گنجور

 
سعدی

در پای تو افتادن شایسته دمی باشد

ترک سر خود گفتن زیبا قدمی باشد

بسیار زبونی‌ها بر خویش روا دارد

درویش که بازارش با محتشمی باشد

زین سان که وجود توست ای صورت روحانی

شاید که وجود ما پیشت عدمی باشد

گر جمله صنم‌ها را صورت به تو مانستی

شاید که مسلمان را قبله صنمی باشد

با آن که اسیران را کشتی و خطا کردی

بر کشته گذر کردن نوع کرمی باشد

رقص از سر ما بیرون امروز نخواهد شد

کاین مطرب ما یک دم خاموش نمی‌باشد

هر کاو به همه عمرش سودای گلی بوده‌ست

داند که چرا بلبل دیوانه همی‌باشد

کس بر الم ریشت واقف نشود سعدی

الا به کسی گویی کاو را المی باشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۲۰۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۰۶ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
آشفتهٔ شیرازی

آندم که زنم از عشق فرخنده دمی باشد

در دادن سر ما را ثابت قدمی باشد

شایسته درویشان افتاده ملامتها

خاصه که دل درویش با محتشمی باشد

نه بتکده تنها شد جای صنم چینی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه