گنجور

حاشیه‌ها

سید محسن در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:

شاید منظور شاعر این بوده که زلف یار در پپیشانی او و یا سرنوشت او به باد رفته---میتوان در اینجا پیشانی را سرنوشت دانست

سید محسن در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

درود بر رفیع زاده---چو مخفف چونکه امده است که معنای شعر هم همین را نشان میدهد

سید محسن در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۰۶ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

در صورتیکه بگوئیم ای روشنی بخش بصر---طرف خطاب ما خدا میشود که این معنی در مصرع بعد پشتیبانی نمی شود

سید محسن در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۰۱ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

در بیت یک شب خیال تو دیدم----تغییرات اساسی لازم است.با با نسخ معتبر مقابله شود

سید محسن در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

همان فروشیم درست است زیرا در مصرع دوم هم (بخریم) آمده یعنی اگر بفروشیم میتوانیم بخریم.

بابک در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۶:

« ماه و پروین= انتله » همان « اند» ، یا تخمیست که در « اله» = ، در هلال ماه ، در صنم ، در زهدان آسمان ، در « تن = زهدان» هر وجود خاکی، هست . از این رو آن را « انتله سودا » یعنی « انتله عشق » میخواندند . تخم در پوسته هلال ، نهفته است تا بزاید و بخندد . این پیشوند « اندی » ، که مینوی درون مینو ( تخم درون تخم = جنین در جفت ) بوده است، و پروین ( ارتا واهیشت، که اهل فارس آنرا ارتا خوشت= ارتای خوشه مینامیدند + بهمن = هما + بهمن ) در درون هلال خندان میباشد ، این محرم ترین و اندرونی ترین و صمیمی ترین بخش هر انسانیست . از این رو « اندیمان= اندمان » را مولوی به همین معنا بکارمیبرد .
بجز از هجرآن مخدوم جانی
دل و جان را به عالم، اندمان کو
البته در گنجور اندوهان به معنای اندوه و غمگینی بکار رفته است
و همین « اندی »، که بهمن + هما = پروین (= تخم کل عالم ) باشد ، ریشه واژه « اندیشیدن » است ، که در پهلوی « اندیشتن » ، بوده است . فرهنگ ایران ، روند اندیشیدن را ، روند زائیدن و گسترد ن و پهن کردن ( شید کردن ) بهمن وهما، یا پروینی میدانسته است که بخش اندرونی هر انسانی است. اندیشیدن ، تفکر از بُن وجود خود ، تفکر از اصل آفریننده کیهانی خود بوده است . اندیشیدن ، وام گرفتن افکار، و یا تقلید از افکارشرق وغرب ، یا دزدیدن افکار از دیگران نبوده است ، بلکه اندیشیدن ، با محرمترین و صمیمی ترین و اندرونی ترین بخش ضمیر انسان ، که اصل پیدایش همه جهانست ، کار دارد . اینست که « اندی » به معنای شگفت است و« اندیدن» ، تعجب کردن ، سخنی از روی حیرت و تعجب گفتن، و سخنی از روی شک و آهستگی گفتن میباشد . این بهمن و هما ( سیمرغ) است که وقتی ما میاندیشیم ، از ژرفای ما ، زائیده میشود . اندیشیدن ، تعجب کردن ، شک کردن ، حیرت کردنست. بهمن که «اندی که مینوی مینو»ست ، سرچشمه پیدایش « ابلقی= دورنگی= نرمادگی= گوری= پلنگی » است.

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۳۳:

قصیدهٔ شمارهٔ 47

ناصرخسرو
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید

نشنیده‌ای که زیر چناری کدو بنی
بر رست و بردوید برو بر به روز بیست؟
پرسید از آن چنار که «تو چند ساله‌ای؟»
گفتا «دویست باشد و اکنون زیادتی است»
خندید ازو کدو که «من از تو به بیست روز
بر تر شدم بگو تو که این کاهلی ز چیست»
او را چنار گفت که «امروز ای کدو
با تو مرا هنوز نه هنگام داوری است
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که از ما دو مرد کیست»

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۳۳:

ناصرخسرو نکو گفته که سرسبزی سرو/از کدو ناید مگر در شدت گرما پدید

بابک در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۱:

انسان ، همیشه به معنایش ، به اندیشه هایش ، به رموزش ، آبستن است . در خموشی پوست ، کودک اندیشه در درون ، میروید و میجنبد و میرقصد و غوغا میکند . انسان ، اندیشه های حقیقی اش را زمانها با خود حمل میکند، تا زمان زائیدن آن فرا رسد . این را « بردباری » میگویند( بردباری ، معنای آبستنی دارد ، کسی بردبار است که اندیشه ها را فوری رد نکند ، بلکه ازآنها ، آبستن شود ، این فرهنگ همپرسی یا دیالوگ است .

بابک در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۱:

در کتاب تصویر دوریان گری ناسکار وایلد یز به همین اندیشه پرداخته شده است

علی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸:

با سپاس فراوان از رضای عزیز
در بیت چهارم به گمان بنده منظور خواجه از " بیفکن" وانهادن و رها کردن کمند و در مفهوم کنار نهادن غرور می باشد و بلا فاصله اشاره به کسب معرفت "جام جم" دارد و در ادامه نیز در مصرع بعد به بی نشانی از بهرام می پردازد
پاینده باشید

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۴۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:

به پیروی از عطار در دیوان قائمیات قصیده ای هست به مطلع:
زمانه را قلم عافیت ز جان برخاست
جهان نماند ز بس فتنه کز جهان برخاست

علی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۴۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲:

هادی عزیز..خیام صدها بار ب روشنی نظرشو در مورد خوشیها و خوبیهای این دنیا و نفی اون دنیا بیان کرده..اگه ترس گناه دارید دنبال شعرهای خیام نیا

مژده در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:

درود به فرهیختگان گرامی
در تصحیح سایه در مصرع دوم بیت سوم، آمده نقش خال. لطفاً توضیح دهید کدام درست تر است. همین لوح یا نقش. با سپاس

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۵ - این قطعه را بر گور نظام الملک محمد نوشتند:

دیوان قائمیات
صفحۀ 290:
برخوانده ام این بیت که گفته ست سنائی المنة لله که به مقصود رسیدم

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۱۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید:

به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من که در منزل
بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا
دیوان قائمیات - ص 50

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۷۹ - در مدح اتسز:

دیوان قائمیات، صفحۀ 368:
حکیم زمانه بر این وزن گوید زهی خیل تو کوه و صحرا گرفته

رحیم غلامی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در پند و اندرز و مدح پیامبر بزرگوار:

با سلام در دیوان قائمیات چنین آمده است:
جواب آن سخن است اینکه گفت خاقانی عروس عافیت آنگه قبول کرد مرا
ساز بدر حبش پردۀ عراق و بگو نبات و نی شکر از طرف جویبار وفا (ص 34)

فرود مهنام در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶ - رخ زیبا:

درود بر دوستان
در مصراع زیر
خون من برد بر گردن تو، گوش من بر رای تست
کلمه "برد" اضافه است

پرویز در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۵۸ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:

باسلام
این اهنگ از معینن با دکلمه خانم .... و در دستگاه ماهور اجرا شد
یک جرعه ان مست کند هردو جهان را چیزی که لبت ریخت به پیمانه ام امشب

۱
۲۲۱۷
۲۲۱۸
۲۲۱۹
۲۲۲۰
۲۲۲۱
۵۵۱۹