منصور در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۸ - شکایت گفتن پیرمردی به طبیب از رنجوریها و جواب گفتن طبیب او را:
امیدوارم که بدون قصد و غرض این همه غلط املایی و تحریف در این گنجور باشه وگرنه بدا به حالتون.
تا دل اهل دلی نامد به درد
هیچ قومی را خدا رسوا نکرد
بی نشان در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۵۹:
جسارتا این کمترین هرچه تلاش کرد این مصراع به سمت و سوی معنای صحیحی تصحیح بشه راهی به دهی نبرد از اعزه ی فرهیختگان تقاضامندم راهنمایی بفرمایند :
تا که خدمت نمای و رامی
مشتلی در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۰:
مرا گناه خود است ...
من و را چه نقش دستوری ای دارد؟
بی نشان در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۰:
کان فلان فارغست زین فانی
میلاد در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۰۶ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷:
در بیت هفتم، به جای "چون" باید "چو" باشد؛ تا همچو جان رفته به هر پیکر آمدی.
برگ بی برگی در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳:
بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع
شمع خاور فکند بر همه اطراف شعاع
خلوتگه کاخ ابداع کنایه از بارگاه ملکوتی خدا و یا عدم و فضای بینهایت یکتایی حضرتش میباشد و حافظ میفرماید پس از آنکه صبح انسان عاشق دمید و دیدگاه او به نور ایزدی روشن شد ، شمع وجود او چنان پرتو افشانی میکند که شعاع این نور همه اطراف یعنی همه باشندگان عالم را بهرمند میکند . حافظ و مولانا و سایر انسانهای کامل اینچنین هستند که نه فقط انسانهای دیگر از پرتو نور ایشان به فیض میرسند بلکه جماد و نبات و حیوانات نیز از شعاع نور آنان استفاده میکنند .کار شمع سوختن و پرتو افشانی نور و برکت است .
برکشد آینه از جیب افق چرخ و در آن
بنماید رخ گیتی به هزاران انواع
چرخ در اینجا زندگی (خدا) ست و بکشید آینه از جیب کنایه از ید بیضای حضرت موسی ست که پس از دریافت حقیقت وجودی انسان ، چون دست خود را از گریبان بیرون می آورد، نور و روشنایی از آن ساطع میشد . حافظ در این بیت با بیان این تمثیل میفرماید با زنده شدن عارف به نور حق ، خدا آن ید بیضا را که آیینه ای منور است از جیب افق یا هستی بیرون آورده و در آن آیینه، رخ گیتی یا خداوند را به جهانیان از هر نوع آن مینماید نور برآمده از دست موسی نیز نور خدا را به جهانیان بازتاب میداد یعنی کل هستی از هزاران نوع ، از برکت این نور و حضور عارف بهرمند میگردند . پس از صدها سال انسان همچنان از برکات نور حافظ و عطار و مولانا و سایر بزرگان استفاده میکند و تا هزاران سال دیگر نیز تشعشع این نور ادامه خواهد داشت .
در زوایای طربخانه جمشید فلک
ارغنون ساز کند زهره به آهنگ سماع
جمشید فلک کنایه از هستی مطلق یا خداست که بجز شادی محض هیچ چیز دیگری را برای انسان و سایر باشندگان عالم روا نمی دارد و در طربخانه او برای هر باشنده ای امکان حضور مهیا ست مگر آنکه خود نخواهد و اسیر غم های بیشمار جهان گردد.
در مصرع دوم میفرماید در این طربخانه ، زهره یا خدای شادی ساز ارغنون خود را با آهنگ و ریتم سماع تنظیم میکند .
آهنگ سماع آهنگ زندگی و دورانی ست مانند روز و شب ، فصلها ، حرکت زمین ، ماه، کهکشانها و این چرخه بر مبنای نظم و ترتیب شامل کل جهان فرم بوده و تداعی کننده شادی، و این
شادی ذاتی و بدون اسباب است که با زنده شدن انسان به خدا نصیب عارف شده و او نیز آنرا به جهانیان عرضه می کند .
چنگ در غلغله آید که کجا شد منکر
جام در قهقهه آید که کجا شد مناع
نوای زیبای چنگ یا زندگی به وجد آمده و با شور و شعف از غیبت منکر می پرسد ، منکر یعنی خود کاذب انسان که همواره در طول زندگی ، وجود دروغین خود را به انسان القاء کرده و خود اصلی انسان را منکر میشود ، اما اکنون با زنده شدن انسان به خدا و رسیدن به کمال معنوی ، آن خود کاذب چاره ای جز خزیدن در گوشه ای را نداشته و عاجز از ابراز وجود شده است ، نوای چنگ شادمانه سوال میکند کجا شد منکر ؟ یعنی که دیگر وجود ندارد و او نیز از این اتفاق مبارک از شادی در پوست نمی گنجد .
در مصرع دوم نیز مناع همان خود کاذب است که همواره انسان سالک و عاشق را از دریافت جام می معرفت منع میکرد و بلکه انسان را تشویق به نوشیدن شراب و مست شدن به چیزهای این جهان میکرده است و احتمالا جام شاهد این ممانعت بوده ، اکنون که سالک کوی عشق به وصل معشوق خود رسیده است ، او نیز قهقهه مستانه سر میدهد که چه شد آنهمه ممانعت و کجا رفت آن خود کاذب مناع ؟ ببیند که سرانجام انسان بر خود کاذبش فایق آمده و به اصل خدایی ش بازگشته است . حافظ در جایی دیگر فرموده بود وقتی انسانی به خود اصلی و خدایی خود باز گشته و با هستی مطلق یکی شود کل کاینات دست افشانی و شادمانی نموده و به تماشای او می نشینند .
وضع دوران بنگر ساغر عشرت بر گیر
که به هر حالتی این است بهین اوضاع
وضع دوران همان حرکت چرخشی ست که در معنی سماع آمد و حافظ میفرماید این دوران درباره انسان نیز صادق است ، انسان که از آغاز و در بدو تولد از جنس هشیاری و خرد خالص خدایی بود پس از مدتی کوتاه که به ذهن رفته و خود کاذب در وجودش شکل داده بود اکنون بار دیگر به خدا زنده شده و هشیاری خالص در او جاری شده است . پس وضع مبارک این دوران را ببین و ساغر عشرت را بر گیر ، یعنی که این وضعیت عشرت و کامیابی محض است و در هر حالت یا وضعیت که انسان درجهان باشد این بهترین اوضاع و خوشبختی واقعی ست ، یعنی وضعیت های جهان ماده مانند وضع جسمانی یا ثروتمند یا فقیر بودن و یا هرگونه وضع جسمانی دیگر در این عشرت و خوشبختی خللی ایجاد نخواهد کرد .
طره شاهد دنیی همه بند است و فریب
عارفان بر سر این رشته نجویند نزاع
حافظ بار دیگر یادآوری میکند که رسیدن به چنان عشرت ذکر شده با ترک دنیا و ترک دلبستگی های آن امکان پذیر است ورطه یا زلف زیباروی دنیا چیزی جز دام و فریب نیست . شاهد یا زیبا روی دنیا شامل هر چیز مادی که انسان از آنها طلب خوشبختی میکند میگردد ولی این به معنی محرومیت انسان سالک عاشق از چیزهای این جهانی نبوده و بلکه مراد این است که بود و نبود چیزها هیچگونه تغییری مانند شادمانی و یا غم و تاسف در انسان ایجاد نکند و البته که انسان باید برای برخورداری از زندگی
شاد و مرفه نیز کوشش کند و این یک دیدگاه است در بین عرفا که در مقابل دیدگاه ترک کلی دنیا قرار دارد و حافظ در مصرع دوم میفرماید که ای عارفان بر سر این موضوع نزاع نکنید و بر حسب توانایی خود عمل کرده و مفتی خود باشید .
عمر خسرو طلب ار نفع جهان میخواهی
که وجودیست عطابخش کریم نفاع
پس حافظ راهکار را نیز نشان داده و میفرماید اصل بر اینست که انسان عمر خسرو ، یعنی عمر جاودان را طلب کرده و در پی بدست آوردنش باشد . خسرو در اینجا نماد خداست و عمر خسرو همان آب حیات و جاودانی ست که خضر سمبل آن میباشد که با یکی شدن با حضرت معشوق و وصل او به این مهم دست یافت . حافظ میفرماید نوع انسان این توانایی و قابلیت را دارد که با کار بر روی خود میتواند به فعل درآورد و این نفع بردن از جهان فرم و ماده است وگرنه سایر چیزهای این جهان همگی گذرا و آفل هستند . حافظ میفرماید وجود مبارک حضرت معشوق کریم و بخشنده است و خواهان نفع بردن انسان از این جهان ، پس آنچه میماند طلب و خواست شخص انسان است تا همچون خسرو یا پادشاه جهان یکی و جاودان شود .
مظهر لطف ازل روشنی چشم امل
جامع علم و عمل جان جهان شاه شجاع
حافظ میفرماید او مظهر لطف است که از روز ازل (زمان پیدایش هستی ) یا زمان بی زمانی ، لطفش شامل کل جهان گردیده است و مایه امید و روشنی چشم جهانیان یا کلیه باشندگان جهان است و انسانهایی مانند شاه شجاع و یا هر انسان دیگر تنها با علم و عمل میتوانند به خدا زنده و جان جهان شوند .یعنی دانستن این نکات ذکر شده به تنهایی هیچ سود و منفعت نداشته و تنها با عمل خالصانه و تبدیل شدن است که نفع ذکر شده نصیب انسان میگردد وگرنه لفاظی هیچ نتیجه ای ندارد .
شاهین صفوی در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۷:
من نمیدانم این داستانهایی که در رابطه با این بیت تعریف میکنند از کجا آمده که کسی به شمع خانقاه فوت کرده و ریشش سوخته!!!
کاملا آشکار است که به آن آیه قرآن اشاره دارد که : یریدون ان یطفئوا نور الله بافواههم... یعنی کافران میخواهند نور الهی را با دهانشان(با سخنان باطل که به باد تشبیه شده) خاموش کنند...
رامین کشوری در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:
بی گمان حافظ یک خیام دو آتشه ولی لفافه گوست . به بیت پایانی بنگرید که شوندی چونان این سروده ( و بسیاری سروده های دیگر ) خیام دارد : این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار .... که آواز دهل شنیدن از دور خوش است .
سیدمحمدرضا امینی زاده در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۱ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » تصنیفها » مرغ سحر (در دستگاه ماهور):
به نظرم در بند دوم عبارت زیر صحیح است
«عهد و وفا بی ثمر شد»
در زمان سرودن این تصنیف نیز حزب توده تشکیل نشده بود.
محمدرضا مروارید در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۵۹ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷:
در بیت سوم از پایان، «بیطاری اش» درست به جای «بیطارش».. همچنین در همان بیت به نظر می رسد که همان «پهین» درست است به معنای «پِهِن» یا مدفوع دام و لازم نیست به «نهیق» تبدیل شود. هر چند آن نیز درست است اگر نسخه ای از آن باشد
علی در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۵۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:
ابیات کمی از این مناظره در کتاب درسی بود و من برای خواندن ادامه آن آنقدر مشتاق بودم که مقداری از طلا هایم را فروختم و کتاب خمسه نظامی را خریدم .هنوز هم بعد از سالها که این ابیات را میخوانم غرق در لذت میشوم .واقعا عالی و بی نظیر است
آرشاک در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۵۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴۰:
پای بر چرخ نهد هر که ز سر می گذرد
رشته چون بی گره افتد ز گهر می گذرد
با درود به کاوش گران راه حقیقت
سینا رادمنش در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:
یکسره ستایش زیبایی معشوق و دلباختگی دل دین سعدی در ره این آفریده نادر است
ATAA در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۲:
قابل توجه خرافه پرستای مدرن که سنگ کائنات رو به سینه میزنن
Moheb در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
با توجه به انتقاداتی که دوستان نوشته اند وظیفه دیدم که بگویم:
حضرت لسان الغیب با گفتن غزل بدین شکل کاری کرده بس معجزه آسا. بسیاری از علمای دین معتقدند که هر کس قدرت درک علم را ندارد آموزش به او مانند دادن تیغ تیز در دستان زنگی مست است.
خواجه با در قالب غزل قرار دادن نصایح خود کاری کرده که کسانی که قدرت درک نصایح او را ندارند به گفتن به به و چه چهی کار را تمام کنند؛ ولی خواص با خواندن آن به نکات ریز و نصایح گرانقدر او دست پیدا کنند.
در زمان قبل از انقلاب در دورانی یک سری انسان خود فروخته با وارد کردن انتقادات عحیبی به دیوان حافظ، داشتند به مقصود پلید خود یعنی از بین رفتن دیوان حافظ دست می یافتند که شهید مطهری با کتاب گرانقدر خودشان دیوان حافظ را از این فاحعه نجات دادند.
پس بیایید خود را نا خواسته وارد این بازی نکنیم و تنها رویه ی اشعار حضرت لسان الغیب را نگاه نکنیم.
درود
shadi در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند:
با سلام و احترام
لطفا در مصرع زیر کلمه اسطرلاب اصلاح گردد
غلط
عشق اصطرلاب اسرار خداست
درست
عشق اسطرلاب اسرار خداست
م هنرمند در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
درود. افراد « کشتی شکسته » خیلی منتظر باشند، منتظر کشتی نجات هستند. فردی که در «کشتی نشسته» منتظر باد موافق به بادبان ها بوزه و به مقصد برسه.
لطفا تصحیح بفرمایید.
بی نشان در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۲:
1: گر نباتی بدانک بدخویی....
2: هین خمش کن در این حدیث مپیچ
بی نشان در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۳:
خاکیان را که هوش می بخشد
محمد حسن نوری در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۵۸ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹: