گنجور

حاشیه‌ها

رضا از کرمان در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۱ در پاسخ به HRezaa دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۵ - گفتار اندر گزاردن شکر نعمت‌ها:

درود خدا بر شما باد 

عزیزم شکست نفسی نفرمایید شما بسیار بزرگوارید  بنده هم مثل شما در این دنیای پر هیاهو و  آشوب تنها دلخوشیم همین سایت وزین گنجور وخواندن وآموختن ادب پارسی از امثال حضرتعالی  وسایر بزگواران وهمراهان گنجور است گرچه سعادت دیدار هیچیک از دوستان را نداشته‌ام ولیکن خدا میداند که به تمامی شما عزیزان تعلق خاطر خاصی دارم چون هریک از حضرات وسروران گرامی چه با توضیحات وتفاسیر وحتی با پرسش‌هایشان  به بنده درسی آموخته‌اند من اگر نوشته‌ام مرا مستفیض بفرمایید از صمیم وجودم گفته‌ام  وتعارف نیست چون از شما آموخته‌ام  وحتما باز هم خواهم آموخت  حاشیه وپاسخ حضرتعالی نشان از خردورزی و بزرگواری  وحکایت از روح والای  شما دارد  امیدوارم  در کمال صحت پاینده وبرقرار وقلمتان توانا وگفتارتان کما فی السابق شیوا بماند 

شاد باشی عزیزم ودیگر از این عناوین برای توصیف خودتان استفاده نفرمایید که جفایی در حق خودتان  میباشد 

ولی با کمال احترام به شما با نظر شما مبنی بر اینکه تمامی آفریدگان فرشته‌اند مخالفم ولیکن این  را بدانید که شما  به نوعی فرشته‌اید 

یار در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۶ در پاسخ به شهرام دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:

خیر! این شعر متعلق به سلمان است، و اینکه این شعر منتسب به حافظ شده نشان از چیرگی سلمان در شاعری دارد، غزلی دیگری از سلمان نیز منتسب به حافظ شده است ( غزل ِ برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است )

پیشنهاد میکنم، غزلیات سلمان را بخوانید، سلمان بسیار شاعر چیزه‌دستی است که قدرش ناشناخته مانده است.

رویا مقدسی در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۴ در پاسخ به aria ete دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۷ - حکایت توبه کردن ملک زادهٔ گنجه:

سپاس از توضیحاتتون

هادی صاحبی در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۲۳ در پاسخ به بهزاد دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶:

احتمالا از هیچ کدام 

گرچه استاد مظاهر مصفّا که دیوان سنایی را تصحیح کرده است، از نظر سبکی، این غزل را از سنایی نمی داند و عبارت «جانا بیا» را در این بیت غزل:
جانا بیا و تکیه به طاعات خود مکن
کاین بیت بهر بینش اهل زمانه بود
شکل تغییر یافتة «خاقانیا» می داند و معتقد است که این غزل از خاقانی است.
اما استاد محمدرضا شفیعی کدکنی دربارة این غزل می گوید: «در تاریخ شعر فارسی، این غزل حالتی استثنایی دارد و تا حدودی متمایز از نوع بینش عرفانی سنایی است. احتمال اینکه گویندة آن شخص دیگری باشد جز سنایی، بسیار زیاد است. در دیوان خاقانی نیز این غزل با اندکی تفاوت آمده است و با ذهنیّت خاقانی نیز هماهنگی ندارد. بیشتر احتمال می رود که سرودة یکی از عارفان بزرگ و
گمنامی باشد که در خط عرفانی امثال احمد غزالی و عین القضات همدانی و شیخ ابوالقاسم کرگانی باشد که اینان ستایشگران ابلیس اند و فهم دیگری از مسئله ابلیس در نظام کاینات دارند. سنایی در دیگر موارد، با ابلیس برخوردی از نوع دیگران دارد؛ پس این غزل را نمی توان به طور قاطع از سروده های او دانست. (شفیعی کدکنی، 1373: 207)
همچنین ایشان در مقدمة خویش بر منطق الطیر از ملاحظات نسخه نویس هایی سخن می گویدکه هر جا غزلی عارفانه و بی نام می دیده اند، آن را به نام یکی از مشاهیر شعر عرفانی (سنایی، عطار، مولوی) نسبت می داده اند و به خصوص از همین غزل سنایی نام می برد و تأکید می کند که این غزل با جهان بینی و طرز تفکر عرفانی سنایی قابل تطبیق نیست. (شفیعی کدکنی، 1383: 36 35).

 

شَـــهــباز در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۵۰ در پاسخ به علی امینی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹:

عرض سلام و درود و ادب...

 

بسیاری از عاشقان؛ با خواندن این ابیات فقط به یاد شاه حقیقی جهان؛ حضرت صاحب الأمر و العصر و الزمان می‌افتند.

 

و الله أعلم بمقصودِ (!) حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی :)

 

خدا داند که حافظ را غرض چیست 

و علم الله حسبی من سؤالی...

 

و کسی نمی‌داند؛ شاید حافظ در برخی ابیات از لقب {شجاعِ} شاه معاصر خود استفاده نموده تا با محبت، حسادت او را از خود دفع کند و در عین حال؛ در باطن؛ صاحب حقیقی این القاب را مدح کرده باشد!

 

(در این صورت فرضیه شیعه بودن و تقیه کردن حافظ تثبیت خواهدشد)

 

عمرِ خسرو طلب ار نفعِ جهان می‌خواهی

که وجودیست عطابخشِ کریمِ نَفّاع

 

مَظهَرِ لطفِ ازل، روشنی چشمِ اَمَل

جامعِ علم و عمل جانِ جهان، شاه شجاع

 

حافظا بنده صفت بر درِ او باش مطیع

که جهاندار (خدا) مطیع است و شهنشاه (حجت خدا) مطاع

 

از مرام و مسلک آزاد منشانه حضرت حافظ علیه الرحمة؛ برمی‌آید که حتی از باب مبالغه؛ تعابیری چنین گران را در حق یک سلطان _هرچند عادل_ به کار ببرد؟!

 

 مجددا الله أعلم..

عبدالرضا فارسی در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۳۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۷ - امید و نومیدی:

ندیدم ناله‌ای بودم سحرگاه شکنجی دیدم و گشتم یکی آه

صحیح مصرع نخست چنین است 

ندیم ناله ای بودم سحرگاه 

افسانه چراغی در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲:

راهی‌ست راهِ عِشْق که هیچَش ...

جناب دهخدا «نهایت، انتها، پایان، آخر، حد» را از معانی کرانه بیان کرده و زیر همین بخش، این بیت حافظ را نیز به عنوان شاهد مثال آورده‌اند. پس راه عشق، راهی است که پایانی ندارد و اگر در این راه قدم گذاشتی، بدان که راهی بی‌پایان است و حتما در این راه جان خواهی داد؛ یعنی نهایت عشق، فانی شدن در معشوق است. 

Delkhaste در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۰۸ در پاسخ به 7 دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:

هفت سال از این حاشیه گذشته ولی باید خدمت شما عرض کنم شعری که از فردوسی آورده‌اید، در واقع سخن افراسیاب است و به عقاید فردوسی ربط ندارد : 

چو بگذشت یک چندگاه این چنین

پس آگاهی آمد به دربان از این

بیامد برِ شاه ترکانِ بگفت

که : «دختت ز ایران گزیده است جفت»

جهانجوی کرد از جهاندار، یاد

تو گفتی که بید است هنگامِ باد

به دست از مژه خونِ مژگان برُفت

برآشفت و این داستان بازگفت : 

«کرا از پسِ پرده دختر بُوَد

اگر تاج دارد، بداختر بود

کرا دختر آید به جایِ پسر

به از گور، داماد ناید بدر»

اتفاقاً فردوسی این بیت را در باب برابری مرد و زن سروده است : 

چو فرزند را باشد آیین و فر

گرامی به دل بر، چه ماده چه نر

 

و جالب است که آن بیت «کرا دختر آید...» در واقع حدیثی‌است از محمد بن عبدالله که می‌گوید «نعم الختن القبر(قبر، داماد خوبی است)»

HRezaa در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۵ - گفتار اندر گزاردن شکر نعمت‌ها:

درود بر شما همزبان گرامی

من کی باشم که شما رو قابل ندونم؟!!!

من تو بیابون کار میکنم، و آنتن هم بسختی هست، در حدی که باز کردن یک صفحه از همین سایت خیلی طول میکشه

چند روز هم گوشیم خاموش بوده تا الان

 

شاید درست بفرمایید که من تو این بیابون که به هیچ چیز دسترسی ندارم، تنها سرگرمی من خواندن اشعار بزرگان تاریخ خودمون هست، به نوعی تفنن محسوب بشه.

در جواب سوالی که پرسیدید، از من ادله و مستندات واضح خواستید، و همچنین فعل مستفیض فرمودن بکار بردید.

منه پست، در حدی نیستم که بتونم به خودم هم کمکی کنم، چه برسه که شما رو مستفیض کنم، اون هم با مستندات و ادله واضح

 

اگر حاشیه‌ای هم از من خواندید، فرض کنید اراجیفی بوده، در حد بی‌خردی خودم، که به سبب آزادی بیان، نوشتم، و به بزرگواری خودتان ببخشید.

یار در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب » بخش ۳ - حکایت:

چقدر این شعر پندآموز و زیباست.

بعید می‌دانم چنین محتواهای غنی فرهنگی را در دیگر فرهنگ‌ها بتوان به این فراوانی یافت.

درود خدا بر شیخ اجل با این اشعار ناب

سام در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۵:

بیت 8 اشکال تایپی دارد صحیح کلمه  انچه است

هر آنچه او بفرماید، سَمِعْنا و لَطَعْنا گو

زِ هر چیزی که می‌تَرسی، مُجیر است او، مُجیر است او

 

     

کیخسرو در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹:

زریاب خویی: وجه به معنی به علت و سبب

عبوس از مستی زهد و ریا به سبب خماری که از این مستی به او روی می‌دهد نمی‌نشیند و آن را تحمل نمی‌کند و میگریزد. اما دردی‌کشان درد و رنج حاصل از خمار شراب درد‌آمیز را تحمل می‌کنند و می‌نشینند. 

دکتر حافظ رهنورد در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:

نکته‌ای ظریف در دو بیت آخر هست؛ ‌ آن اینکه خواجه در این دو بیت، رندانه از شجاع برای خودش مقرری درخواست می‌کند و اشعارش را مثل زر پر ارزش می‌داند. او در بیت پایانی به وضعیت افلاس مالی‌ای که پدر شجاع آن‌را منجر شد اشاره می‌دارد و غیرمستقیم این غزل را به شجاع تقدیم می‌کند تا عایدی داشته باشد. 

توجه داشته باشید که در دوره‌ی پدر شجاع یعنی مبارز‌الدین، اصلن میکده‌ای باز نبوده که گران باشد و حافظ را مفلس کند. او به این بهانه به‌وضعیت مالی خراب خود اشاره کرده است.

یوسف شیردلپور در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۱۲ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۵:

درود برشما فاطمه خانم عزیز  سپاس از توضیح و این همه دقت استفاده کردیم آرزوی موفقیت برای شما وهمه عزیزان درکمال آرامش وهمچنین برای همه مردم جهان 💔💙💚💐

برمک در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۴۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۷:

بدینگونه است

 

بر و کتف و یالش همانند من

تو گویی  نگارنده برزد رسن

نشان‌های مادر بیابم همی

بدل نیز لختی بتابم همی

گمانی برم من که او رستمست

که چون او بگیتی نبرده کمست

گوید «تو گویی نگارنده برزد رسن» 
رسن برزدن= اندازه گیری
رسن=رسمان (برای اندازه گیری رسمانی نشاندار بکار برند)

گوید این همرزم همه چیزش مانند من است و  نشانهایی که مادر به من گفته در او مییابم  دلم نیر جنگ کردن با او را  نمیتابد  میترسم رستم باشد.
 
 اند = قد / حالت / وضع/چند ( چند = چه + اند )



پر=شعاع/پرتو

ژنده/گنده/زنده= گنده

ژیان در پارسی از چند ریشه و  به چند چم است
۱-ژگان/ژیان= از ژکیدن = خشمگین
۲-ژیان/ژیدان / گیدان / گیودان / زیدان= زندگی/ زنده و سرزنده 
۳-ژیان/ژیوان / گیوان / جیوان = زنده و سرزنده ، جوان / جانور

چو خورشید تابان برآورد پر

سیه زاغ پران فرو برد سر

تهمتن بپوشید ببربیان

نشست از بر ژنده پیل ژیان

کمندی به فتراک بر بست شست

یکی تیغ هندی گرفته بدست

بیامد بران دشت آوردگاه

نهاده به سر بر ز آهن کلاه

همه تلخی از بهر بیشی بود

مبادا که با آز خویشی بود

وزان روی سهراب با انجمن

همی می گسارید با رودزن

به هومان چنین گفت کاین شیرمرد

که با من همی‌گردد اندر نبرد

ز بالای من نیست بالاش کم

برزم اندرون دل ندارد دژم

بر و کفت و یالش همانند من

تو گویی  نگارنده بر زد رسن

نشان‌های مادر بیابم همی

بدل نیز لختی بتابم همی

گمانی برم من که او رستمست

که چون او بگیتی نبرده کمست

نباید که من با پدر جنگجوی

شوم خیره‌روی اندر آرم بروی

بدو گفت هومان که در کارزار

رسیدست رستم به من اند بار

شنیدم که در جنگ مازندران

چه کرد آن دلاور به گُرز گران

بدین رخش ماند همی رخش اوی

ولیکن ندارد پی و پخش اوی

فرادست در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۵ دربارهٔ فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰:

این شعر واقعیت تلخ زندگی را بیان می کند

خدایی را که معمولا شاعران

روزگار و فلک و دوست و یارو معشوق و عشق می خوانندش

هم اوست که اینهمه رنجها و مصیبت ها و نامرادیها و حسرتها را بر ما روا می دارد

و نامش را زندگی گذاشته 

اما مهم مقصود اوست و صد البته مقصود ما ارزشی ندارد

هر چه بخواهد همان میشود وما مجبوریم به رضای او

یار در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۳۴ در پاسخ به سهیل قاسمی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

سلام، این غزل در اصل از سلمان ساوجی است.

یار در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۳۴ در پاسخ به میر ذبیح الله تاتار دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

سلام، این غزل در اصل از سلمان ساوجی است.

یار در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۳۳ در پاسخ به داغون الشعراء دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

سلام، این غزل در اصل از سلمان ساوجی است.

یار در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۳۳ در پاسخ به شادان کیوان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

سلام، این غزل در اصل از سلمان ساوجی است

۱
۱۶۰
۱۶۱
۱۶۲
۱۶۳
۱۶۴
۵۶۵۶