گنجور

حاشیه‌ها

موسوی خورشیدی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵:

راجع به بیت آخر باید توجه داشت که خواجه گر چه هیچ گاه ادعای پاکدامنی و بی عیبی ندارد و به اصطلاح امروزی جانماز آب نمی کشد اما به شدت از ریا و زهد ریایی خود را بری دانسته بر دیگران خرده گرفته و می تازد زیرا که به این خصلت به شدت خود معترض است و آن را یک آسیب جدی اجتماعی تلقی می‌کند. بنابراین در این بیت باید به این نکته توجه داشت و منشأ این بوی ریا را در جای دیگر جستجو کرد.
بنابراین در مصرع دوم بیت آخر یعنی: آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی، این بو یعنی بوی ریا از نفس خود مدعی برخاسته و وی به اشتباه آن را از جانب حافظ استشمام کرده است. در واقع حافظ این بو را از نفس خود مدعی می‌داند که این تهمت را بر خواجه وارد نموده است.

میثم دُرعلی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۵:

در بیت خُنُک آن قمار بازی‌ مصرع اول کلمه هر چه بودش درسته به دو دلیل اول این گه در مصرع دوم همین بیت کلمه هیچ استفاده شده و همه میدونیم که هر و هیچ کلمات مخالف و مکمل هم هستند و دوم این که آن یک کلمه محدود هست و اشاره ی مستقیم به چیزی میکنه اما کلمه هر یک کلمه جامع هست که شامله همه چیز و همه کس میشود و چون اشاره ی بیت به کلیت زندگی هست و نه یک چیز ، لحظه ، زمان یا .... مشخص‌ پس باید حضرت مولانا از کلمه ای استفاده کرده باشه که مفهوم کلی درش وجود داشته باشه

مریم یزدان مهر در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۷۰:

در کتاب فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی اثر دکتر جعفر سجادی این شعر به این صورت آمده و ذکر شده که متعلق به نشاط اصفهانی است:
هر دل که طواف کرد گرد در عشق
هم خسته شود در آخر از خنجر عشق
این نکته نوشته ایم بر دفتر عشق
سر دوست ندارد آنکه دارد سر عشق

حسین معتقدی فرد) در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۴۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:

این آقای سعدی باتوجه به ارتباط واتصالش به دربار ودستگاه پادشاهی اتابک ابوبکرسعدبن زنگی نفسش واقعا"از جای گرم درمی آمده وطبیعی است که شکم پروکیف کک وخلق شنگول مناجاتهای خوبی هم می سراید وگرنه حقیقت این است که:بنده همان به که شکایات خویش=نامه کندپیش خدای آورد/ورنه عبادات ودعاوثنا=بهرچه امیدبه جای آورد!!

شبیر خانیان در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۷:

شعر قطعه قند منی، آلبوم بی_نام(قمار باز ) سلطان بلامعارض، محسن چاوشی

علیرضا سالکی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۹۰:

اتفاقا معنا و مفهوم دیدی ، درست تر به نظر میاد ... زیرا اگر بودم رو در نظر بگیریم بیشتر به معنای گلایه و شکایت بکار میره و گله و شکایت در وجو بزرگی چون مولانا قطعا معنا دار نخواهد بود ... ولی اگر با فعل دیدی ، مصرع سوم ختم شود ، بیشتر بدان معنا خواهد بود که این جایگاه وقار رو برلی حال و روز من مناسب ندیدی و به همین علت از وجه خشک جلال من را با لطلفت های وادی جمال آشنا کردی ...

مهراب در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۱۳ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد دوم » شعله سرکش:

این شعر توی قسمت اوج آهنگ کاسه خون از مهراب خسته صدا به زیباترین شکل خونده شده. حتما گوش بدین

همیرضا در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۵۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۸:

حرکت‌گذاری بیت عربی به صورت متن:
کُفَیتَ اَذیً یا مَن یَعُدُّ مَحاسنی
علانیَتی هذا ولم تدرِ ما بَطَنَ
مطابق گزیدهٔ‌ گلستان سعدی به انتخاب و شرح دکتر حسن انوری از انتشارات قطره می‌باشد.
معنی تقریبا مطابق متنی است که دوست گرامی «علی» به نقل از شرح گلستان مرحوم خزائلی نقل فرمودند با این تفاوت که «کفیت اذی» با این حرکت‌گذاری به صورت «(ای که نیکیهای من را بر می‌شماری) آزار نبینی» ترجمه شده. در شرح بیت عنوان شده که عبارت اول به صورت kafayta azan -یعنی کاف به جای آن که ضمه داشته باشد فتحه داشته باشد- نیز خوانده شده که معنای آن در آن خوانش مطابق نقل علی آقاست.

مهدی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷۳ - آداب المستمعین والمریدین عند فیض الحکمة من لسان الشیخ:

اینکه گنجور بعد از آوردن هر شعر از خواننده ها می پرسد که چه کسی این شعر را در کجا خوانده است بسیار سبک و بی مورد است و ناخواسته درجهت خفیف کردن شعر و شاعر. در مقابل عظمت کلام بزرگانی چون حافظ و مولوی امدن نام بیشتر این خواننده ها که حالا صدایی دارند و گناهکارهم نیستند و کاربدی هم نمیکنند که این شعرهار میخوانند اما کار اینها نباید بهانه ای برای آمدن نامشان در کنار نام حافظ و مولوی باشد و گاهی مایه تفریح هم میشود البته همه آوازها که صدیف و شجریان و چند نام انگشت شمار موجه از گذشته و حال موسیقی نیستند. که در اینصورت موضوع شاید قابل تامل و تحمل هم باشد.

باد در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۱۱ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی توحید » حکایت پیرزنی که کاغذ زری به بوعلی داد:

به قول هاتف اصفهانی
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو

همیرضا در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۳۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

تصویر زیر شامل برش نقل مصرع «بنی‌آدم اعضای ...» در نسخه‌های خطی در دسترس از طریق گنجینهٔ گنجور است. تعدادی از نسخه‌ها این قطعه را کلا ندارند و در دو نسخه بعداً در حاشیه کسی آن را اضافه کرده.
اما به طور مشخص در همهٔ آنهایی که قطعه نقل شده متفقاً «بنی آدم اعضای یکدیگرند» آمده و نه چیز دیگر:

داریوش در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:

سلام
شاید چینش ابیات و غزل کامل اینگونه باشد؛

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر کسی که کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند

هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند
غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گداصفتی کیمیاگری داند
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
به قدّ و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
درآب دیده ی خود غرقه ام چه چاره کنم
درین محیط نه هرکس شناوری داند
بباختم دل دیوانه و ندانستم
که آدمی بچه‌ای شیوه ی پری داند
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
که قدر گوهر یک دانه گوهری داند
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف نکته و سرّ سخنوری داند

نادر در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۵:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲:

رضای عزیر
جان سخن از زبان ما می‌گویی
فرمایش جناب جلال و استاد معظم ایشان محترم، کلام شما درد دل دردمند من بود.

Somaye در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۵:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱:

در مصرع وگرنمیرد بلبل و مصرع آخر کلمه ی بگرید ، آهنگ شعر بهم میخوره . تلفظشون چجوری میشه؟

سروش صدر در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۵۸ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳:

با درود
در مصرع اول از بیت ششم، به‌اقتضای وزن، «بگزیدی» صحیح می‌نماید. حال‌آنکه «گزیدی» درج شده است.
به‌جای من تو اگر صد هزار دوست بگزیدی...
همچنین در مصرع دوم از بیت هفتم، «در نگریدم» صحیح می‌نماید.

مهدی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۱۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲ - گفتار اندر فضیلت خاموشی:

منظور زهرا خانم اینه ک باید زبونتو حفظ کنی و سفره دلتو پیش هرکسی باز نکنی ک سعدی ب خوبی و وضوح بهش اشاره کرده

سید محسن در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۱۴ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰:

تیر باران.......را پیشوا رفتم--------------پیشوا به معنی همان پیشباز است

حسین معتقدی فرد) در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۰۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۲:

آقای ایران نژادشعری رابه عنوان مثال ذکرکرده وآن رابه شاعریزدی نسبت داده خواستم خاطرایشان رامستحضردارم این شعراز شعرباف کاشانی است وداستان آن این است که شعرباف شعری گفت وبه امید صله نزدفتحعلیشاه برداماشاه نپسندیدوعنایتی نکردشعرباف مکدرودست خالی داشت ازقصربیرون میرفت دوتاازاردکهای باغ قصر راگرفت وزیرقبایش پنهان کردکه ببردخدمه شاه موضوع رالودادندوشاه برای تحقیراوروبروی حضارگفت قبایت رابازکن وبدین ترتیب اردکهااززیرفبایش افتادندشاه به تمسخر گفت شعرت که خوب نبود سرقت هم که میکنی شعرباف فی البداهه گفت فتحعلی شاهی که داردنان مفت میتواندشعرهای خوب گفت گربگویی شعروشعربافی کنی اردک از کونت بیفتد جفت جفت شاه وحضارنتوانستندقهقهه خودراازاین بدیهه جالب نگه دارندوفورا"دستور داد صله شایسته ای به اوبدهند.

عباس جنت در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۹:

گندنا = تره
سلوی = انگبین، عسل
حبل الورید = رگ گردن؛ شاهرگ

سام در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۴۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۹ - حکایت در فضیلت خاموشی و آفت بسیار سخنی:

عباس اقبال در بخشی از مقاله زیر پیوند به وبگاه بیرونی
اورده است:
در بوستان‌های چاپی در اوایل باب هفتم این حکایت چنین آمده است:
اگر گوش دارد خداوند هوش*
سخن‌های پیرش خوش آید به گوش*
سفر کرده بودم زبیت الحرام*
در ایام ناصر به درالسلام*
شبی رفته بودم به کنجی فراز*
به چشمم درآمد سیاهی دراز*
در آغوش او دختری چون قمر*
فرو برده دندان به لبهاش در... *
مرا امر معروف دامن گرفت*
فضول آتشی گشت و در من گرفت*
طلب کردم از پیش و پس چوب و سنگ*
بر آن ناخدا ترس بی‌نام و ننگ... *
زلاحولم آن دیو هیکل بجست*
پری پیکر اندر من آویخت دست*
که ای زرق سجادة دلق پوش*
سیه کار دنیا خر دین فروش*
مرا سال‌ها دل زکف رفته بود*
بر این شخص و جان بروی آشفته بود*
کنون پخته شد لقمة خام من*
که گرمش برون کردی از کام من*
تظلم برآورد و فریاد خواند*
که شفقت برافتاد و رحمت نماند*
نماند از جوانان کسی دستگیر*
که بستاندم داد از این مرد پیر*
که شرمش نیاید ز پیری همی*
زند دست در ستر نامحرمی... الخ*
اگر این حکایت چنان‌که در بوستان‌های چاپی آمده است درست و کسی که در ایام ناصر خلیفه به بغداد سفر کرده و در سن پیری در این واقعه مداخله نموده خود سعدی باشد، ناچار گوینده بایستی سال‌ها قبل از فوت ناصر که در 622 اتفاق افتاده متولد شده باشد یعنی به اقّل تخمین، پنجاه سال قبل از این تاریخ. بعد از یک مراجعه به نسخ خطی قدیم بوستان واضح می‌شود که حکایت فوق به طوری که در اکثر بوستان‌های چاپی آمده به کلی ابتر است و کسی که در ایام ناصر از بیت‌الحرام به بغداد سفر کرده و حکایت سراپا راجع به اوست سعدی نیست بلکه پیری است که سعدی حکایت را از او نقل قول می‌کند.
در یک نسخة خطی بسیار قدیم از کلیات سعدی که به تاریخ 767 استنساخ شده و در کتابخانة ملی پاریسی به نشانة SuPP.Persan 1778 مضبوط است دو بیت اول حکایت فو6ق چنین آمده:
چنین گفت پیری پسندیده هوش*
سخن‌های پیران خوش آید به گوش*
سفر کرده بودم زبیت‌الحرام*
در ایام ناصر به دارالسلام... الخ*
و در این صورت دیگر اشکالی برای توجیه حکایت مزبور باقی نمی‌ماند و معلوم می‌شود که داستان فوق به هیچ‌وجه مربوط به سعدی نیست.
پایان نقل قول....با سپاس از همگان.

۱
۲۲۳۲
۲۲۳۳
۲۲۳۴
۲۲۳۵
۲۲۳۶
۵۵۱۹