گنجور

 
شهریار

نالد به حال زار من امشب سه تار من

این مایهٔ تسلی شب های تار من

ای دل ز دوستان وفادار روزگار

جز ساز من نبود کسی سازگار من

در گوشهٔ غمی که فراموش عالمی است

من غمگسار سازم و او غمگسار من

اشک است جویبار من و ناله سه تار

شب تا سحر ترانه این جویبار من

چون نشترم به دیده خلد نوشخند ماه

یادش به خیر خنجر مژگان یار من

رفت و به اختران سرشکم سپرد جای

ماهی که آسمان بربود از کنار من

آخر قرار زلف تو با ما چنین نبود

ای مایه قرار دل بیقرار من

در حسرت تو میرم و دانم تو بی وفا

روزی وفا کنی که نیاید به کار من

از چشم خود سیاه دلی وام می‌کنی

خواهی مگر گرو بری از روزگار من

اختر بخفت و شمع فرو مرد و همچنان

بیدار بود دیدهٔ شب زنده دار من

من شاهباز عرشم و مسکین تذرو خاک

بختش بلند نیست که باشد شکار من

یک عمر در شرار محبت گداختم

تا صیرفی عشق چه سنجد عیار من

جز خون دل نخواست نگارندهٔ سپهر

بر صفحهٔ جهان رقم یادگار من

زنگار زهر خوردم و شنگرف خون دل

تا جلوه کرد این همه نقش و نگار من

در بوستان طبع حزینم چو بگذری

پرهیز نیش خار من ای گلعذار من

من شهریار ملک سخن بودم و نبود

جز گوهر سرشک در این شهر یار من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۱۰ - سه تار من به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۱۱۰ - سه تار من به خوانش فاطمه نیکو ایجادی
غزل شمارهٔ ۱۱۰ - سه تار من به خوانش فرهاد بشیریان
اشکالات خوانش

# در بیت پانزدهم انتهای واژه ی پرهیز سکون نیاز نیست و این کلمه لازم است با کسره خوانده شود:
پرهیزِ نیشِ خار ِ من

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ناصرخسرو

تا کی کنی گله که نه خوب است کار من

وز تیر ماه تیره‌تر آمد بهار من؟

چون بنگری که شست بدادی به طمع شش

نوحه کنی که وای گل و وای خار من

چون من ز بهر مال دهم روزگار خویش

[...]

مسعود سعد سلمان

ای خوشدل ای عزیز گرانمایه یار من

ای نیکخواه یار من و دوستدار من

رفتی و هیچ گونه نیابی ز غم قرار

با خویشتن ببردی مانا قرار من

مهجورم و به روز فراق تو جفت من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

بربود روزگار تو را از کنار من

وز تن ببرد داغ فراقت قرار من

جفت دگر کسی و غمان تو جفت من

یار دگر کسی و فراق تو یار من

تو شادمانه جای دگر بر مراد خویش

[...]

وطواط

تا پسندی ز من سر زلف ، ای نگار من

شوریده گشت چون سر زلف تو کار من

بر عارض تو زلف تو گشتست بی قرار

زان بی قرار زلف ربودی قرار من

تو جفت دیگری شدی و درد جفت من

[...]

انوری

ای باد صبحدم خبری ده ز یار من

کز هجر او شدست پژولیده کار من

او بود غمگسار من اندر همه جهان

او رفت و نیست جز غم او غمگسار من

بی‌کار نیستم که مرا عشق اوست کار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه