سام در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:
بیش از هزار سال از سرودن این اشعار گذشته ولی من که یک انسان با سطح معلومات معمولی هستم در خواندنش مشکلی ندارم. قباله جهیزیه یکی از اقوام که متعلق به هفتاد سال پیش بود رو چنان با ادبیات سنگین و کلمات درشت نوشته بودند که تصور میکردی نویسنده در حال نوشتن پایان نامه دکترا بوده0 اعجاز کلام سعدی و فردوسی وحافظ در همین بوده و است. قابل فهم برای اکثریت مردم. ابن متن رو در پاورقی اکوان دیو نگاشته بودم. تصمیم گرفتم در پایین اولین شعر کتاب ثبتش کنم.پس لطفا تصور نکنید که استنتاج من بر مبنای شعر آغاز کتاب است..
عارف در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:
جمشید، نیای فریدون، اوایل پیشدادیان و کیخسرو نوه کیکاووس، پادشاه اواخر کیانیان است.
بابک چندم در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۵۳ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » گردش دوران [۵۶-۳۵] » رباعی ۵۴:
عطا جان
جمشید بر تخت جام می گرفت و نه در تخت...
بابک چندم در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۵۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:
نه خیر،
بی حیا گربه که مامور انگلیسی بودستی
نشسته بر منبر پی کاسه لیسی بودستی
ز هول دیزی آنچنان مست و ملنگ کَش
ندیدی جای پیاز و ترشی خالی بودستی
در ضمن ما هم پند و اسپند را به روی خود نمی آوریم....
آزادی کناری در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:
درود لطفا این صدای خیلی پایین و آزاردهنده را از روی شعر سعدی بزرگ بردارید ما خودمان می خوانیم واقعا صدای ناقص و کوچکیست در برابر این غزل سعدی
نگار بهشتی پور در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۰۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:
برو پنج نوبت بزن بر درت:اظهار جاه و سلطنت کردن
پنج نوبت یعنی پنج وقت که بر درگاه پادشاهان می زدند و این از عهد سلطان سنجر سلجوقی مقرر شده بود و پیش از آن سه نوبت می زدند، پنج نقاره باشد که شبانروز بر در سرای سلاطین می نواختند.
مستور: پوشیده، در اینجا یعنی پاکدامن
دل نشان تر که خوب:دل پذیرتر و خوش آیندتر از زن زیباروست
آمیزگاری:حسن معاشرت، سازگاری و خوش اخلاقی
ببرد...گوی:در اینجا یعنی پیشی گرفت، ترجیح دارد.
سرکه اندوده روی: ترش رویی
چو طوطی کلاغش بود هم نفس/غنیمت شمارد خلاص از قفس:مضمون این بیت یادآور حکایت همقفس شدن طوطی و زاغ است در باب پنجم گستان و یکی از حکم و امثال عربی: اضیق السجون معاشره الضداد: تنگ ترین زندانها معاشرت با مردم ناسازست.
اگر زن ندارد سوی مرد گوش/سراویل کحلیش در مرد پوش:اگر زن به حرف شوهرش گوش ندهد و فرمانبردار نباشد شلوار سرمه ای رنگ او را بر تن شوهرش کن یعنی چنین مردی باید جامه زنان بپوشد. سراویل جمع سروال است بمعنی شلوار، زیر جامه
کیله:پیمانه ای برای غلات و آرد
امانت شکست: نقض امانت کرد.
زن شوخ چون دست در قلیه کرد/برو گو بنه پنجه بر روی مرد
زن گستاخ و بی حیا چون در قلیه (گوشت در تابه بریان کرده) یعنی در غذا پنهانی دست برد دیگر مرد را روسیاه و بی آبرو می کند. پنجه بر روی کسی زدن کنایه از رو سیاه کردن.
پای بر جای نیست: به هرزه گردی می رود و در پاکدامنی ثابت قدم نیست.
زن خوب خوش طبع رنج است و بار/رها کن زن زشت ناسازگار: زن خوبروی نیمو طبیعت موجب رنج و زحمت است چه برسد به زن زشت و ناسازگار که باید او را رها کنی.
پاری: پارسال
رامین راقب در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۴۲ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰:
چرا قافیه های این غزل از نظر قوانین قافیه سراسر ایراد است و چرا وزن در بعضی از ابیات خصوصا ابیات پایانی اشکال دارد ؟؟؟
گرچه فیض کاشانی در صده های پیشین می زیسته اما از اساتید حال حاضر شعر تقاضا دارم سوالم را پاسخ دهند که واقعا چرا ؟؟؟
علی مهجور در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۴۲ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵:
بیت آخر را لطفا اصلاح کنید:
تا نماز عید نگذاری ...
رامین راقب در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۳۹ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰:
چرا قافیه های این غزل از نظر قوانین قافیه سراسر ایراد است و چرا وزن در بعضی از ابیات خصوصا ابیات پایانی اشکال دارد ؟؟؟
مصطفی در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱:
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
مدعی نباشید مبتدی باشید نسبت به شعرهای حافظ حالا حالاها مونده کسی بتونه به صراحت تعبیر و تفسیر کنه وقتی اشخاصی همچون علامه جعفری که مثنوی معنوی رو تفسیر کردن به شعرهای حافظ که میرسند اعتراف میکنند که غزل هاش خیلی بالاست میتونید مراجعه کنید به کتاب چهار شاعر اثر علامه محمد تقی جعفری . خوبه بحث کنید نظر بدید ولی ادعا نکنید حافظ میگه با مدعی نگویید اسرار عشق و مستی تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی
خلاصه هر چه در این ره نشانت دهند. گر نستانی به از آنت دهند
حسین آقا در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۱۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
آرزو کرده است آبستن ترا همچو زنان
زان ز دنیا هر زمان چیزی هوس باشد* ترا
مهدی در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۱۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳:
کسی احتمال میده این ای دل خطاب به دل خودش باشه !؟
بی نام در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۱ - تفسیر و هو معکم اینما کنتم:
شرح و تفسیر بیت 1509
بار دیگر ما به قصه آمدیم / ما از آن قصه برون ، خود کی شدیم
ما یک بار دیگر ظاهرا به نقل حکایت مورد نظر بازگشتیم . ولی باطنا ما کی از این حکایت دور شدیم ؟ یعنی ما هرگز از این حکایت دور نشدیم . زیرا مولانا هرگز از حدیث حضرت دوست بیرون نرفته است و سر دلبر خود را در حدیث دیگران می گوید .
– مولانا در این بخش جلیل به اختصار ، مفهوم معیت را با استناد به آیه 4 سوره حدید بیان می دارد . توضیح معیت در شرح بیت 1464 همین دفتر گذشت .
شرح و تفسیر بیت 1510
گر به جهل آییم ، آن زندان اوست / ور به علم آییم ، آن ایوان اوست
اگر به نادانی گرفتار شویم . این مرحله زندان حق تعالی است و اگر به مرتبه علم و دانایی هم ارتقاء یابیم . آن علم و دانایی هم ایوان مقصود حقیقت است . [ جهل بشر ، زندانی است که حق تعالی برای او تقدیر فرموده و علم بشر نیز ایوان و گلستانی است که خداوند بدو عطا فرموده است . (مولوی نامه ، ج 1 ، ص 100) ]
شرح و تفسیر بیت 1511
ور به خواب آییم ، مستان وییم / ور به بیداری ، به دستان وییم
اگر به خواب فرو رویم . مست خداوند هستیم و اگر به بیداری باز آییم دوباره اسیر قدرت او هستیم . [ دستان به معنی سرود و نغمه می باشد و همچنین جمع دست نیز تواند بود و دست کنایه از قدرت است و در اینجا چون بیان مقام معیت است . این معنی مناسب تر است . ]
شرح و تفسیر بیت 1512
ور بگرییم ، ابر پر زرق وییم / ور بخندیم ، آن زمان برق وییم
اگر گریه کنیم . ابر پر جلوه و شکوهمند او هستیم و اگر بخندیم برق و تابش او خواهیم بود . [ اشارت است به آیه 43 سوره نجم ” و اوست که می خنداند و اوست که می گریاند ” . ” پر زرق را اگر پر رزق بخوانیم یعنی ابری که منشا رزق و روزی فراوان مخلوقات شود ” . (پر زرق = بصورت پر زرق و برق به معنی شکوه و شوکت درخشندگی) ]
شرح و تفسیر بیت 1513
ور به خشم و جنگ ، عکس قهر اوست / ور به صلح و عذر ، عکس مهر اوست
اگر خشمگین شویم و به ستیز درآییم . انعکاسی از صفت قهر اوست و اگر به صلح و مدارا درآییم . آن نیز انعکاسی از صفت لطف اوست .
شرح و تفسیر بیت 1514
ما کی ایم اندر جهان پیچ پیچ ؟ / چون الف ، او خود چه دارد ؟ هیچ هیچ
ما در این جهان تو در تو و خم اندر خم چه کسی هستیم ؟ ما همچون الف هستیم . او از ذات خود چه دارد ؟ مسلما هیچ از خود ندارد . نه نقطه دارد ، نه حرکت دارد و نه هیچ علامتی . پس ما هر ظهوری که پیدا می کنیم متوقف بر ظهور حضرت وجود است . [ با توجه به تفسیر معیت در کلام مولانا ، اختیار بشر از دو طرف در چنگال جبر است . اما این دو جبر که یکی سابق بر فعل و دیگری مقارن نتیجه فعل است منافاتی با اثبات اختیار بشر ندارد . ( مولوی نامه ، ج 1 ، ص 100) ]
نگار بهشتی پور در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۵۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۰ - حکایت فریدون و وزیر و غماز:
پاس فرمان شه داشتی: فرمان فریدون را رعایت میکرد و بکار می بست.
عامل: ضابط. دیوانی . رئیس . والی . حاکم
سفله: پست ، فرومایه
توفیر:اصل معنی دادن حق کسی بتمام و کمال، در اصطلاح دیوان بیشتر شدن مال دیوان از آنچه انتظار می رفت از راه کمتر خرج کردن و صرفه جویی و پس انداز کردن یا محل عایدی تازه ای یافتن (مجتبی مینوی) در اینجا یعنی صرفه، سود خزانه.
گزندت رساند:فاعل رساند در اینجا حق یعنی خداست.
سرت سبز خواهند: کنایه از شادی و خوشحالی و نیز صاحب دولت بودن است.
جوشن: خفتان.سلاحی باشد غیر زره چه زره تمام از حلقه است و جوشن حلقه و تنگه ٔ آهن هم باشد. مضمون بیت اشاره به این سخن علی (ع) که دعا سپر مومن است. و نیز حدیث نبوی که دعا بلا را بر می گرداند.
زجر:در اینجا یعنی راندن و طرد کردن.
تادیب: گوشمال دادن
غماز:سخن چین
نگون طالع:بدبخت
چو سعدی کسی ذوق خلوت چشید/که از هر که عالم زبان درکشید:آن کسی مانند سعدی خوشی خلوت گزیدن را درک کرد که از بدگویی مردم عالم زبان بست.
از شرح دکتر یوسفی
یحیی در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۲:
سلام ، دوست عزیز، یقینا آن رئیس پیامبر اکرم است و زیرا با تامل در ابیات قبل میبنیم سخن از فضل عثمان و بعد بزرگی فضل عمر بن خطاب بر عثمان و یقینا بعد از عمر باید محمد نبی باشد که فقط او رئیس سرداران است و مولانا بر این باور است که صفات محمد نبی و اصحاب را به کلی در خود جمع کرده و در غزل 679 بیت اول اعتقاد به نفس مطمئنه خود مثل پیامبر که دیو ایشان مسلمان شده، و شمس تبریزی میفرمایند هرکس میخواهد نبی مرسل را ببیند مولانا را ببیند.
عطا در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۴۶ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » گردش دوران [۵۶-۳۵] » رباعی ۵۴:
ان تخت که جمشید دراوجام گرفت.اشاره به تخت جمشید..لطفا اصلاح کنید
ایمان در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۳۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱:
اینکه مازندرانی که در شاهنامه آمده همان مازندران کنونی است یا نه، به مجادله ای ادبی و تاریخی تبدیل شده است. صادق کیا نخستین کسی بود که به پژوهش در این باره پرداخت. حسین کریمان در کتاب "پژوهشی در شاهنامه" نیز میگوید که مازندران کنونی همان مازندران فردوسی نیست. به اعتقاد او، منظور از مازندران در شاهنامه، خطه سرسبز شمال ایران نیست بلکه مازندرانی است که احتمالا دو منطقه را دربر میگیرد؛ یکی در مغرب (عربستان و حدود یمن، مصر و شام) و دیگری در مشرق (لاهور، مولتان، کشمیر و حدود بدخشان و فلات پامیر). مازندران فعلی در شاهنامه "بیشه نارون" و "بیشه تمیشه" خوانده شده و تازه دو قرن بعد از سرودن شاهنامه و از قرن ششم بود که به تدریج به آن مازندران گفته شد.
در کتابهای تاریخی درباره وجه تسمیه مازندران، به کوه موز اشاره شده و موز اندران (سرزمینی که در میان کوه موز واقع شده) به تدریج به مازندران تغییر یافت. ملک حسین سیستانی با اشاره به ماجرای هفت خوان رستم و تلاش او برای نجات کاووس نوشته است: "این مازندران که مشهور شده نه این است بلکه مازندران ناحیه ای است در بلکان فریدون و منوچهر است و این مازندران را موزه اندرون گویند، زیرا که کوهی که این بلاد را در میان گرفته موزه کوه می گویند. از کثرت استعمال، مازندران میگویند، چنانچه فردوسی اشاره بدین معنی نموده و گفته است: تو مازندران را شام دان و بس".
پس آنچه در شاهنامه به نام مازندران آمده، همین مازندران کنونی نیست. دو مازندران یکی در شرق و دیگری در غرب وجود داشته و مراد فردوسی در شاهنامه گاه این و گاه آن بوده است. بنابراین به نظر میرسد این بیت مشهور شاهنامه "که مازندران شهر ما یاد باد/ بر او بر و بومش آباد باد" به اشتباه در توصیف مازندران کنونی به کار میرود و به قطع یقین هدف فردوسی از عبارت مازندران، گستره وسیعتری از سرزمین ایران بوده است.
nabavar در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۵۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۱:
گرامی تاتار
با پوزش، این جمله ی شما نیز نقص دستوری دارد
”این رباعی خیام خیلی حکیمانه به ما نصیحت میکند که در زندگی نورمال و شادمان ادامه بدهید“
لطفاً اصلاحش کنید.
nabavar در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
گرامی تاتار
با پوزش ، جمله ی شما نقص دستوری دارد،
“هیچ کس نمیتوان با حکمت و فلسفه این راز را گشود“
تصحیحش بفرمائید.
مبین در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۴۷ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸: