شبی یاد دارم که یاری عزیز از در در آمد؛ چنان بیخود از جای برجستم که چراغم به آستین کشته شد.
سَرَیٰ طَیْفُ مَنْ یَجْلُو بِطَلْعَتِهِ الدُّجیٰ
شگفت آمد از بختم که این دولت از کجا؟
بنشست و عتاب آغاز کرد که: مرا در حال بدیدی چراغ بکشتی، به چه معنی؟
گفتم: به دو معنی: یکی آن که گمان بردم که آفتاب برآمد و دیگر آنکه این بیتم به خاطر بود:
چون گرانی به پیشِ شمع آید
خیزش اندر میان جمع بِکُش
ور شکرخندهایست شیرینلب
آستینش بگیر و شمع بکش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
... چنان مدهوش و متحیّر از جای پریدم که شمع از حرکت آستینم خاموش شد.
شبانگاه خیالِ کسی (یاری) که به فروغِ چهرهٔ او تاریکی روشن میشود، بیامد؛ از طالع خود در عجبم که این اقبال از کدام سوی به من روی آورد. (آمدن یار چنان نامترقّب بوده است که سعدی گمان میبرد یار نیست و خیال اوست که در نظرش مجسّم آمده است.)
چون بارِ خاطری سنگینطبع به نزدیکِ چراغ آید، از جای برخیز و وی را در میانِ جمع بمیران؛
ولی اگر نوشینخندهٔ شکردهانی به کنار شمع آید، دست در آستینش زن و چراغ را خاموش کن (تا رقیبان آگاه نشوند)
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.