اینچنین تند که آن قلبشکن میآید
سهمی از غمزهٔ او در دل من میآید
چه خطا رفت ندانم که بر ابرو زده چین؟
بهر آرا من آن ترک ختن میآید
سخنی از دهنش گفتم و زد بر دهنم
بهر هیچ آن همه خواری و زدن میآید
مستی و رندی و عاشقکشی و شیوه و ناز
هرچه گویند از آن تنگدهن میآید
به وفاداری او گشت تنم خاک و هنوز
نکهت دوستی او ز کفن میآید
چشم بر هم زدی و گشت روان از نظرم
دور باشد که به یک چشم زدن میآید
خسروا، شعر تو اسرار خدا نیست مگر؟
کز سخنهای توام بوی حسن میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات و غمهای عمیق خود نسبت به معشوقش سخن میگوید. او به شدت تحت تأثیر زیبایی و حرکات معشوق قرار دارد و به تأمل دربارهٔ رفتارها و نگاههای او میپردازد. شاعر با اشاره به درد و رنج ناشی از عشق، از خیانت یا خطای غیرقابل درک معشوق سخن میگوید و به وضوح احساس وابستگی و فراق را ابراز میکند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که همهٔ زیبایی و معانی در زندگیاش به نوعی از وجود معشوق نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: اینقدر ناگهانی و با شدت قلبم را میشکند، که گویی نگاهی از طرف او در دل من نفوذ میکند و غمی را به همراه میآورد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه اشتباهی رخ داد که بر ابرو چین افتاد. برای زیباتر شدن، آن دلبر ختن میآید.
هوش مصنوعی: گفتم که چیزی بگویم، اما به من ضربه زد تا حرفم را نزنم. این همه بیاحترامی و کتک زدن از کجا حاصل میشود؟
هوش مصنوعی: همه ویژگیهایی که درباره عشق، شیطنت و رندی صحبت میشود، از کسی با زبانی بسته و محدود سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: به خاطر وفاداری او، بدنم تبدیل به خاک شده است و هنوز هم عطر دوستی او از زیر خاک بیرون میآید.
هوش مصنوعی: به محض اینکه پلک زدی، روح و جانم از نظرت دور شد. اما بدان که با یک حرکت چشمت، میتواند دوباره نزدیکی بیاید.
هوش مصنوعی: آیا شعر تو رازهای خدا نیست؟ زیرا از کلام تو عطر زیبایی به مشام میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این چه بادست که از سوی چمن می آید
وین چه خاکست کزو بوی سمن می آید
این چه انفاس روان بخش عبیر افشانست
که ازو رایحه ی مشک ختن می آید
دمبدم مرغ دلم نعره برآرد ز نشاط
[...]
خانه بر دوش غریبی ز وطن میآید
رو خراشیده عقیقی به یمن میآید
آنچه بر زلف ایاز از دهن تیغ نرفت
از حسودان به سر زلف سخن میآید
حرم عصمت یوسف چه نشاطانگیز است
[...]
آتشین مرغ دلم چون به سخن میآید
شمعسان آتشم از دل به دهن میآید
من نخواهم که شکایت بنویسم که قلم
آتشی دارد و هرشب به سخن میآید
از شهیدان خوددار خواسته باشی تو نشان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.