گنجور

 
مولانا

گفت شیر آری ولی ربُّ العباد

نردبانی پیش پای ما نهاد

پایه پایه رفت باید سوی بام

هست جَبری بودن اینجا طمع خام

پای داری چون کُنی خود را تو لنگ‌‌؟

دست داری چون کُنی پنهان تو چنگ‌‌؟

خواجه چون بیلی به دست بنده داد

بی زبان معلوم شد او را مُراد

دستِ همچون بیل اشارت‌های اوست

آخر اندیشی عبارت‌های اوست

چون اشارت‌هاش را بر جان نهی

در وفا‌ی آن اشارت جان دهی

پس اشارت‌های اسرار‌ت دهد

بار بَر‌دارد ز تو کارت دهد

حاملی محمول گرداند تو‌را

قابلی مقبول گرداند تو‌را

قابل امر ویی قایل شوی

وصل جویی بعد از آن واصل شوی

سعیِ شکرِ نعمتش قدرت بود

جَبر تو انکار آن نعمت بود

شکرِ قدرت قدرتت افزون کند

جَبرْ نعمت از کفت بیرون کند

جَبرِ تو خُفتن بود در ره مخُسپ

تا نبینی آن در و دَرگه مخُسپ

هان مخسپ ای کاهلِ بی‌اعتبار

جز به زیر آن درخت میوه‌دار

تا که شاخ افشان کند هر لحظه باد

بر سر خفته بریزد نقل و زاد

جبر و خفتن در میان ره‌زنان

مرغ بی‌هنگام کی یابد امان‌‌؟

ور اشارت‌هاش را بینی زنی

مرد پنداری و چون بینی زنی

این قدر عقلی که داری گُم شود

سَر که عقل از وی بپرّد دُم شود

زانک بی‌شکری بود شوم و شَنار

می‌برد بی‌شکر را در قَعرِ نار

گر توکّل می‌کنی در کار کن

کشت کن پس تکیه بر جبّار کُن

 
 
 
امکانات حسابداری شخصی تدبیر
بخش ۴۷ - ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل به خوانش فرید حامد
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم