علی در ۵ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
سعدی:
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله کار خویش گیرم
نظامی:
تا پیشه خویش پیش گیرم
خیزم پی کار خویش گیرم
شیرین در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۲۸ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۱:
حافظ عزیزم، عید سال 1399 پیشاپیش مبارک بادت،،، وآن مواعید ک دادی مرواد از یادت
م در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۵:
نوشتن این شعر در فراق امام زمانه... کی به کیه منم میگم در مدح مقام معظم رهبریه!!! ...
برگ بی برگی در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۹ - اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل:
ای تو در کشتی تن رفته به خواب
آب را دیدی ، نگر در آب آب
آب را آبیست کو می راندش
روح را روحیست کو می خواندش
این دو بیت بسیار معروف و مهم دریایی از معنی را در خود نهفته دارد که به چند قطره بسنده میکنیم .
خطاب مولانا به همه ما انسانها میباشد که در کشتی برآمده از ذهن خود و بر روی امواج فکرها به آرامی به خوابی عمیق فرو رفته ایم ، و سپس می فرماید این آب یا هشیاری و عقل جسمانی خود را دیده ایم و دریافتیم که هر آنچه با فکر های خود ساختیم به ما آرامش و خوشبختی نداد چرا که برآمده از فکر و ماده بوده است ، پس بهتر است در آب اصلی که همان عقل کل و هشیاری اصیل و آب زندگانی است بنگریم و از او شادی اصیل و خوشبختی همیشگی را طلب کنیم .
در بیت دوم میفرماید آب یا هشیاری جسمانی انسان که امور دنیوی خود را بر اساس آن مرتفع میکنم توسط آب و هشیاری اصیل زندگی یا خدا در جریان است پس به همین دلیل باید درآب آب بنگریم و روح یا جان جسمانی انسان که به آن زنده هستیم همواره مجذوب جان اصیل و خدایی ما میباشد و به آن سو کشیده میشود و به همین علت است که انسانها برای دیدن فیل که نمادی از خدا یا زندگی میباشد مشتاق بوده و مجذوب میشوند و این کشش را آن جان اصلی انسان یا زندگی ایجاد میکند تا زبان ساده ذاتاً خداجو باشیم .
موفق و سلامت باشید
مسعودهوشمندی حاجی آبادغوری در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:
هین جام رخشان دردهید آزاده را جان دردهید
آن پیر دهقان در دهید از شاخ برنا ریخته
مسعودهوشمندی حاجی آبادغوری در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:
ادردهیدن در شعر خاقانی و این قصیده به معنی بیرون گذاشتن و یا سر سفره آوردن یا دردست نهادن و همچنین مهیا کردن است با این یک واژه درده نمیشود با حافظ وارد گود معنا شد و این امری بودنش دلیل آن نیست که ساقی در کنار حافظ نشسته است و میخواهد برایش شراب انگور بریزد
اگرچه می راخواص ممکن است بنوشند و نوشیدن آن برای عوام منع شده است ولی بعید بنظر میرسد حافظ از آن قماش باشد .
دلارام را میتوان به الا به دکرالله تطمئن القلوب معنا کرد و این معنی را هم حافظ به دلارام خلاصه میکند لذا ذکرالله موجب آرامش دلهاست
ننگ نام درست است زیرا حافظ دربند مقیدات و هدفی تحت عنوان شهرت مورد تایید مردم برای نام نیست واصولا به عملگرایی و پراگماتیسم توجه دارد و فردی پراگمات است که هرگز دنبال نام و ننگی که نام دارد نبوده است زیرا اهل خرق اجماع و کارهای خارق العاده بوده است و چشمی حقیقت بین داشته که بسی والابین تر و دقیق تر از دیگران بوده
مسعودهوشمندی حاجی آبادغوری در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:
در کام صبح از ناف شب مشک است عمدا ریخته
گردون هزاران نرگسه از سقف مینا ریخته
صبح است گلگون تاخته، شمشیر بیرون آخته
بر شب شبیخون ساخته، خونش به عمدا ریخته
کیمخت سبز آسمان، دارد ادیم بیکران
خون شب است این بیگمان بر طاق خضرا ریخته
صبح آمده زرین سلب، نوروز نوراهان طلب
زهره شکاف افتاده شب، وز زهره صفرا ریخته
شب چاه بیژن بسته سر، مشرق گشاده زال زر
خون سیاوشان نگر، بر خاک و خارا ریخته
مستان صبوح آموخته وز میفتوح اندوخته
میشمع روح افروخته نقل مهیا ریخته
رضوان کده خم خانهها، حوض جنان پیمانهها
کف بر قدح دردانهها از عقد حورا ریخته
مرغ از شبستان حرم، میوه ز بستان ارم
گردون ز پستان کرم شیر مصفا ریخته
زر آب دیدی مینگر، میبرده کار آب زر
ساقی به کار آب در آب محابا ریخته
بادام ساقی مست خواب از جرعه شادروان خراب
از دستها جام سراب افتاده صهبا ریخته
ای صبح خیزان می کجا، آن عقل ما را خونبها
آن آبروی کار ما نگذاشت الا ریخته
مرغ صراحی کنده پر، برداشته یک نیمه سر
ور نیم منقار دگر، یاقوت حمرا ریخته
هین جام رخشان دردهید آزاده را جان دردهید
آن پیر دهقان در دهید از شاخ برنا ریخته
زر دوست از دست جهان در پای پیل افتاده دان
ما زیر پای دوستان زر پیل بالا ریخته
سرمست عشق سرکشی، خاکستری در آتشی
در ششدر عذرا وشی، صد خصل عذرا ریخته
خورده به رسم مصطبه، می در سفالین مشربه
وقت مسیح یکشبه، در پای ترسا ریخته
طاق ابروان رامش گزین، در حسن طاق و جفت کین
بر زخمهٔ سحر آفرین، شکر ز آوا ریخته
چنگی طبیب بوالهوس، بگرفته زالی را مجس
اصلع سری کش هر نفس، موئی است در پا ریخته
ربعی نموده پیکرش، خطهای مسطر در برش
ناخن بر آن خطها برش، وقت محاکا ریخته
مهری یکی پیر نزار، آوا برآورده به زار
چون تندر اندر مرغزار جانی به هرجا ریخته
وان هشت تا بربط نگر جان را بهشت هشت در
هر تار ازو طوبی شمر صد میوه هر تا ریخته
وان نی چو مار بیزبان، سوراخها در استخوان
هم استخوانش سرمهدان، هم گوشت ز اعضا ریخته
وان چون هلالی چوب دف، شیدا شده خم کرده کف
ما خون صافی را به کف، از حلق شیدا ریخته
از پوست آهو چنبرش، آهو سرینی همبرش
وز گور و آهو در برش، صید آشکارا ریخته
کاسهٔ رباب از شعر تر، بر نوش قول کاسهگر
در کاسهٔ سرها نگر زان کاسه حلوا ریخته
راوی ز درهای دری، دلال و دلها مشتری
خاقانی اینک جوهری، درهای بیضا ریخته
در دری را از قلم، در رشتهٔ جان کرده ضم
پس باز بگشاده ز هم، بر شاه والا ریخته
زهره غزلخوان آمده، در زیر و دستان آمده
چون زیر دستان آمده بر شه ثریا ریخته
خاقان اکبر کز شرف هستش سلاطین در کنف
باران جود از ابر کف شرقا و غربا ریخته
روان در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۳۵ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۰:
معنای ظاهری:درختی که شاخه هایش از باغ بیرون بزنند،همه به آن دسترسی دارند و از آن میوه می چینند،پس اگر ان درخت به جای میوه گوهر هم به بار آورد سزاوار اینست که از ریشه برجیده شود.
معنای باطن:معشوقه ای که از نامحرم دوری نمی گزیند،باید عاشق انرا کنار بگذارد حتی اگر بسی زیباروی باشد.
عبد در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:
منظور از کوزه گر ، باری تعالی است
عبد در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:
منظور از کوزه گر ، خداوند است . قابل توجه دوستانی که از سر ناآگاهی برچسب های ناروایی را به مردان حق و اهل معرفت میزنند
کامران در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۷ - ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل:
دوستان در مورد شعر گر اشارت هاش بینی زنی منظور شاعر جنسیت نیست کلمه در اصل زنی ی است که به معنای تُنگ وظرف است ومنظور شاعر محدودیت ذهن انسان است اگر به لغت نامه دهخدا مراجعه بفرمایید متوجه می شوید
عبد در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲:
خیام صراحتا بیان میکند که به معاد ایمان قلبی دارد .
۲۴۶ در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۱۲ دربارهٔ همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶:
بیت چهارم: «آن شب» مربوط به مصرع اول است.
عبد در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۰۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۲:
منظور از می قرآن است و "جرعه می" سوره ای از سوره های قرآن
۲۴۶ در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۰۱ دربارهٔ همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱:
شعر سعدی شیرازی به این صورت است:
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
هزار بادیه سهل است با وجود تو رفتن
و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم
۲۴۶ در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۵۹ دربارهٔ همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱:
بیت دوم: زخواب عاقبت --> ز خواب عافیت.
رامین پارسا در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۷:
نظر شخصی:
بیک نفس که برآمیخت یار با اغیار/ بسی نماند گه غیرت وجود من بکشد
حتی اگه یک لحظه هم یار(معشوق) با یک دیگران ببینم غیرت وجود مرا می کشد
بخنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی/ مرا از آن چه کع پروانه خویشتن بکشد
یار(معشوق) با خنده به عاشق(سعدی) میگوید من مانند شمع هستم در میان جمع و برای این هستم که پروانه(مدعی عشق) خودش رو بکشه(عشق خود را ثابت کند)
رامین پارسا در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۴۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۶:
تفسیر شخصی بنده از دو بیت آخر این است:
چون گرانی بپیش شمع آید/خیزش اندر میان جمع بکش
در برابر یار گران قدر (مثل خورشید) شمع رو خاموش کن چرا که وقتی خورشید هست چه نیازی به شمع هست
ور شکر خنده ایست شیرین لب/آستینش بگیر و شمع بکش
و اگر یار زیبارو و خوش خنده بود آستین او را بگیر و شمع رو خاموش کن تا بدور از چشم بداندیش حسود باشید
AP در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۲۹ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵:
با سلام
لطفا منتقدان گرامی این نکته را مد نظر داشته باشید که هر واژه در هر زبان معانی متفاوتی می دهد و تنها شما باید آن و.ازه را با متنی که در آن قرار دارد تفسیر و معنی کنید و مخصوصا در اشعار که این نکته بسیار مهم است و با اندکی جهالت درون مایه ی شعر از بین می رود به همین دلیل خواهش می کنم در صورت کم سوادی یا کوته فکری خودتان نظری را ارایه ندهید و ابتدا تحقیق کنید و سپس نظر دهید و در این جا نیز خواجو مرد ادب دارد از خوبی کرمان و مردمش می گوید .
# آگاهانه_سخن_بگوییم
احمد اسدی در ۵ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۲۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱: