریفه البته بدین شکل است: «نون و القلم و ما یسطرون»

دکتر صحافیان در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:

چه حال خوشی دارد شیراز و کیفیت بی‌نظیرش خدایا آن را برایمان نگه دار(ایهام: آرزوی باقی ماندن حال خوش)
۲- آب رکن آباد، که زلالی آن عمر خضر می‌دهد، پیوسته آباد باد و چشم بد از آن دور.
۳-نسیمی که میان جعفرآباد و مصلی به جان آدمی می‌وزد بوی عبیر می‌دهد.
۴- آری به شیراز بیا و از مردم صاحب کمال آن دریافت‌های قدسی جویا شو!(خانلری: بجوی)
۵- هر که در شیراز نام قند مصری ببرد، زیبارویان شیرین‌کار او را سرافکنده کنند(خانلری: اینجا)
۶- راستی باد صبا! از آن زیباروی آوازه‌خان چه خبر داری، احوالش چطور است؟!
۷-آن پسر زیبای شیرین اگر خونم را هم بریزد چون شیر مادر حلالش باد!
۸- خدایا از این خواب شیرین بیدارم نکن! که با خیال او خلوتی دلچسب دارم.
۹- ای حافظ! آنگاه که از دوری چنین شیرینی می‌ترسیدی چرا شکر ایام وصال را بجا نیاوردی؟!
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

امیرحسین صدری در ‫۲۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۰۹ در پاسخ به فرزانه دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۲ - فی نعت سید المرسلین علیه الصلوة و السلام:

یعنی وقتی خداوند بزرگ تو رو در قرآن به واسطه سوره یس و سوره طه ستایش کرده ، دیگه ستایش من به چه درد میخوره ؟ 

همین که خداوند تو رو ستایش کرده ، یعنی بارت رو بستی و به بالاترین درجه رسیدی.

و اینکه ستایش من در برابر ستایش خداوند خیلی ناچیزه و عملاً کار بیهوده محسوب میشه

۱
۳۱
۳۲
۳۳
۳۴
۳۵
۵۶۳۵