گنجور

حاشیه‌ها

محمد صفاییان در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۴۴ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۹:

تصنیف «پرسش» - خواننده علیرضا راستین فر
پیوند به وبگاه بیرونی

علیرضا رشیدی در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:

همسرم دادند که بروی از سرم..
من شدم مادرو تو پیر شدی ای برخلاف پسرم...
نام جگرگوشه ی خود من نهادم شهریار...
تو نمیدانی ز دوری همان عاشق خونین جگرم...
میبینم تورا حسرت آن روز من دارم...
که نداشتم اختیارو هنوزم بی صاحب نظرم...
میدانم که نراندی همه عمر بر جوانی هوسی..
اما افسوس که هوس جوانی من در سر دارم...
پدرم بی مهر گوهر خود را داد و رفت...
افسوس که دریغ داشت از مهرتو مرا پدرم..
سیزده را همه امروز به خوشی...
من پس از دیدن تو امروز ز غوغای جهان بد به درم..
رشید

محمد در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۲۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:

واقعا عالی است
رهایی؛ آزادگی و ....

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:

سلامی به زیبایی غزلیات حافظ
پیشاپیش عرض می کنم بنده نه متخصص ادبیات هستم نه مصحح ولی همیشه سعی دارم فارغ از نام هایی که گاه بر اذهان سنگینی می کند، با زبان و غزل حافظ، سخن حافظ را درک کنم.
دوستان بحث مفصلی در باره پا در گل بودن یا سر در گل بودن داشته اند و هرکدام هم استنادی دارند
اما مفهوم غزل حافظ را رها کنیم و سراغ فلان مصحح و فلان دکتر برویم چه بسا کاری عالمانه و عاقلانه نباشد.
اگر کمی به مفاهیم دقت کنیم نیاز نیست مشت بر همدیگر بزنیم
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
حافظ در این بیت به روشنی می گوید دلم می خواست که هرگز بی دوست نباشم و بر این خواسته سعی هم کردم ولی نشد
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم
خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود
آن گاه برای یادآوری روزگار وصل به خرابات می رود (برای یاد روز وصل یا دیدن حریفان) اما می بیند هیچکس نیست. همه رفته اند و تنها خم می مانده است که آن هم از نبودِ میخوارگان و تنهایی، خون در درون دارد و از رفتن بازمانده است و در اینجا دقیقا پا در گل بودن معادل ضعیف این سخن خداوندگار سخن است:
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
حالا چرا برخی بزرگوارانِ مصحح با دیدن گل مالیدن به سر در برخی استان ها، برای حافظ هم شبیه سازی کرده اند و از امر به این سادگی عبور کرده اند خدا داند و خودشان. وانگهی اصلا مگر در شیراز، آن هم زمان حافظ چنین رسمی بوده؟ و مگر سر در گل فرو می کنند؟
با توجه به بیت بعد دقیقا معنایی که عرض کردم مشخص است:
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق
مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود
حافظ دنبال دلیل فراق می گردد (که چرا همه رفته اند و فقط خم تنها مانده) هیچ پاسخ روشنی نمی یابد. کسی هم نیست که پاسخ بدهد جز عقل که آن هم در این ولایت هیچکاره است.

ایمان عبیدی در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۸:

غمازی را در برخی لغت نامه های فارسی برابر با نمیمه و سخن چینی معنا کرده اند یعنی رابطه دوستی حلال بین دو مؤمن را تخریب کردن،
اما در بیشتر لغت نامه های عربی به معنای اشاره با لب و چشم و ابرو
طراری : دزدی و حیله گری
سبکساری: بی قراری
نگوساری: نگونساری. سرنگونی
تف: گرمی و تور و حرارت
مثال دادن: فرمان دادن

مهدی در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۱۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲ - (مناجات اول) در سیاست و قهر یزدان:

ممنون میشم اگه کسی معنی این بیت بفرماید
صفر کن این برج ز طوق هلال باز کن این پرده ز مشتی خیال

دکتر صحافیان در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۱ دربارهٔ عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » آغاز کتاب:

خلیفه و شش فرزند( آغاز کتاب) خلیفه آدمی است که جانشین حق است و هر یک از فرزندان سمبل و رمزی از وسعت وجودی اش( پادشاه حقیقی آن است که بر ابعاد وجودی خویش چیره شود و آنها را هماهنگ نماید)
تویی شاه و خلیفه جاودانه
پسر داری شش و هر یک یگانه
پسر هر یک تو را صاحب قرانیست
که اندر فن خود هر یک جهانیست
یکی نفسست و درمحسوس جایش
یکی شیطان و در موهوم رایش
یکی عقل است و معقولات گوید
یکی علم است و معلومات جوید
یکی فقرست و معدومات خواهد
یکی توحید و کل یک ذات خواهد
چو این هر شش به فرمان راه یابند
حضور جاودان آنگاه یابند
پس از آن از آدمی می خواهد تا در پی پیامبران رود:
-چون آدم لباس سیاه خلافت پوش
-چون خضر قدم در راه مردان گزار
- مکان تو کشتی نوح باشد و زمانت شب قدر( ورای آن دو)
-جلوه گر جمال یوسفی باش
-- چون داود نوازنده موسیقی جهان باش
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

علی شجاعی اصفهانی در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸:

در ظرفی از مشهد به سال 878 ق. بیت دوم این شعر آمده است

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴:

رضا ساقی گرامی
با درود و آفرین فراوان
چه حافظانه از دل نوشتید که خوب بر دل می نشیند.
بدون شرح ساده و دلنشین شما, غزلیات حافظ برای من یک مجموعه کلمات ثقیل و سنگین و بعضا عربی بیش نبود.
چه زیبا مرگ صراحی,زلف یار, چوب چوگان, کمانچه میخانه و دور را تشریح و ترسیم کردید.
بدون شک حافظ و خدای حافظ از شما خشنود می باشند.
سپاسگزارم از اینکه برای ما نوشتید.

Ben Omar در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۸:

مصرع اول بیت آخر
سعدیا - دخت انفاس تو بس دل ببرد
صحیح است و الا وزن به هم میریزد.
و منظور شیخ از دخت انفاس - همان اشعارش است.

بی‌نام در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:

معنی دو بیت قبل از آخر در جواب مهدیه:
گرم شود روی آب از تپش آفتاب
باز همش آفتاب برکشد اندر علا
بَربَردش خرد خرد تا که ندانی چه برد
صاف بدزدد ز درد شعشعه دلربا
فکر می‌کنم معنیش این باشه:
آب با تابش آفتاب گرم می‌شود
اما در نهایت همین آفتاب است که با گرمای زیاد آن را بخار کرده و به بالا (آسمان) می‌برد
آفتاب آرام آرام آب را به آسمان می‌برد (تبخیر) به طوری که هیچ نمی‌فهمی که آن همه آب چگونه ناپدید شد
اشعه‌ی دلربای آفتاب اینگونه آب را میدزدد و گل و لای آن ته‌نشین شده و باقی می‌ماند

. دکتر شکوهی در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۲۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۲۴:

لَخت «به شاخ، سنگ به اندازه ثمر ریزد» بی‌معنی است. اَزیرا که به شاخه به اندازه و مقدار ثمر (:میوه) سنگ می‌زنند، نه این که سنگ می‌ریزند!
اگر کسی از نسخه خطی دارد این لَخت را بنگرد و درست کند.

وفا وفایی در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۵۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸۶:

در مصرع اول احتمالا "مه غلام روی تو " صحیح است

سجاد در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

من فکر میکنم درمصرع پایانی شعر واژه باده بدست درست باشه که درچاپهابه اشتباه باد نوشته شده.

جواد مولانیا در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹۱:

در تذکره الاولیا آمده و همچنین در فیلم پری ذکر شخصیت عارف ( پارسا پیروزفر) است.

ادیب در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۰:

سلام به همه!
هر کسی حق تحلیل این شعر را ندارد مگر اینکه مانند خیام که مسلمان بوده، مسلمان باشد یا از آموزه های اسلام در حدی که خیام آگهی داشت، آگهی داشته باشد.
در اسلام میگوید به انتخاب خودتان انسان آفریده شدید. شما میتوانستید ملک بودن یا عدم هستی خود را انتخاب کنید ولی اگر امروز انسان هستید از انتخاب خود تان است.
پس خیام که از دین آگهی داشت در اینجا به صورت کنایه میگوید که وقتی خودت انتخاب کردی با وجودیکه همه شرایط برایت توضیح شده بود و میدانستی که فراموش خواهی کرد که از تو پرسیده اند. حالا اینقدر بی پروا هستی فردا به چه حجت نزد داور خواهی رفت.
در خود شعر گفته دی بی من وتو و امروز چو دی بی من و تو.( چون امروز بدون من و تو نیست و ما سهیم هستیم در کار امروز خود، پس دیروز هم چون امروز بوده و ما سهیم بوده ایم در انتخاب).
خداوند عادل است و با اسلام آوردن ما همه صفات خدا و قرآن را قبول داریم پس چگونه ممکن است خداوند بدون خواست ما، ما را آفریده باشد؟
(الست بربکم؟ بلی).

نیکومنش در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:

به نام مهربان
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
خواجه باب تحیر و شگفتی و حیرت به پیشگاه الهی گشوده و می فرماید که بار الها از این همه بی نیازی که به من بخشوده ای در شگفتم و نمی توانم حکمت این بخشش متعالی تو را دریابم چرا که در دل و جانم هزاران زخم از کشاکش زندگی نقش بسته و سوز ان مرا چنان به خود مشغول کرده است که حتی فرصت و مجال و توان نالیدن از ان زخم ها را ندارم چرا که خویشتن را تسلیم امر تو کرده ام و هرگونه شکایتی مرا از مسیر رضا و بندگی بیرون خواهد کرد ...

سینوهه در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۱۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۰:

به به،به به
انصافا چقدر زیبا گفته خیام و دوستان چقدر خوب اشاره کردند به دو معنی از چهار و هفت
چهار و هفت دو معنی میدهد،اولی پهار عنصر و هفت سیاره،دومی چهار فصل و هفت روز هفته
هفت و چهار مصرع اول،معنی چهار عنصر و هفت سیاره را میدهد و" هفت و چهار" مصرع دوم هفته و فصل را بیان میکند.
ای کسی که حاصل برآیند عناصر زمینی و اجرام اسمانی هستی
و از گذر ایام و زمان در تب و تاب هستی .....
یعنی چهار وهفت در مصرع اول و دوم معنی مختلف میده

سلیمان فرهادیان در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:

با سلام
در جواب مهدی و حسن خدابخش خوب است که بدانیم
این غزل را استاد گرامی جناب آقای محمدرضا شجریان، در کنسرتی در تاجیکستان، به زیبایی هر چه تمامتر اجرا کردند.
در این اجرا، محمود تبریزی زاده با کمانچه، رضا قاسمی با سه تار و مجید خلج با تمبک آقای شجریان را همراهی کردند. در این کنسرت که می توان فایل و صوتی و تصوری آن را از سایت خصوصی (khosousi.com) دریافت کرد، علاوه بر این غزل، شعر زیبای سعدی با مطلع
خوشتر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست
و تصنیف های زیبای
ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه
و
در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را دیوانه کردی عاقبت
را نیز اجرا کردند که بسیار شنیدنی است.
یکی از نکات جالب آن اجرا این بود که زمانی که استاد به بیت آخر غزل رسیدند، آن را به دو صورت متفاوت اجرا کردند، یکبار خواندند:
نیست امید خلاص از سر زلفش، حافظ
و یکبار خواندند
نیست امید صلاحی ز فساد حافظ
یعنی هر دو روایت را بیان کردند.
ارادتمند
سلیمان فرهادیان

مسعود در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۱۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۲ - حکایت:

باسلام آنچه دوست عزیز در مورد ترجمه ی اقای دینانی گذاشتند مورد بحث از طرف اقای لاریجانی واقع شده که ایا ادر کاسا...در شعر حافظ از اداره است یا از همین ادرار و تکرار و عجبا که اقای سروش بر هردو ایراد گرده که اینها گویا از خواب بلند شده اند و مطالعه نکرده در مورد شعر حافظ و ...سخنها میگویند و خود سروش هم معنای درستش را نمیگوید چه است؟!!!
بهر جهت در این شعر مرحوم سعدی همین جا قیامت را به پا کرده و قیامت کرده رحمت الهی بر او باد

۱
۱۶۸۲
۱۶۸۳
۱۶۸۴
۱۶۸۵
۱۶۸۶
۵۴۱۸