بخش ۱۱ - در بیان آنکه هر یک از جمال و عشق مرغیست از آشیان وحدت پریده و بر شاخسار مظاهر کثرت آرمیده اگر نوای عزت معشوقیست از آنجاست و اگر ناله محنت عاشقیست هم از آنجاست
در آن خلوت که هستی بی نشان بود
به کنج نیستی عالم نهان بود
وجودی بود از نقش دویی دور
ز گفت و گوی مایی و تویی دور
جمال مطلق از قید مظاهر
به نور خویش هم بر خویش ظاهر
دلارا شاهدی در حجله غیب
مبرا دامنش از تهمت عیب
نه با آیینه رویش در میانه
نه زلفش را کشیده دست شانه
صبا از طره اش نگسسته تاری
ندیده چشمش از سرمه غباری
نگشته با گلش همسایه سنبل
نبسته سبزه ای پیرایه بر گل
رخش ساده ز هر خطی و خالی
ندیده هیچ چشمی زو خیالی
نوای دلبری با خویش می ساخت
قمار عاشقی با خویش می باخت
ولی زانجا که حکم خوبروییست
ز پرده خوبرو در تنگ خوییست
نکو رو تاب مستوری ندارد
ببندی در ز روزن سر برآرد
نظر کن لاله را در کوهساران
که چون خرم شود فصل بهاران
کند شق شقه گلریز خارا
جمال خود کند زان آشکارا
تو را چون معنیی در خاطر افتد
که در سلک معانی نادر افتد
نیاری از خیال آن گذشتن
دهی بیرون به گفتن یا نوشتن
چو هر جا هست حسن اینش تقاضاست
نخست این جنبش از حسن ازل خاست
برون زد خیمه ز اقلیم تقدس
تجلی کرد بر آفاق و انفس
ز هر آیینه ای بنمود رویی
به هر جا خاست از وی گفت و گویی
ازو یک لمعه بر مُلک و مَلَک تافت
ملَک سرگشته خود را چون فلک یافت
همه سبوحیان سبوح جویان
شدند از بیخودی سبوح گویان
ز غواصان این بحر فَلَکْ فُلک
برآمد غلغل سبحان ذی الملک
ازان لمعه فروغی بر گل افتاد
ز گل شوری به جان بلبل افتاد
رخ خود شمع ازان آتش برافروخت
به هر کاشانه صد پروانه را سوخت
ز نورش تافت بر خورشید یک تاب
برون آورد نیلوفر سر از آب
ز رویش روی خویش آراست لیلی
به هر مویش ز مجنون خاست میلی
لب شیرین به شکرریز بگشاد
دل از پرویز برد و جان ز فرهاد
سر از جیب مه کنعان برآورد
زلیخا را دمار از جان برآورد
جمال اوست هر جا جلوه کرده
ز معشوقان عالم بسته پرده
به هر پرده که بینی پردگی اوست
قضا جنبان هر دل بردگی اوست
به عشق اوست دل را زندگانی
به عشق اوست جان را کامرانی
دلی کو عاشق خوبان دلجوست
اگر داند وگر نی عاشق اوست
هلا تا نغلطی ناگه نگویی
که از ما عاشقی وز وی نکویی
که همچون نیکویی ، عشقِ ستوده
ازو سر برزده در تو نموده
تویی آیینه ، او آیینه آرا
تویی پوشیده و او آشکارا
چو نیکو بنگری آیینه هم اوست
نه تنها گنجْ او گنجینه هم اوست
من و تو در میان کاری نداریم
بجز بیهوده پنداری نداریم
خمش کین قصه پایانی ندارد
زبانی و زبان دانی ندارد
همان بهتر که هم در عشق پیچیم
که بی این گفت و گو هیچیم هیچیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
می فرماید که همانگونه که هرکه و هرچه در جهان حُسن و جمالی دارد پرتوی است از حسن و جمال بیحد او، همینطور هرکه و هرچه در جهان به صاحبجمالی دل می بازد در حقیقت پرتو عاشقی خدا در او ساطع و متجلی شده است. و این معنی غیر از مضمون کلام ناصر است که فرموده عشق از معشوق اول سر زند ...
هوش مصنوعی: در آن جا که تو هستی و هیچ نشانی از تو نیست، در گوشهای از عدم، جهانی پنهان وجود دارد.
هوش مصنوعی: وجودی است که از جنبههای دوگانه و دوگانگی فاصله گرفته و از گفتگوهای مایی و تویی فارغ است.
هوش مصنوعی: زیبایی بینظیر از محدودیتهای دنیای مادی رها و با نور خود، خود را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: دلارا مانند شاهدی است که در دنیای ناپیدا قرار دارد و هیچگونه عیبی به او نسبت داده نمیشود. دامن او از هر تهمت و افترا پاک است.
هوش مصنوعی: نه با آینه میتوان چهرهاش را دید و نه زلفهایش را میتوان با دست شانه کرد.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی از زلف او جدا نشده و چشمانش هیچ غباری از سرمه ندیده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به این معنا است که سنبل که نماد زیبایی و طراوت است، با گل همسایه نشده و در کنار آن سبزه یا چمن که نمادی از زندگی و جوانی است، وجود ندارد. به عبارتی دیگر، زیبایی و طراوت در کنار هم به شکلی نیست که همسایه یکدیگر شوند و نمیتوانند در کنار هم رشد کنند.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و بیآلایش او از هرگونه خط و خال طبیعی است و هیچ نگاهی نتوانسته تصور خاصی از او داشته باشد.
هوش مصنوعی: دلبر با آواز دلنشینش در خویش همآهنگی میکرد و در عشق، با قلب خود بازی میکرد و شکست میخورد.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت باید با مهربانی و بزرگواری همراه باشد، زیرا اگر شخصی فقط به ظاهر خود بپردازد و از صفات خوب دور باشد، زیباییاش به نوعی محدود و ناچیز خواهد بود.
هوش مصنوعی: صورت زیبا و دلکش هرگز نمیتواند پنهان بماند و به طور حتم از گوشهای نمایان میشود.
هوش مصنوعی: به لالهها که در کوهها میروید توجه کن، آنها در فصل بهار چقدر سرزنده و شاداب میشوند.
هوش مصنوعی: گلهای زیبا و دلنواز در میان خاک و سنگ، زیبایی خود را به نمایش میگذارند و از این طریق خود را نمایان میکنند.
هوش مصنوعی: زمانی که یاد تو به یادم میآید، مانند مفهومی است که در میان فکرها کمنظیر و خاص است.
هوش مصنوعی: از یاد بردن و عبور کردن از خاطرات گذشته، به راحتی نه با صحبت کردن و نه با نوشتن امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: هر جا که زیبایی و خوبی وجود دارد، خواسته و درخواست در آنجا شکل میگیرد. این حرکت و جنبش از زیباییهای ازل آغاز شده است.
هوش مصنوعی: از محل مقدس خیمه بیرون آمد و در سراسر جهان و دلها خود را نمایان کرد.
هوش مصنوعی: از هر آینهای تصویری را نشان داد و به هر جا که رفت، از او سخن گفتند.
هوش مصنوعی: از او پرتوی بر زمین و آسمان تابید و ملائکه که در سرگردانی بودند، مانند آسمان گرداگرد او را یافتند.
هوش مصنوعی: تمام فرشتگان و موجودات پاک، به خاطر بیخودی و سرمستی از خداوند، غرق در تسبیح و ستایش او شدند.
هوش مصنوعی: از میان غواصان این دریا، کشتیای به وجود آمد که صدای تسبیح پروردگار عالم را به گوش میرساند.
هوش مصنوعی: هر گاه نوری از گل ساطع شود، شور و هیجانی در دل بلبل ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: چهرهی او مانند شمعی است که از آتش خود روشنی میبخشد و در هر خانهای، صدها پروانه را میسوزاند.
هوش مصنوعی: از نور او، نیلوفر آبی به سوی بالا سر از آب بیرون آورد و درخشش خود را بر خورشید افزود.
هوش مصنوعی: لیلی با زیبایی خود، با هر مویش از عشق مجنون پر شده است.
هوش مصنوعی: لبی که شیرینی آن به مانند شکر است، باز شد و دلی را از پرویز ربود و جان را از فرهاد گرفت.
هوش مصنوعی: زلیخا با نگاه عاشقانهاش، شوق و زیبایی را به وجود آورد که روح آدمی را تسخیر میکند.
هوش مصنوعی: هر جا که زیبایی او نمایان شده، پردهای از معشوقان جهان کنار رفته است.
هوش مصنوعی: هر بار که بر پردهای نگاهی میافکنی، زیبایی او را میبینی و تقدیر، هر دل را به بندگی او در میآورد.
هوش مصنوعی: زندگی دل به خاطر عشق اوست و شادی جان نیز به عشق او وابسته است.
هوش مصنوعی: دل کسی که عاشق محبوبان است، اگر بداند که آنها دلجویی میکنند، خوشحال میشود و اگر نداند، همچنان عاشق آنها خواهد ماند.
هوش مصنوعی: حواست را جمع کن که ناگهان مبتلا به اشتباه نشوی و پس از آن نگویی که عشق و زیبایی از سوی ماست.
هوش مصنوعی: عشقی که از نیکی و خوب بودن سرچشمه گرفته، در وجود تو جوانه زده است.
هوش مصنوعی: تو خود مانند آینهای هستی که در درونت زیباییها را پنهان کردهای، و دیگران هم مانند آینهای هستند که آن زیباییها را به وضوح نمایش میدهند.
هوش مصنوعی: اگر دقیق به موضوع نگاه کنی، می بینی که آیینه تنها نشاندهنده است، اما خود آن هم ارزشمندی دارد. این نشان میدهد که نه تنها چیزهایی که به چشم میآیند مهم هستند، بلکه خود واقعیت و حقیقت نیز دارای ارزش و بُعد عمیقتری است.
هوش مصنوعی: ما در اینجا هیچگونه کار مهمی نداریم، جز اینکه بیهوده تصور کنیم که کاری انجام میدهیم.
هوش مصنوعی: این داستان پایانی ندارد و نتوانی به خوبی درباره آن صحبت کنی یا آن را به زبان بیاوری.
هوش مصنوعی: بهتر است که در عشق غرق شویم و گرفتار گفتگوهای بیهوده نشویم، چون بدون عشق و احساس هیچ ارزشی نداریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۱۱
نکو رو تاب مستوری ندارد
ببندی در ز روزن سر برآرد
«پری رو تابِ مستوری ندارد
در ار بندی سر از روزن درآرد»
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.