گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

اینچنین تند که آن قلب‌شکن می‌آید

سهمی از غمزهٔ او در دل من می‌آید

چه خطا رفت ندانم که بر ابرو زده چین؟

بهر آرا من آن ترک ختن می‌آید

سخنی از دهنش گفتم و زد بر دهنم

بهر هیچ آن همه خواری و زدن می‌آید

مستی و رندی و عاشق‌کشی و شیوه و ناز

هرچه گویند از آن تنگ‌دهن می‌آید

به وفاداری او گشت تنم خاک و هنوز

نکهت دوستی او ز کفن می‌آید

چشم بر هم زدی و گشت روان از نظرم

دور باشد که به یک چشم زدن می‌آید

خسروا، شعر تو اسرار خدا نیست مگر؟

کز سخن‌های توام بوی حسن می‌آید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجوی کرمانی

این چه بادست که از سوی چمن می آید

وین چه خاکست کزو بوی سمن می آید

این چه انفاس روان بخش عبیر افشانست

که ازو رایحه ی مشک ختن می آید

دمبدم مرغ دلم نعره برآرد ز نشاط

[...]

صائب تبریزی

خانه بر دوش غریبی ز وطن می‌آید

رو خراشیده عقیقی به یمن می‌آید

آنچه بر زلف ایاز از دهن تیغ نرفت

از حسودان به سر زلف سخن می‌آید

حرم عصمت یوسف چه نشاط‌انگیز است

[...]

آشفتهٔ شیرازی

آتشین مرغ دلم چون به سخن می‌آید

شمع‌سان آتشم از دل به دهن می‌آید

من نخواهم که شکایت بنویسم که قلم

آتشی دارد و هرشب به سخن می‌آید

از شهیدان خوددار خواسته باشی تو نشان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از آشفتهٔ شیرازی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه