در پای تو افتادن شایسته دمی باشد
ترک سر خود گفتن زیبا قدمی باشد
بسیار زبونیها بر خویش روا دارد
درویش که بازارش با محتشمی باشد
زین سان که وجود توست ای صورت روحانی
شاید که وجود ما پیشت عدمی باشد
گر جمله صنمها را صورت به تو مانستی
شاید که مسلمان را قبله صنمی باشد
با آن که اسیران را کشتی و خطا کردی
بر کشته گذر کردن نوع کرمی باشد
رقص از سر ما بیرون امروز نخواهد شد
کاین مطرب ما یک دم خاموش نمیباشد
هر کاو به همه عمرش سودای گلی بودهست
داند که چرا بلبل دیوانه همیباشد
کس بر الم ریشت واقف نشود سعدی
الا به کسی گویی کاو را المی باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و تحیر از زیبایی معشوق میپردازد. شاعر به افتادن در پای معشوق اشاره میکند و میگوید که این کار شایستهای است. او به زبونی و ناچیزی خود در برابر معشوق اعتراف میکند و بر اهمیت وجود معشوق تأکید میکند. شاعر بیان میکند که زیبایی معشوق ممکن است به قدری باشد که وجود او را در مقایسه با خود هیچ و عدم جلوه دهد. در انتها، شاعر به عشق و دیوانگی حاصل از آن اشاره میکند و میگوید که هیچکس نمیتواند درد ناشی از عشق به معشوق را درک کند مگر آنکه خود عاشق باشد.
دم: لحظه / کنایه: در پای کسی افتادن (مطیع و فرمانبردار کسی شدن، خود را فدای کسی کردن )، ترک سر کردن (از خود گذشتگی کردن) ٫ جناس زاید: دم، قدم ٫ تضاد: پا، سر / معنی: چه لحظه شایستهای است آن لحظهای که آدمی به پای تو افتد و قدم نهادن در راه سر باختن برای تو چه گام نیکویی است! - منبع: شرح غزلهای سعدی
درویش: فقیر و تهیدست / محتشم: صاحب حشمت، خواجه و رییس / معنی: هر فقیری که سروکارش با ثروتمندی افتد، باید خواریهای بسیاری را بر خود روا دارد و تحمّل نماید. - منبع: شرح غزلهای سعدی
صورت روحانی: چهرهٔ لطيف جان پرور ٫ شاید: از مصدر شایستن، شایسته و سزاوار است / تضاد: وجود، عدم / معنی: ای معشوق لطیف جانپرور اگر هستی تو بدینسان است که مشاهده میگردد، شایسته است که وجود ما در قبال تو عدمی بیش بهشمار نیاید. - منبع: شرح غزلهای سعدی
صنم: بت/ مانستن: مانند شدن ٫ شاید: از مصدر شایستن، شایسته و سزاوار است. ٫ تصویر: صورت ٫ تناسب: مسلمان، قبله / معنی: اگر صورت تمام بتها به تو شبیه بود، شایسته بود که قبله مسلمانان نیز بتی باشد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
نوع: گونهای و قسمی / معنی: با وجود آنکه اسیران را از پای درآوردی و این کارت خطا بود، اما گذر کردن بر این کشتگان گونهای از جوانمردی است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
مطرب: به طرب آرنده، رامشگر و نوازنده / کنایه بیرون شدن از سر (دور شدن) ٫ تناسب: رقص، مطرب / معنى: اکنون اندیشه رقص و پایکوبی از سر ما بیرون نخواهد رفت؛ زیرا این مطرب ما لحظهای از نواختن باز نمیایستد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
سودا: عشق - ۲٠٫١ ٫ گل و بلبل - ۱۱۴٫۸ ٫ دیوانه: مجنون و عاشق / استعارهٔ مصرّحه: گل (معشوق زیبا) / معنی: هر کسی که در تمام عمر عشق گلی (معشوق زیبا) را در سر پرورانده باشد، درمییابد که چرا بلبل چنین دیوانه گشته است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
الم: درد و رنج ٫ ریش: جراحت و زخم ٫ الّا: حرف ربط، بهجز، مگر / معنی: ای سعدی، هیچ کس از درد و جراحت و خستگی تو آگاهی نمییابد، مگر اینکه درد خویش را با کسی در میان نهی که دردی داشته باشد. - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آندم که زنم از عشق فرخنده دمی باشد
در دادن سر ما را ثابت قدمی باشد
شایسته درویشان افتاده ملامتها
خاصه که دل درویش با محتشمی باشد
نه بتکده تنها شد جای صنم چینی
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.