گنجور

حاشیه‌گذاری‌های طغرل toghrol7@gmail.com

طغرل toghrol7@gmail.com


طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۴ سال قبل، چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰ - سه تار من:

ترجمۀ غزل به آذری:
سیزلاییر احوالیما صبحه قدر تاریم منیم
تکجه تاریم دیر قارا گونلرده غمخواریم منیم
چوخ وفالی دوستلاریم واردیر، یامان گون گلجه یین
تاردان اوزگه قالماییر یار وفاداریم منیم
یئر توتوب غمخانه ده، قیلدیم فراموش عالمی
من تارین غمخواری اولدوم، تار غمخواریم منیم
گوزلریمه هر تبسم سانجیلیر نئشتر کیمی
کیپریگی خنجردی، آه، اول بی وفا یاریم منیم
آسمان آلدی کناریمدان آی اوزلو یاریمی
یاش توکر اولدوز کیمی بو چشم خونباریم منیم
ای بو غملی کونلومون تاب و توانی، سویله بیر
عهد و پیمانین نه اولدو، نولدو ایلغاریم منیم
"شهریار"م گرچی من سوز مولکونون سلطانی یم
گوز یاشیمدان باشقا یوخدور در شهواریم منیم

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۸ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲:

بیت دوم: نیک به جان ...
بیت سوم: که ز شهر ختنم

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۵:

تصحیح می‌‎شود:
یا خلّی البال قد اقرحت بالبلبلان بال
بالنوی زلزلتنی و الفعل فی الزلزل زال
یا رشیق القّد قدقّوست قدّی فاستقم
فی الهوی و فرغ فقلبی شاغل الاشغال غال

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۵:

با استقبال از قصیدۀ مشهور «طنطرانیّه ترجیعة» با مَطلع:
یا خی البال قد بلبلت بالبلبلان بال
بالنوی زلزلتنی و العقل فی الزلزال زال
اثر معین‎الدّین ابومحمّد اسماعیل بن محمّد بن اسماعیل طنطرانی مراغی (میر: 595 خورشیدی = 613 قمری)

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۱۰ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۲، ساعت ۰۸:۰۶ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳:

معنی ابیات:
آزرده کرد کژدُمِ غُربت جگر، مرا گویی زبون نیافت زِ گیتی مگر مرا
غربت و دوری از عزیزانم در وطن، مثل عقرب، جگر مرا آزار می‌دهد. گویی ناتوان و حقیرتر از من در این دنیا گیر نیاورده است.

در حالِ خویشتن چو هَمی ژرف بِنْگرم صَفرا هَمی برآید از اَندُه به سَر مرا
وقتی خوب و عمیق به روزگار و حال خودم نگاه می کنم، بسیار غمگین و غصه دار می شوم.(صفرا برآمدن کنایه از ناراحتی شدید)
گویم: چرا نشانه‌ی تیرِ زمانه کرد چرخِ بلند جاهلِ بیدادگر مرا؟
با خود می گویم: چرا دنیا و آسمان بلند(فلک) ستمگر نادان، مرا هدف تیر روزگار کرده است؟(چرا دنیا به من سخت گرفته است؟)
گـر در کمـال فضل بود مـرد را خطـر چون خواروزارکردپس این بی خطر مرا؟
اگر ارزش مرد به داشتن دانش و تکمیل علم و فضیلت است، پس چرا این دنیای زبون و بی ارزش مرا خوار و زار کرده است؟
گـر بر قیاس فضـل بگشتی مدار چـرخ جـز بـر مقـرّ مــاه نبــودی مقـر ، مرا
اگر کار دنیا و چرخ و فلک، بر مدار فضیلت و هنر و دانش می چرخید، به جز بالای ماه جایگاهی برایم نبود.(مقام علمی من خیلی بالاست.)
نی نی که چرخ و دهر ندانند قدر فضـل ایـن ،گفتـه بـود گاهِ جـوانـی پـدر، مرا
نه درست نیست. نه فلک و روزگار قدر علم و دانش را نمی دانند. این حرف را پدرم زمان جوانی به من گفته بود.
با لشـکر زمـانـه و بـا تیـغ تیـز دهــر دین و خـرد بس است سپاه و سپـر مرا
برای جنگیدن با سپاه دنیا و حوادث روزگار، دانش و دین و خرد به عنوان سپاهیانم برای من کافی است.
گر من اسیر مال شوم همچـو این و آن انـدر شکم چـه بایـد زهـره و جگـر مرا
اگر من مثل بقیه بخواهم گرفتار ثروت و مال شوم، دیگر جوهر جرأت و شجاعت و دلیریم به چه دردم می خورد؟
اندیشـه مر مرا شجر خوبِ برور اســت پرهیـز و علم ریزد ازو بـرگ و بـر مرا
اندیشه و تفکّر برای من مثل درخت سالم و تنومند میوه دار است. که پارسایی و دانش به عنوان میوه های آن برای من حاصل می شود.
گـر بـایـدت همی کـه بینی مرا تمام چون عاقلان به چشم بصیرت نگر مرا
اگر خواستی(لازم بود) مرا کامل بشناسی، باید مثل خردمندان با بینش و دانایی به من(به زندگی ام) نگاه کنی.
منگر بدین ضعیف تنم ز آنکه در سخن ز ین چرخ پرستاره فزون است اثر مرا
به این جسم ناچیزم توجّه نکن. زیرا در حرف زدن و دانش ، آثار من از شماره ی ستاره های آسمان بیشتر است.
هرچند مسکنم به زمین است، روز و شب بـرچرخ هفتـم است مجـال سفـر مرا
اگرچه خانه ی من روز و شب در زمین است، اما توانایی پرواز(بلندپروازی) تفکر و اندیشه ی من تا آسمان هفتم است.
از هرچه حاجت است بدو بنده را ، خدای کرده ست بی نیاز در این رهگـذر مرا
خداوند از هر چیزی که بشر به آن نیاز دارد، مرا در این مسیر(دانش)بی نیاز کرده است.
شکرآن خدای راکه سوی علم ودین خود ره داد و سـوی رحمت بگشـاد در، مرا
سپاس خدایی که مرا در مسیر علم و دانش و دین خودش راه داد و دروازه های رحمتش را برایم گشود.
انـدر جهـان بـه دوستـی خـانـدان حـق چـون آفتاب، کرد چنیـن مشتـهر مرا
و در دنیا مرا به خاطر دوستی خاندان پیامبر و ولایت مرا مثل آفتاب مشهور ساخت.
گر من در این سرای نبینم در آن سـرای امروز جای خویش ، چه باید بصر مرا ؟
اگر من نتوانم در این دنیا در همین زمان، جای خود را در آخرت ببینم، بینایی ام به چه دردم می خورد.
ای ناکس و نفایـه، تنِ مـن در این جهـان همسـایه ای نبود یار به بحر و به بر مرا
ای جسم بدرفتار و نفرت انگیز من در این دنیا(شاعر از کردار قبل خود ناراحت است.) من قبلا( در دریا و خشکی) همسایه و یاوری نداشتم(اگرنه اسیر تو نمی شدم.)
بر مـن تـو کینه ور شـدی و دام ساختی وز دام تـو نـبـود اثــر ، نـه خـبـر مرا
تو با من دشمن شدی و برایم تله گذاشتی و من از دامهای تو خبری نداشتم.
تـا مـر، مـرا تـو غـافـل و ایمـن بیـافتی از مکـر و غـدر خویش گرفتی سخر مرا
همین که مرا غافل دیدی و خیالم را آسوده دیدی، با مکر و فریب خودت مرا تسخیر کردی و بر من مسلّط شدی.
گـر رحمـت خـدای نـبـودی و فضـل او افگنـده بود مکـر تـو در جوی و جر مرا
اگر رحمت خدا نبود و فضل الهی یاریم نمی کرد. فریب های تو مرا در گرفتاری ها و مشکلات می انداخت.(جوی و جر، تعبیر عامیانه)
اکنون که شـد درست، که تو دشمن منی نیـز از دو دسـت تـو نگـوارد، شکـر مرا
حالا که یقین پیداکردم که تو دشمنم هستی، مطمئنّم از هر دو دست تو(تمام تواناییت) هیچ بهره ای و هیچ شیرینی حاصلم نمی شود.(هیچ آب خوشی از گلویم پایین نخواهد رفت.)
خواب و خور است کارتو ای بی خردجسد لکـن خـرد بـه است زخواب و ز خَور مرا
ای جسم بی فکر من کار تو خوردن و خوابیدن است اما از نظر من خرد و دانش از خوردن و خوابیدن بهتر است.
مـن با تو ای جسد ننشینم در این سرای کـایـزد همـی بخـوانـد به جای دگر مرا
من در این دنیا دیگر با تو همراه نمی شوم چون خداوند مرا به دنیایی دیگر فرا می خواند.
آنجا هنر به کار و فضایل، نه خواب و خور پس خواب و خور تو را و خرد با هنر مرا
دنیایی که در آنجا به دانش و فضیلت اهمیت داده می شود نه به خوردن و خوابیدن. پس خوردن و خوابیدن برای تو و خرد و هنر برای من
روزی بـه پـر ّطاعـت از این گنبـد بلنـد بیـرون پریـده گیـر ، چـو مرغ بپـر، مرا
سرانجام یک روزی مثل پرنده ای پروازی(" بپر" در اینجا صفت است.) به وسیله ی اطاعت از خداوند، مرا در حال آزادی و پرواز و رهایی از این گنبد دنیا خواهی دید.
هـرکـس همـی حـذر ز قضـا و قدر کند ویـن هـر دو رهبـرنـد، قضـا و قـدر مرا
هر کسی در دنیا از قضا و قدر دوری می کند اما من این دو تا را راهبر خود می دانم.
ای گشته خوش دلت زقضا و قدر به نـام چـون خویشتـن ستور، گمـانی مبـر مرا
ای کسی که دلت به اسم قضا و قدر خوش است، مرا مثل خودت چهارپا و حیوانی (که چیزی نمی فهمد و خرد ندارد) حساب نکن.
قـول رسول حق، چو درختی است بـارور بـرگش تـو را که گـاو توئی و ثمـر مرا
سخنان پیامبر مثل درخت میوه دار است. برگش برای تو که حیوان هستی میوه اش برای من که با خرد و فضیلتم.(ظاهر دین و دانش را داشتن برای انسان کافی نیست.)
ای آنکه دیـن تو بخریـدم به جان خویش از جـور ایـن گروه خران، بـازخر ، مرا
ای خدایی که دین تو را انتخاب کردم، مرا از این گروه مردم بی فکر و نادان جدا کن.(مرا به راه خودت برگردان)
دانم که نیست جز که به سوی تو ای خدا روز حسـاب و حشـر، مفـرّ و وزر مرا
ای خدا می دانم که در روز رستاخیز و روز حساب و کتاب، به جز به سوی تو گریزگاهی برای من وجود ندارد.
گـر جز رضای توست غرض مر، مرا زعمر بـر چیـزها مـده بـه دو عالـم ظفـر مرا
اگر من در زندگیم به جز خوشنودی تو غرضی داشته ام، در هر دو دنیا مرا در حوادث و مشکلاتم پیروز نکن.
و اندر رضای خویش، تو یارب به دو جهان از خـانـدان حـق، تـو مکـن زاستــر مرا
و ای خدا در هر دو جهان در مسیر رضایت خودت مرا از خاندان پیامبر و خاندان حق مرا آنطرف تر مبر( ذره ای مرا از مسیر ولایت و رسالت منحرف نکن.زاستر یعنی آنطرف تر. مخفّف زان سو تر)
هم‌چون پدر به حق، توسخن گوی وزهد ورز زیـرا که نیست کار جـز این ای پسر مرا
مثل پدر تو هم به حق حرف بزن و پارسایی پیشه کن زیرا ای پسر به جز این کاری برایم شایسته نیست.
گـویی که حجّـتی تـو و نـالی بـه راه مـن از نـال خشک خیـره چه بندی کمر، مرا
مرا حجّت( مقام و رتبه ای در فرقه ی اسماعیلیّه) خطاب می کنی و در راه من اعتراض و ناله داری. چرا بیهوده ادعای یاریم را داری.

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۱۰ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۷:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲:

غزلی بسیاز ضعیفی از حافظ است. به قول آقای دکتر پورجوادی، از محققی که در باره‌ی تاریخ امام رضا تحقیق کرده بود پرسیدم آیا امام رضا را مأمون راستی راستی مسموم کرد؟ ولیعهد خودش را؟ گفت: این سؤال تو شیعیانه نیست. شیعیان در مورد ائمه‌ی خود حکم ما تقدم صادر می‌کنند و می‌گویند که همه‌ی امامان ما یا مقتول‌اند یا مسموم و لذا نمی‌توان در این مورد به تحقیق تاریخی رجوع کرد. اگر امام هشتم امام است که باید یا مقتول شده باشد یا مسموم. مقتول نشده ( یعنی با شمشیر او را نکشتند) پس مسموم شده است. در مورد حافظ هم برخی از حافظ شناسان همین استدلال را می‌کنند.شعر حافظ همه درجه یک است ولذا شعری که مکرر در مکرر می‌گوید وصل تو کمال حیرت آمد از حافظ نیست. می‌گویند این شعر از لحاظ صورت ضعیف است. درست است. از لحاظ معنی هم ضعیف است. عاشق باید از دیدن معشوق به حیرت افتد نه از وصال با او. آدم از وصال لذت می‌برد، کمال لذت را می‌برد. دیدن حسن یا نظر کردن در روی معشوق است که مایه‌ی حیرت می‌شود. این قاعده‌ی استتیک شعر است. قاعده‌ی نظر باز بودن است. در حالی که در سراسر این غزل چیزی که نیست به حیرت افتادن از حسن و جمال است. این غزل هم از حیث صورت و هم از حیث معنی آن‌قدر متأسّفانه ضعیف است که من هم دلم می‌خواهد بگویم از حافظ نیست، ولی ... !

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۱۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ اوحدی » جام جم » بخش ۶۲ - در تحریص بر محافظت فرزندان از شر ناپاکان:

با احترام؛
از آخر بیت پنجم:
هر که او را درست باشد پس
نزود در قفای کودک کس
معنی نزود ؟
یا اینکه اشتباه تایپیه ؟
با تشکر

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۱۳ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۱:۴۳ دربارهٔ اوحدی » جام جم » بخش ۹ - تمامی این ستایش بر سبیل اشتراک:

به نظر مصراع دوم این‌گونه می‌آید:
سیر آن در رضای خالق جُست

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۱۳ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۱:۳۹ دربارهٔ اوحدی » جام جم » بخش ۹ - تمامی این ستایش بر سبیل اشتراک:

از آخر بیت 4 :
سر این با خدای و خلق درست
سیر آن در رضای خالق چیست
قافیه نادرست می‌نماید !

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۱۳ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۴:۰۴ دربارهٔ اوحدی » جام جم » بخش ۱ - سر آغاز:

از آخر بیت 12
بسمو تو چون نپیوندیم
سمت و اسم بر تو چون بندیم؟
واژه‌ی اوّل بیت را نتوانستم بخوانم

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۱۳ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۷۶ - تمامی سخن:

بیت 2 و 3 تکراری است

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۱۳ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۷۰ - نامهٔ دهم از زبان معشوق به عاشق:

بیت 8 از آخر «جویت» در مصراع اوّل تکرار شده است.

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۱۳ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۰:۱۸ دربارهٔ اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۲ - در احوال خویش و صفت ممدوح:

البته بیت 13 آخر هجای بیت را کشیده بخوانیم به نظر درست می‌نماید، آیا این طور نیست؟

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۱۳ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۰:۱۵ دربارهٔ اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۲ - در احوال خویش و صفت ممدوح:

لطفاً قافیه‌ی بیت 7 و بیت 13 تصحیح گردد
با تشکر

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۱۳ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۰:۱۰ دربارهٔ اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۶۳ - نامهٔ نهم از زبان عاشق به معشوق:

پنج بیت مانده با آخر:
تو همچون گوهری و من چو خاشاک
نباشم لایق وصل تو خوش گردد روانم
به نظر می‌رسد با مصراع دوم بیت قبلی مشوّش شده. چرا که قافیه‌ی آن مشکل دارد !

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۱۳ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۲:۳۵ دربارهٔ اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۴۳ - غزل:

لطفاً بیت سوم بدین صورت تصحیح گردد:
اگر خواهم که جان بخشم توان زود
و گر خواهم که دل دزدم، توانم

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۱۳ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۳۸ - شنیدن معشوق سخن عاشق را:

با سلام
بیت آخر به نظر مشکل وزنی دارد یا من نتوانستم صحیح‌خوانی کنم ؟
---
پاسخ: با تشکر، به شکل «به آفات» تصحیح شد. این مشکل که در کلماتی با حرف آغازین «آ» که «ک» یا «ب» پیش از آنها آمده (کآفتاب، کآن، بآفات) در گنجور مشاهده می‌شود از منبع اولیه (ری‌را) به ارث رسیده و از آنجا که بعضاً ترکیبات ایجاد شده در اشعار دیگر معادلهای صحیح دارند تصحیحشان مشکل است.

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۱۳ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۱:۲۸ دربارهٔ اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۳۵ - نامهٔ پنجم از زبان عاشق به معشوق:

بیت ماقبل آخر، بدین صورت صحیح می‌نماید:
به بوس، ار دست یابم بر جمالت
سیاهی را فرو شویم زِ خالَت
چه، ببوس در این بیت به معنی به بوسه‌یی است و متممِ جمله، نه فعل امر.

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۱۳ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۳۵ - نامهٔ پنجم از زبان عاشق به معشوق:

مصراع دوم بیت 10 بدین صورت تصحیح گردد:
مرا بینیّ و بد مستی فروشی
با تشکر

 

طغرل toghrol۷@gmail.com در ‫۱۳ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۰:۴۹ دربارهٔ اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۱۸ - خلاصهٔ سخن:

مصراع آخر تصحیح گردد به:
چو بید نو به هر بادی نلرزند

 

۱
۲
sunny dark_mode