گنجور

حاشیه‌ها

عراقیان در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۱۹ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۶:

با سلام
تو آتشهای پنهان را چه دانی
در نسخه محمد پیمان بجای کلمه حیوان آتشهای پنهان آمده
چون از دل می گوید نزدیکتر به معنی است.
تشکر

عظیم ملکی در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:

این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
روحشان شاد حضرت حافظ چه زیبا سروده است و این بیت شامل حال و احوال این روزهای ماست
جا دارد از استاد و حنجره طلایی ایران زمین ،محمدرضا شجریان تشکری کنیم چون بنده شعر های حافظ و با صدای ایشان شناختم به امید سلامتی کامل استاد شجریان
کاش میشد صدای ترا بوسید

الهه دیم در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۱:

در بیت سوم
مصرع دو
وزن شعر درست رعایت نشده که صحیح آن به این گونه است
که جز عشق هر چه بینی همه جاودان نباشد

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰ - سه تار من:

ترجمۀ غزل به آذری:
سیزلاییر احوالیما صبحه قدر تاریم منیم
تکجه تاریم دیر قارا گونلرده غمخواریم منیم
چوخ وفالی دوستلاریم واردیر، یامان گون گلجه یین
تاردان اوزگه قالماییر یار وفاداریم منیم
یئر توتوب غمخانه ده، قیلدیم فراموش عالمی
من تارین غمخواری اولدوم، تار غمخواریم منیم
گوزلریمه هر تبسم سانجیلیر نئشتر کیمی
کیپریگی خنجردی، آه، اول بی وفا یاریم منیم
آسمان آلدی کناریمدان آی اوزلو یاریمی
یاش توکر اولدوز کیمی بو چشم خونباریم منیم
ای بو غملی کونلومون تاب و توانی، سویله بیر
عهد و پیمانین نه اولدو، نولدو ایلغاریم منیم
"شهریار"م گرچی من سوز مولکونون سلطانی یم
گوز یاشیمدان باشقا یوخدور در شهواریم منیم

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۲۵ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۳ - غزل:

این شعر را استاد شجریان به آهنگسازی زنده یاد استاد مشکاتیان در آلبوم خراسانیات اجرا نموده اند.
قسمت کوچکی که فعلا منتشر شده نشان می دهد این دو نابغه خراسانی موسیقی چقدر زیبا کار کرده اند هرچند فعلا اثری از ملودی های خراسان نیست شاید فقط چون شعرهای شاعران خراسان در آن به کار رفته چنین نامی بر آن نهاده اند شاید هم هنوز قضاوت زود باشد.
تاکنون پای این شعر هیچ یادداشتی نوشته نشده ولی حتما بهد از انتشار آلبوم در تاریخ 19 اسفند 98 بحث هایی در باره این شعر در اینجا خواهد بود و این نشان می دهد که کارهای استاد چقدر در معرفی یک شعر مؤثر است. استاد بود که حافظ و سعدی را از محافل ادبی به جمع مردم آورد.
بی صبرانه منتظر 19 اسفند هستیم.

مسعودهوشمندی حاجی آبادغوری در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

ادر : اداره کردن , تقسیم کردن , تهیه کردن , اجرا کردن , توزیع کردن , تصفیه کردن , نظارت کردن , وصایت کردن , انجام دادن , اعدام کردن , کشتن , رهبری کردن ( ارکستر )() مدیر , رءیس , مدیر تصفیه , وصی , گرداندن , از پیش بردن , اسب اموخته , نگهداری کردن از , وجه کردن , پرستاری کردن , مواظب بودن , متمایل بودن به , گرایش داشتن
دوستان سلام
یکی از مشکلات نظر دهندگان محترم در معنی ادر است که تکیه برصرف ونحو کرده اند ولی معنی درستی از ادر ارایه ننمودند بنابراین لازم دیدم معنی آنرا مطابق با مقال تقدیم کنم اما دوستان حافظ اگر ازریزید هم این مصراع را تضمین کرده است گناه نیست و جوازرشرعی هم دارد ما روایت داریم اطلب العلم من المهد الی الحد ویا اطلب العلم ولو بالصین همین چینی هایی که الان ما از آنان صدمات زیادی خورده ایم و کرونا یکی از هزار است بتابراین لعن ونفرین درست نیست و معلوم هم نیست مصرع اول از یزید باشد واگر باشد هم جوازرشرعی دارد ومغایرتی با دانش اندوزی ندارد.
وانگهی در عالم عرفان سه مرحله را عرفا باهفت مرحله دیگر وچه بسا بیشتر آنگونه که در کتاب الانسان الکامل عارف بزرگ عزاالدین نسفی ترجمه ی هانری کربن خوانده ام از عالم جنین ووقبل از آن را یعنی نطفه همه وهمه مسیر سالک اند و مراحل شریعت و طریقت و حقیقت مراحل بعد از سن تکلیف هستند که آداب ورسوم تعبدی را دررشریعت و آداب ورسوم عملی را در طریقت و آداب ورسوم ایثار وفنای فی الله شدن را عارف در حقیقت طی میکند.
به هرحال حافظ راه ورسم طریق عشق را مشکل لاینحل نمیداند سرخوش بودن باعث حل آن خواهددبود و آنجا که سخن از تاب جعد مشکین میدهد قطعا حافظ این مشکل را بی لطف ولذت هم ندانسته مشکلی معرفی شده که در مسبر آن وقتی گام برمیداری لذت میبری آنجا که میگوید به می سجاده رنگین کن یعنی میفرماید از آداب و سنن شریعتی و آموزه های شرع دست بردار و به سوی عمل و راه عملی بیا کما اینکه شما اگر بفضا هم بخواهیددسفر کنید مدتی باید آموزش خاص ببینید شریعت مرحله مقدماتی بوده و حافظ دترد امر به خروج از آنچه در شریعت وسجاده است میکند و میگوید اگرچه سالها خو بعبادت و طهارت مکان ودرسهای شرعی کرده ای اما اگر پیر مغان که جلوتر و معلم توست گفت از شراب حرام طهارت و غسل کن و سجاده بشوی مبادا ایستادگی کتی و سخن گزاف برزبان بیاوری که اینجا مرحله طریقت است و تو باید شریعت را رها کنی بعنوان مثال اگر دردعبادتت میگفتی سمه الله لمن حمده الان باید عملا بشنوی و شنیدن و گفتگوی حضوری با معشوق را تمرین کنی واز مرحله لسانی عبادت به مرحله عملی آن قدم بگذاری وواگر دردجستجوی صراط المستقیم بوده ای هدایت کننده ات پیر مغان است نه شیخ مسجد
بنابراین حافظ میگوید پیر مغان رونده این راه بود واز راه و رسم منزلها میداند ولی تو که مریدی نمیدانی لذا درست ومنطقی هم گفته است اگر پیر مغان را راهبر بدانیم سالک باید رهرو باشد و سالک اعم از هر رونده و جوینده حقیقت را گویند ضمن اینکه دوستان سالک باید بداند که شب تاریک همان جهل است بیم موج همان غرور است و سبکبار ساحل کسی است که خود را از این مشا5ل ومناصب و معضلات دنیوی رهانیده و وارسته است بیش از این مصدع اوقات نمیشوم ارادتمند مسعود هوشمندی حقوقدان

سعادت در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۶ - فرمودن والی آن مرد را کی این خاربن را کی نشانده‌ای بر سر راه بر کن:

با درود بر تو هدهد جان
گمان کنم منظور این است که اگرچه صد تا مثل من هم نمیتونن تحمل کنن دریا رو ولی انقدر عاشق دریا هستم که شکیبایی هم ندارم و میخواهم به دریا بروم
مضمونش شباهت زیادی به این بیت از حافظ داره :
خیال حوصله ی بحر میپزد هیهات
چه هاست در سرِ این قطره ی محال اندیش . . .

حسین در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱:

صوت رو گوش کردم
بسیار افتضاح بود مخصوصا مصراع های عربیش

همیرضا در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:

بنا به اشارهٔ دوست گرامی «علی» مصرع اول وام گرفته از این غزل انوری است:
جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم ترا - ور قصد آزارم کنی هرگز نیازارم ترا

علی در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۲۱ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم ترا
_مولانا_
یعنی علاوه بر سعدی، مولانا نیز تفحصی به دیوان انوری داشته؟

منصور در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۱۴ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:

بیت دوم "گردد" نادرست و "گرد" درست است

احمد نیکو در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۳۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۳:

برخیز بتا بیا ز بهر دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما

سید محسن در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۳۵ دربارهٔ قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۲۵:

به خواهش مکن تنگ چشمی شعار-----درست است

سید محسن در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۲۷ دربارهٔ قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۲۴:

که در سر فرازی نبودش گداز----درست است

عظیم ملکی در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
بسیار زیبا سروده است حضرت حافظ
جا دارد از خسرو آواز موسیقی اصیل ایران جناب استاد شجریان یادی کنیم و برایشان سلامتی کامل از درگاه خداوند خواستاریم
گوش دادن به این غزل با صدای استاد روح ادم و جلا میده

عظیم ملکی در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:

برای سلامتی استاد شجریان دست به دعا می شویم
صدای ملکوتی ایشان محتوای شعر های شاعران بزرگی چون حافظ و سعدی را دو چندان میکند
این غزل بسیار زیبا را بنده با صدای استاد شجریان شناختم

عظیم ملکی در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:

روح سعدی شیراز شاد این یکی از غزل های بسیار زیبا است که با صدای استاد شجریان دو چندان زیبا می شود
زنده باد استاد شجریان که ولقعا بنده شعر های حافظ و سعدی و با صدای ایشان شناختم
متشکرم

بی نشان در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۲۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۹ - در نعت امام هشتم (ع):

دین را حرمی است در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
به به. عالی است حکیم. روحت شاد و زفت!

مسعودهوشمندی حاجی آبادغوری در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

بنام آن خدایی که نشانش هست و خود بردیده ی ظاهراهلدل نهان ولی بردلها وباطنشان حکومت وباطنشان حکومت میکند خدایی که هم نیست را هست کند و هم هست را نیست کند.
دوستان و صاحبنظران و اهالی دل هرکجای این خاک پاک هستید بر شما سلام و درود میفرستم
نظرات تک تک اساتید و صاحبنظران را خواندم بی آنکه نظری داشته باشم بصورت گذری وارد این میدان شدم و امید که در محضر علماو ادیبان و اهل دل جان سالم به دربریم
از آنجا شروع میکنم که دوستی در وسط نظرات میفرمایند بنی آدم اعضای یک پیکرند یا یکدیکرند؟
اولا بقول معروف جمعی نشسته خوانند جمعی شکسته خوانند /چون نیست خواجه حافظ معذور دار مارا
قربان لفظ یک وضع است و یک پیراهن است بر تن معنا دعوای روی لفظ چندان زیبا نیست ما ایرانی ها عادت کرده ایم به لفاظی اگر مفهوم و معنا رادبکار گیریم هردو درست میشود هم بنی آدم اعضای یکدیگر میشوند هم اعضای یک پیکر میشوند مهم این است که وقتی آدمی گرفتار یا دربند یا گرسنه را میبینیم آن عضو مشترک ما به دردآید ودرد همنوع را حس کنیم
واما در خصوص شعر استادسخن افصح المتکلمین سعدی خوش سخن که همه صاحبنظران را به بند تفکر کشید چه بهتر از کلام و رابطه معنوی کلمات و آن ارتباطهای معنوی آگاه شویم که با تحلیل واژگان به تنظیم کلام خواهیم رسید یا بعبارتی باید دید کدام کلام سبب وعلت بیان کلام ولفظ دیگر است
ببینید دوستان کوچک شما در برابر بزرگانی چون خطبب رهبر، مویدی شیرازی و فروغی و امثالهم حق اظهار نظر در امور مهم را ندارد اما بلطف آزادی بیان و درغیاب آنان ناچار از گفتنم و باید گفت آنچه در نظر است.
بنظر حقیر بنی آدم اعضای یک پیکر نیستند زیرا اگر فرض را براین بگذاریم سعدی چنین گفته باشد آن پیکره راباید پیکره ی جامعه ای دانست که انسان در چارچوبه ی آن قرار دارد ولی جوامع هم مختلف اند و یکی به معنای واقعی کلام نیستند دارای فرهنگهای مختلف اند لذا این تصور پیش می آید که منظور همان حضرت آدم ع است که همه نسل اندر نسل از فرزندان آنیم که در چنین حالتی هم سعدی چنین سخنی را با آن همه درایت و ظرافت بر زبان نمیراند که بنی آدم را اعضای آدم معرفی کند بلکه منظور سعدی از اعضا همان اعضای یکدیگر است که درد مشترک در اعضای مشترک قابل احساس است ولی درد مشترک در یک پیکر معنا نمیدهد چرا که اشتراکی حاصل نمیشود برای اعضای پیکر ممکن است واگر آن پیکر حضرت آدم است که بلحاظ فیزیکی معدوم است و درد احساس نمیکند واگر خواسته باشیم بگوییم چون همه از آن پیکریم
پس درد ما یکیست هم میتوان گفت سخنی دور از انتظار است که سعدی با مرده سخن گوید و فلسفی حرف بزند وباید گفت مخاطب سعدی نسلهای زنده بنی آدم است که اشاره به آدم ع داشتن از خود بنی آدم معلوم است ولی فلسفه اش فقط برای آدم بودن ونشان دادن نوع آدم است اما عضویت داشتن در اجتماع را هم از اعضا میتوان استنباط کرد هم از درد مشترک که در همه حیوانات این درد مشترک وجود دارد در بنی نهنگ بنی گرگ و بنی شیر و بنی روباه هم این درد مشترک وجود دارد که وقتی به غذای فراوان و طعمه چرب ونرم دست می یابند بی خبر از همنوع دست بکار نمیشوند بنابراین سعدی میفرماید حالا که حیوان خبر از حال هم دارد ای بنی آدم خودخواهی و تمنای دنیا و حرص و طمع را از خود دور کن و همنوعانت را به وقت دارایی و رسیدن به قدرت و ثروت و مکنت دریاب و انفاق کن ایثار کن و احتکار نکن همه پیام سعدی در این شعر بر محور تعاون وهمکاریست که ما از حقیقت به دور افتاده ایم و در جنگ لفظ یکدیگر و یک پیکر غرق شده ایم دوستان سعدی به یکدیگر اشاره دارد چون هدف او جلب همکاری است مانند زندگی مورچگان یا زنبور عسل که هیچ مورچه ای بدون مورچه دیگر برای ادامه زندگی اجتماعی ناتوان است کما زنبوران عسل که بی تعاون و همکاری نمیتدانند شهد و عسل بسازند نیاز جامعه برای مدینه فاضله شدن افلاطون همکاری اعضایی است که دریک زمان یا یک عصر باهم زندگی میکنند
واما در خصوص شعری که دوستان متفق قول به جستن چشم سعدی علیه الرحمه اشاره نموده اند وانرا خاص شیرازیان محترم میدانند باید گفت خیر چنین نیست اولا شیرازی چشمش به راحتی بالا و پایین میشود و بر اثر کمبود حال بطور کلی نمیجهد
ثانیا در فرهنگ ملت ایران زمین نه فقط شیرازیان این تیک عصبی را حمل بر آمدن یار میکنند کما اینکه سایر شعرا درسایر بلاد چنین گفته اند و درنظرات دوستان هم منعکس شده است که حکیمنظامی گنجوی گوید:
«کنونم می‌جهد چشم گهربار چه خواهم دید،بسم الله دگربار»
یا مولانا گوید:
«چشمم همی جهد،مگر‌ آن‌ یار‌ می‌رسد دل می‌دهد نشانه که دلدار می‌رسد
صائب گوید:
«می‌پرد‌ دیدهء‌ امید‌ دو‌ عالم‌ صائب‌ تا که را دولت دیدار میسر
گردد»

بنابراین جستن چشم خاص بلاد فارس نیست البته ناگفته نماند به دلم آگاه است ارتباطی ولو اندک میان این غزل با غزل خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی از هر حیث برقرار میشود که یا ارتباط آهنگی ونوایی است یا ارتباط قافیه است یا ارتباط معنایی است یا هرسه یا هیچکدام این فقط یک دل آگاهی بود که نتوانستم پنهانش کنم تشخیص آن با اهل فن است
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقارداشت / واندر آن برگ ونوا خوش ناله های زار داشت یا بس ناله های زار داشت.
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست / گفت مارا جلوه معشوق در این کار داشت
یا در تخلص همین شعر سعدی که بسیار بحث انگیز شده است
سعدی این ره مشکل افتاده ست در دریای عشق + کآول آخر در صبوری از یکی پایاب داشت.
این چنین بنظر می آید که حافظ در غزل اول خود که میفرمایند
الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
در خلوت با سعدی مشورتی نموده است که آیا از این بیت میشود آن مطلع را ساخت یا خیر؟
باری از این مقدمه هم در گذریم و برویم بر سر اصل مطلب

یعنی این غزل سعدی شیرازی که میسرایند
دوش دور از رویت ای جان،جانم از غم تاب داشت + ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت.
نز تفکر عقل مسکین پایگاه صبر دید + نز پریشانی سر شوریده چشم خواب داشت.
نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود + تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت.
دیده ام می جست گفتندم ببینی روی دوست + عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشت.
روزگارم عشق خوبان شهد فائق مینمود + کی گمان بردم که شهدآلوده،زهر ناب داشت.
سعدی این ره مشکل افتاده ست در دریای عشق + کآول آخر در صبوری از یکی پایاب داشت.
تفسیر بیت اول تاب داشتن دربرابر غم برعکس بی تابی در بابر غم است که من الله سعدی باوجود دوری از یار جانش در برابر غم تاب داشت برعکس همه عاشقان سعدی در این مصرع حداعلای تحمل خود را بیان میدارد و با همه وجود در نامه ای که به دوست میفرستد پیام میدهد من تحمل دوری را دوش داشتم حال ممکن است منظور سعدی رعایت حال معشوق بوده که البته چنین است و ممکن است هم سعدی دوش را بعنوان آخرین شب تحمل دانسته و به معشوق پیام میدهد اگر خود را نرسانی به وصال عاشق شب دومی در کار نبست که این هم از مصراع دوم آن قابل فهم است زیرا شاعر در مصرع دوم میسراید
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت.
بعنی سعدی به بیانی دیگر کار هم به دوست پیام میدهد جانم تاب داشت اما دل و چشم در کار خود بودند و ناله وزاری میکردند
نکته ای کلید سیماب است و منظور سعدی را دربیت بعد میرساند ابر چشم است که این ابر چشم وقتی باریدن گرفت چشم اصولا بعد از گریه به حالتی خشک شده و غشایی جلوی آنرا میگیرد که سعدی دربیت دوم
«نـز‌ تفکر عقل مسکین پایـگاه صـبر دید نز پریشانی دل شوریده چشم خواب داشت"
اولا استفاده از دوتا "نز"درکلام سعدی که صاحب گنجینه الفاظ دوزبان فارسی وعربیست ستم بر شعر اوست قطعا سعدی در تفکر بوده و پایگاه صبر را در تفکر یافته و در مصرع دوم از پریشانی نالیده که دل من دیگر از شدت پریشانی دارد می میرد و خواب دل معلوم است همان سکته و قالب تهی کردن است با این توصیف سعدی از روی رندانگی دارد یک هشدار زبرکانه بدون آنکه غرورش را بخواهد یکباره بپای دلبر بریزد در این بیت به دلبر میدهد که بلی وضع دل هم خراب است تنها به همین گریه وزاری دلخوش نکن آندرونم هم کوره ی داغ دل دارد بسردی میگراید.
به نحوی معشوق را امیدوار میکند به اینکه اگرچه بی تاب شدم اما بلطف قوه ی فکرم پایگاه صبرم قوی بود و صبوری پیشه میکنم و در این نامه دوستانه به هرطریق شرح حالی هم مینویسد تا میرسد به:
دیده ام می جست گفتندم ببینی روی دوست + عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشت
دوستان معنی سیماب بر هیچکدام از شما پوشیده نیست لذا نیازی به توضیح نمیبینم ولی نمیشود یک بیت از یک شعر را بدون درنظر گرفتن احوال شاعر و سایر ابیات معنی کرد هرچند این بیت الغزلهای شعرای قدیم هرکدامش دنیایی از اشارات وامثال وحکم و معناست ولی در حالت عادی سعدی دارد در ادامه شرح حلل خود میگوید صبح شد البته همه شب زنده داران با جستن پلک آشنایند و سعدی میگوید به من گفتند چون پلک تو میجهد یا همان تیک را دارد بنابراین روی یار را خواهی دید نمیتوان گفت که چون پلک میزند نبینی روی دوست اصلا با اوضاع واحوال و قراین و شواهد دوبیت قبلی همخوانی ندارد وانگهی پلک زدن نوید دادن بخود است نه نومید کردن است قطعااطرافیان که دل سوخته اند و حال وروز سعدی را دیده اند که درفراق یار شب را به ناله وزاری بسرآدرده است کافر که نبوده اند مایوسش کنند گفته اند تو اگر پلکت میجهد یارت میرسد.
منطقی هم هست با این نشانی به آن نتیجه میرسند نه اینکه باوجود نشانی دادن وآدرس دادن بگویند به یار نمیرسی پیام پلک زدن در میان عموم مردم این بوده است وهنوز هم هست پس تا اینجا سعدی از قول اطرافیان به یار پیام میدهد در مرحله بعدی سعدی میگوید من علت جهیدن پلکم را عاقبت خودم یافتم و آنچیزی نبود که مردم میگفتند بلکه ازبس گریه کردم و اشک ریختم علتش سوزش چشمی بوده که ازرسرشب یکریز سیلاب وار اشک ریخته است و معلوم است که سعدی میخواهد بگوید چشم من را سرب داغ در آن ریخته بودند مثل چشم گنهکاری که سرب در آن میریزند و دارد اوضاع را بگونه ای تشریح میکند که نه خیر زود تر اگر میخواهی بیایی بیا بفریاد برس که این پلک زدن من با آن پلک زدنی که عوام میگوید متفاوت است چون در چشمم کوره ی سرب داغ است و بقولی سرب در چشمم ریخته اند پلک من عکس العمل نشان داده و مردم بغلط چنین برداشتی کرده اند وخبر از حال درون ندارند.
حقیر با عنایت به درد عاشقی درد سعدی رابیان کردم عاشق نیستم ولی خودم را جای سعدی گذاشتم تا مشکل را حل کنم باید خودمان را در زمان معنا کردن پشت ابر الفاظ ببریم واین کف ظاهر را کنار بزنیم تا بتوانیم معنا را دریابیم
حقیر راجع به درفشان هم براین تصورم دوستان راجع به درفشان هم تا حدودی از مرحله معنا فاصله دارند و نمیشود درفشان را به لرزیدن معنی کرد زیرا چشم نمی لرزد همان در افشان بودن قریب معناست وکار چشم اگر بر این منوال باشد که عاقبت معلوم شدن را بخواهیم نسخ کنیم به درافشانی نزدیک تر است
و بسا منظور هم درخشیدن چشم است که اگر دیده باشید چشم روشندلان عزیز دارای پرده ای غشایی هستند که بعضا این اشخاص در حالت چشمشان یک درخشش ظاهری هست واگر منظور شاعر به آن شیوه هم خواسته باشیم درک کتیم در همه ی حالات شاعر دارد علت پلک زدن را با آنچه مردم عوام میگویند دوتا چیز متفاوت معنی میکند میگوید سبب چیز دیگریست من خودم کشف کرده ام از شدت گریه چشمم آنچنان میسوزد که گویی سرب داغ در آن ریخته اند یا سیماب در آن ریخته اند واین پلک زدن علتش آن است که من میگویم نه خوشبینی های مردم که از حال من بی خبرند
والسلام

سید محسن در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۵۰ دربارهٔ قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۲۳:

چو شود ذوق خودآگاهی ات زین سخن-----
به آب ریا گشته سبز این چمن----
درست است

۱
۲۱۰۵
۲۱۰۶
۲۱۰۷
۲۱۰۸
۲۱۰۹
۵۵۰۰