گنجور

حاشیه‌ها

H.A. در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۸ - تفسیر وَ هُوَ مَعَکُمْ:

بند چشم اوست هم چشم بدش/عین رفع سد او، گشته سدش
بند گوش او شده هم هوش او/هوش با حق دار ای مدهوش او
چشم انسان زمانی که انسان، متکی به معلومات خود باشد(بخواهد با دانسته های خود ببیند) به تعبیر مولانا، "چشم بد" است و توانایی دیدن حقیقت را ندارد، هر چند شخص مدعی است که دارد با چشمش می بیند ولی همین امر(دیدن با چشم بد)، بند چشم او میشود و شخص، هر چقدر که می خواهد آن بند و سد را از جلوی چشم خود بردارد، اتفاقا این تلاش(رفع کردن سد) مانع و سدی میشود که بیشتر نبیند.شخصی که متکی به هوش خودش است این هم بندی میشود بر گوش او تا نتواند حقیقت را بشنود پس چاره آن است که تسلیم حق باشد و هوش را با حق، همراه و ملازم گرداند. در دو بیت فوق مولانا به چشم و گوش که کار دیدن و شنیدن را انجام می دهند اشاره کرده است که متناظر چشم، نور است(چون چشم نور را می بیند یا بعبارتی با نور می بیند) و متناظر گوش، صوت است(چون گوش صوت را می شنود). پس نور و صوت بسیار مهم اند. هوش با حق دار ای مدهوش او.

مهدی خورسندی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹:

درود
دوست گرامی احمد جان
استاد غزل سعدیست اما همگان دانند که غزل فارسی با حافظ شیراز به اوج خود رسید و شاید بخت خوش حافظ بود که در دوره ایشان زبان فارسی نیز پس از چند سده به پختگی و صیقل خوردگی خود و پالوده شدن از برخی از واژگان ناجور و و سخت تازی (عربی) رسید و حافظ شیرین سخن و نکته سنج بی شک با پای گذاشتن بر جای بزرگانی چون سعدی و خواندن و بررسی غزل های آنان و همچنین نبوغ ویژه خود به این مرحله و مرتبه از غزل فارسی دست یافت.
اینکه برخی از سروده های حافظ یا از شاعران بزرگ چون سعدی بوده است و یا با مفهومی مانند آن شکی نیست. در برخی بخش ها و سروده ها بهتر از سعدی سروده است و در برخی دیگر سست تر.
سعدی شیراز نیز هر چند در بسیاری از زمینه های ادبی چه نثر چه نظم چه غزل و چه قصیده استادی چیره دست بوده اما در هنگام سرودن شعر حماسی علیرغم ادعای خود شعرش سست است و نمی تواند حال و هوای جنگ و نبرد و حماسه گویی را همچون فردوسی بزرگ ایجاد کند.
مهر افزون

برگ بی برگی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:

دیر است که دلدار پیامی نفرستاد

ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد 

حافظ در غزلی دیگر تاکید نموده است که او به خود این راه نمی‌پیماید و همواره در انتظارِ پیغامهایِ دلدار یا زندگی ست تا ابتدا خود از شیرینی آن بهره ببرد و سپس آنها را در قالبِ بیت و غزل به مخاطب و عاشقان ارائه کند پس‌حافظ شکیبایی از دست داده ، می‌فرماید مدتی مدید است که پیغام و کلامی از عالمِ غیبب او نرسیده است، کلامی که به همراه خود سلام یا امنیتِ خاطر را نیز به همراه خواهد داشت ، سلامی که نوشته و ثبت می شود، یعنی سند است، البته که قولِ حضرتش نیز با ثبت و سند برابر است، پس‌حافظ می‌فرماید کلام و پیغامهای شفابخشِ زندگی که از سوی دلدار برای همه انسانها می‌آیند بدون شک موجبِ سلامتِ نفس و امنیتِ روان می‌شوند .

صد نامه فرستادم و آن شاه سواران 

پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد 

می‌فرماید صدها نامه یا درخواست‌های بسیاری داشته است تا بلکه آن یگانه شهسوارِ عالم توسطِ پیکی آن پیغامهای زندگی بخش را بفرستد ، اما سلام یا پاسخی به درخواست‌های او داده نشد ، در قدیم پیکها افرادی بودند که دوندگان دویِ ماراتون به گردِ پایشان نمی رسیدند و از کوهساران و راه های صعب العبور گذشته ، بسرعت پیغامِ شاهان را به مقصد می رساندند ، حافظ عارفانِ بزرگ را به پیک هایِ مخصوصِ شاهی مثال می زند که با اشتیاق و سرعتِ بالا مفاهیم و پیغامهای زندگی را از سوی خداوند به انسانها  می رسانند، او در غزلی دیگر نیز از این غیبت طولانیِ پیک و نغمه سرایانِ شاهی شکوه می کند :

صد هزاران گل شکفت و بانگِ مرغی بر نخاست

عندلیبان را چه پیش آمد ، هزاران را چه شد

سوی منِ وحشی صفتِ عقل رمیده 

آهو روشی، کبک خرامی نفرستاد 

حافظ انسان را وحشی صفت می داند ، یعنی مادام که به زندگی یا اصلِ خود وصل نشود ثبات و آرامشی نخواهد داشت ،‌ هر دم به سو و جهتی رفته، گاه از چیزهای مادی طلبِ آرامش و امنیت دارد و  گاه با خودنمایی از دیگران طلبِ اعتبار می کند، گاهی نیز فرزندانِ موفقِ خود را برای اخذِ تاییدِ دیگران وجه المصالحه قرار می دهد ، گویی عقل از او رمیده و پاک دیوانه شده است، در مصراع دوم چاره کار را آهو روش و کبک خرامی می داند تا او را سرِ عقل بیاورد ، کنایه از سالک و پیرِ طریقتی که آهوی گریز پا، زیبا و وحشیِ خویشِ اصلیِ انسان را به او بنماید و سپس همچون کبک بخرامد تا انسان چگونگی راه رفتنِ عاشقانه در مسیرِ درستِ  زندگی را از او بیاموزد .

دانست که خواهد شدنم مرغِ دل از دست

وز آن خطِ چون سلسله دامی نفرستاد 

حافظ می‌فرماید آن شهسوار که عالمِ به غیب و اسرارِ درونی ست بخوبی می داند که اگر پیک مخصوصی را با پیغامهای نو و خلاقانه بسویش بفرستد ، او و دیگر عاشقان بواسطه فطرت و ذاتِ خدایی که دارند مرغِ دلهاشان هوای سیمرغ می کند و عاشقانه بسوی آشیانه و خانه اصلیِ خود پرواز خواهند نمود ، در مصرع دوم خط علاوه بر معنی نوشته و پیغام ، بیانگرِ زیبایی و خط و خالِ آن یگانه شهسوار و پادشاه عالم نیز هست که سلسله و زنجیری ست برای بر بند کردنِ عاشقان، حافظ می‌فرماید  اما با این همه او مصلحت ندیده که آن پیکِ مخصوص و پیرِ راهنمایی را بفرستد تا با وصفِ خط و خالش دامی بر عاشقانش بسازد، حافظ در ابیاتِ پایانیِ غزل به علت می پردازد  هرچند کارِ شهسواران دلیل و برهان نمی خواهد .

فریاد که آن ساقیِ شکر لبِ سرمست

دانست که مخمورم و جامی نفرستاد 

در این بیت حافظ بار دیگر تاکید می کند که آن پیغامهایِ بیدار کننده و زندگی بخش در واقع شرابِ عشق هستند که آن شهسوار ِ ساقی مرام ، با لبانِ سرمست و شکرینِ خود برای بشریت می فرستد تا کامِ همه انسان‌ها را به آن شیرین و لبریز از شادی و نشاطِ زندگی کرده ، از همه غمها رهایی بخشد ، اما دریغ و فریاد که با وجود عالم بودنِ آن ساقیِ کوثر و فراوانی به این نکته که بشریت خُمارِ چنین جامهای شرابی ست تا از درد و غم رهایی یابد ، اما افسوس که حتی یک جام نیز نفرستاد. 

چندان که زدم لافِ کرامات و مقامات 

هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد 

این بیت پاسخی ست به این سؤال که مگر‌نه اینکه آن دلدارِ شهسوار در پیغامی فرموده است بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را، پس چگونه است که با صدها نامه نیز پیکی ندوانید و پیامی نفرستاد، غالبِ ورود کنندگانِ راهِ معنوی،‌ سالکان یا بهتر که بگوییم زاهدانی هستند که با وسیله و اسباب های ذهنی خداوند را می خوانند و طلب می کنند، در نتیجه پس از اندک زمانی با اندک پیشرفتِ معنوی خود را صاحبِ کرامات و دارای مقاماتِ معنوی می‌بینند، اجازه دستبوسی به مردمان می دهند و خود را تافته جدا بافته ای می بینند که موردِ عنایتِ خداوند قرار گرفته و مستجاب الدعوه شده اند، اما درواقع خداوند چنین مطلبی را تایید نکرده، هیچ خبری هم از هیچ مقامی برای وی نخواهد فرستاد زیرا همین لاف زدنِ او مؤید تظاهر به عبادات ذهنی برای خدای ساخته ذهن خود است، پس حافظ می‌فرماید با چنین اسبابهای متوهمانه و زهدِ ریاکارانه هرگز نه مقامِ پیک بودن به چنین انسانی تفویض می شود و نه حتی پیغام و سلام و کلامِ زندگی را که بر بزرگان فرستاده است می شنود، و حافظ با شکسته نفسی و فروتنی آن لافهای کرامات را به خود نسبت می دهد تا زاهدانِ دوران رنجیده خاطر نشوند .

حافظ به ادب باش که واخواست نباشد 

گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد 

پس حافظ می‌فرماید حتی اگر رندِ عاشقی صادقانه نامه نوشته و او را بدون اسباب و وسیله و تنها با شرحِ صدر و باز کردنِ فضای درون بخواند ولی بازهم خداوند توجه و عنایتی نکند بازخواست و مطالبه خلافِ شرطِ ادب است زیرا که او شاه است و پوینده راهِ عاشقی غلام ، پس غلامی ضعیف چگونه می تواند برای شاه تکلیف معین کند ، کاری که ما انسان‌ها که هزاران بار از مرتبه و مقامِ غلامیِ آن شهسوار دور هستیم انجام می دهیم و با بی ادبی تمام بوسیله دعاهایی که برآمده از ذهنیتِ متوهمانه هستند مطالباتِ بسیار زیادی از او داشته ، با تعجیل درخواستِ اجابتِ سریع می کنیم ،، مولانا  نیز در این رابطه میفرماید؛

بس دعاها کو زیان است و هلاک / وز کرم می نشنود یزدانِ پاک 

 

 

 

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹:

تصمین حافظ از غزل 121 کمال‌الدین اسماعیل

کمال‌الدین اسماعیل فرزند جمال‌الدین محمد بن عبدالرزاق اصفهانی، معروف به خلاق المعانی (568-635 ه.ق) به اعتقاد بعضی آخرین قصیده‌سرای بزرگ ایران است که در جریان حمله مغول و به دست آنان کشته شد. پدرش (جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی) نیز از شعرای بزرگ ایران است.
شمارهٔ 121

کمال‌الدین اسماعیل
کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات

جانرا چو نیت وصل تو حاصل کجا برم؟
دل را که شد ز درد تو غافل کجا برم؟

گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم؟ آن دل کجا برم؟

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸:

حافظ در غزل شمارهٔ 308 قصیده زیر را تضمین نموده است :

شمارهٔ 138 - در مدح علاء الدوله اتسز

رشیدالدین وطواط
رشیدالدین وطواط » قصاید

ای روی تو چو خلد و لب تو چو سلسبیل
بر خلد و سلسبیل تو جان و دلم سبیل
--
علامه قزوینی در مجله یادگار سال اول شماره هشت قصیده بالا را از ادیب صابر میداند .
صاحبنظران بررسی و تصحیح نمایند.

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۳۸ - در مدح علاء الدوله اتسز:

علامه قزوینی در مجله یادگار سال اول شماره هشت این قصیده را از ادیب صابر میداند و اینکه حافظ آنرا در غزل شمارهٔ 308 تضمین نموده است :

ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل
سلسبیلت کرده جان و دل سبیل
صاحبنظران بررسی و تصحیح نمایند.

نردشیر در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۴۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۲۰:

سالار آخور خری ده بخواست .
آخور سالار - میرآخور

سمیه در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند:

اسطرلاب درست است
شما به اشتباه نوشتید اصطرلاب

nabavar در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۵۹ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او:

ببخسید طلای تف دیده { تابیده } طلای سرخ

nabavar در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او:

گرامی مینا
رخ از مستی بسان زرّ در تاب
گویا منظور طلای مذاب باشد

nabavar در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:

گرامی عبدالرضا
درین غزل ” می “ در تمام ابیات قافیه است و” باشد “ ردیف

بهرام امیری در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۴:

از تمام دوستان عزیز خواهشمندم قبل از هر نوع عیبجویی، تمام غزل را آنقدر خوب و مکرر بخوانید تا معنایِ غزل برای شما باز شود. آخرین بیتِ این غزل میتوانید جوابی قانع کننده برای تمامیِ عزیزان باشد.

برگ بی برگی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶:

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
جسم و جان جسمانی و همچنین جان معنی انسان جدای از یکدیگر نیستند و بلکه برای انسان کامل لازم و ملزوم هم میباشند و جناب حافظ بر ضرورت حفظ سلامت تن و همچنین جان معنوی انسان به یک اندازه تاکید میکند . اگر براثر دردی مانند خشم یا حسادت ، جان اصلی انسان آزرده و غمگین شود بدون شک ، جسم و جان جسمانی ما نیز از گزند درامان نخواهد بود و از سوی دیگر اگر بخاطر آسیب هایی مثل عدم تغذیه سالم و رها کردن ورزش یا بوسیله مخدرات و یا مشروب به جسم انسان آسیب وارد شود تا زمان بازسازی و بازگشت سلامت تن مجالی برای پرداخت به تذهیب نفس و تعالی جان نخواهد بود .
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
در اینجا به تاثیر گذاری و تاثیر پذیری انسانها از یکدیگر اشاره شده است که سلامت نفس و جان انسان است که بر روی سایر باشنده های عالم تاثیر مستقیم میگزارد . این بیت از مولاناست که : "غیر نطق و غیر ایما و سجل / صد هزاران ترجمان خیزد ر دل " پس حافظ از انسان میخواهد که از تمام ابعاد هستی خود مراقبت کند تااز دردمندی جان و تن دور بماند
جمال صورت و معنی ز امن صحت توست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
حافظ باز هم تاکید میکند که زیبایی و صحت این وجود ظاهر و همچنین رشد و تعالی باطن و جان خدایی انسان هر دو در گرو امنیت سلامتی انسان است و آرزو میکند که جسم و جان ظاهر از غم و اندوه چیزهای این جهان به دور باشد تا باطن و جان اصلی انسان نیز شاداب بماند و از پژمردگی درامان بماند .
در این چمن چو درآید خزان به یغمایی
رهش به سرو سهی قامت بلند مباد
میگوید در این آبادانی و سبزی جان اصلی انسان ممکن است هنوز مقداری دلبستگی به چیزهای این جهانی وجود داشته باشد که از آن به خزان یاد کرده است که قصد به یغما بردن آن سبزی و حضور انسان را دارد و امید است که با هشیاری خود اجازه راهیابی به سرو بلند قامت سبزی حضورش را ندهد .
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد
مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد
در این جهان هستی پس از آنکه زیبایی خدا جلوه کند یعنی انسانی به حضور زنده و سبز شود طعنه و نیش های اشخاص اطراف وی که از روی بد بینی و کج سلیقگی میباشد شروع خواهد شد و امید این است که بر روی انسان سالک راه اثر نگذارد و او بی توجه به آنها با اطمینان به راه خود ادامه دهد .
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند
بر آتش تو به جز جان او سپند مباد
در این سبزی حضور که صورت انسان را همچون ماه زیبا میکند برای هرکسی که این زیبایی را با عینک بدبینی خود ببینند آرزو میکنم این حرارت و گرمی چهره زیبای تو اسپند جان او را بسوزاند و مانند اسفند روی آتش او را دگرگون کرده ، به اندیشه وادارد ، شاید او نیز متحول شود .
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی
که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
ای انسان شفای بیماری خود را از این ابیات زندگی بخش حافظ جستجو کن که اگر آن را دریابی دیگر نیازی به علاج خود بوسیله چیزهای به ظاهر شیرین و خوش بوی این جهانی از قبیل ثروتمندی و مقام و تایید و توجه دیگران نخواهد بود .

ابوالفضل در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۱۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۳:

درود. دوستان.... اگر چه ابیات سانسور شده یا نشده باید متخصصان نظر دهند که باز هم زیاد مورد اطمینان نیست....
ما می آموزیم که بهتر زندگی کنیم.... نژادپرستی همیشه موجب جدایی ملت ها شده.... مگر تو با یک سرخ پوست یا یک مهاجر بیگانه چه تفاوتی داری.....
به نظر ابیات فردوسی در همین حدود بوده است ولی نه چنان نژادپرستانه و نه چنان قانع....
موافقین و مخالفان خود پر بال داده تا عقیده خود به کرسی بنشانند

بی نام در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۴:

نمیدونم چرا بعضیا در هر شرایطی میخوان با دین ستیزی خودشون رو انسان فرهیخته نشون بدن در صورتی بیشتر اونها دانش کافی ندارن. کاری به تفکر و اعتقادات خیام هم ندارم فقط معنی و مفهوم این رباعی رو میگم: بیت اول : انسان های دفن شده در مقبره ها تبدیل به خاک و غبار شدن و در حقیقت همگی ذره ذره شدن و از بین رفتن و هیچ اثری از اونها نمونده.
اما گیر همه بیت دوم هست مسئله شراب خیلی پیچیده است که از حوصله اینجا خارجه اما بصورت کلی منظور از «شراب» جدا کردن عقل حسابگر از انسان است.( بحثش مفصله) اما مشکل شراب اینه که بعد از مدتی اثرش (مستی) از بین میره و دوباره عقل حساب گر که مزاحم عشق هست فعال میشه. خیام سوال میپرسه این مردگان چه شرابی خورده اند که تا روز رستاخیز که دوباره ذره هاشون به هم پیوند میخوره مست و بیخود و بی خیال شده اند و دنبال سود وسودای دنیا و آخرت نیستن! در حقیقت افسوس میخوره و خواستار همچین شرابی هست که تا روز حسابرسی به هوش نیاد.
البته سعدی این شراب رو پیدا کرده اونجا که گفته :
نماز شام قیامت به هوش باز آید
کسی که خورده بود می ز بامداد الست
با تشکر

عبدالرضا در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:

رقص از سر ما بیرون امروز نخواهد شد
کاین مطرب ما یک دم خاموش نمی‌باشد
قافیه ندارد.

آرش محمدی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۳۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۲:

با درود
در بیت ؛
ز گرد سواران در آن پهن دشت/ زمین شش شد و آسمان گشت هشت
کلمه «گرد سواران» به اشتباه ذکر شده و درست آن «سم ستوران» می باشد.
ز سم ستوران در آن پهن دشت/ زمین شش شد و آسمان گشت هشت
عنایت داشته باشید که اشاره داره به هفت مرتبه بودن زمین و آسمان که در این کارزار از شدت کوبیدن سم چهارپایان و ستوران یک لایه از زمین جدا گشته و به آسمان افزون گردیده.
سپاس فراوان

رضا در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

شادرام گرامی صدای شما گوییا قاتل این غزل و این اثر زیباست،خواندن را کنار بگذارید...

مینا مرادی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۹ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او:

سلام به همه ی دوستان. در مصرع "رخ از مستی بسان زرّ در تاب" ، منظور از زر در تاب چیه؟

علی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۶:

همه برزو ساختی رسم و راه
نکردی به فرمان یزدان نگاه
اینگونه تصحیح شود:
همه بارزو (با آرزو) ساختی رسم و راه
نکردی به فرمان یزدان نگاه

۱
۲۰۴۳
۲۰۴۴
۲۰۴۵
۲۰۴۶
۲۰۴۷
۵۴۸۲