لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
سعدی

فلک با بخت من دائم به کین است

که با من بخت و دوران هم به کین است

گهم خواند جهان گاهی براند

جهان گاهی چنان گاهی چنین است

که می‌داند که خشت هر سرایی

کدامین سروقد نازنین است

ز خاک شاهدی روییده باشد

به هر بستان که برگ یاسمین است

وفایی گر نمی‌یابی ز یاری

مده دل گر نگارستان چین است

وفاداری مجوی از دهر خونخوار

وفایی از کسی جو که امین است

ندارد سعدیا دنیا وقاری

به نزد آن کسی کاو راه بین است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۱۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۱۰ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
وطواط

بزینت باغ چون خلد برینست

ریاحین اندرو چون حور عینست

نثار آسمان لؤلوی لالاست

شعار بوستان دیبای چینست

خمیده همچو خاتم شاخ گلبن

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

بهار ار چه بهشتی راسیتنست

دل رنجور او با ما به کینست

ز باغ و نو بهار آنرا چه حاصل

که سرو و سوسنش زیر زمینست؟

گلین اندام او را حال چونست

[...]

امیرخسرو دهلوی

چراغ جمله عالم عقل و دینست

تو عاشق شو که به ز آن جمله اینست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه