از آن باده ندانم چون فنایم
از آن بیجا نمیدانم کجایم
زمانی قعر دریایی درافتم
دمی دیگر چو خورشیدی برآیم
زمانی از من آبستن جهانی
زمانی چون جهان خلقی بزایم
چو طوطی جانْ شکر خاید به ناگه
شوم سرمست و طوطی را بخایم
به جایی درنگنجیدم به عالم
بجز آن یارِ بیجا را نشایم
منم آن رندِ مستِ سخت شیدا
میانِ جمله رندان های هایم
مرا گویی چرا با خود نیایی ؟
تو بنما خود که تا با خود بیایم
مرا سایه هما چندان نوازد
که گویی سایه او شد من همایم
بدیدم حسن را سرمست میگفت
بلایم من بلایم من بلایم
جوابش آمد از هر سو ز صد جان
ترایم من ترایم من ترایم
تو آن نوری که با موسی همیگفت
خدایم من خدایم من خدایم
بگفتم شمس تبریزی کیی؟ گفت
شمایم من شمایم من شمایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خداوندا همیخواهم که از دل
تو را تا عمر دارم میستایم
ولیکن از دم جور زمانه
برنجید این دل مانده نمایم
حریف نیم مست امروز ناگه
[...]
به نیکی و به شادی دَرفَزایم؛
که باشد آفتابَ انْدَر سَرایم.
خداوندا همی خواهم که از دل
ترا تا عمر باشد من ستایم
ولیکن این دم از جور زمانه
برنجید این دل انده نمایم
بدین دل کز کدامین در درآیم
کدامین گنج را سر برگشایم
برانم داشت دل تالب گشایم
ز لعلش ناگهی شکّر ربایم
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.