احمد خرمآبادیزاد در ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۵۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۵۶:
به استناد نسخه مرجع، «نَوینی» به جای «نبینی» درست است.
*از دستکاری اسنادهویت ملی–به هر بهانهای–بپرهیزیم.
*فارسی سازی متون کهن، قطعا از توان ما در بررسیها و پژوهشهای زبانشاختی، خواهد کاست.
احمد خرمآبادیزاد در ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۴۹:
شکل درست این دوبیتی در نسخه مرجع چنین است:
«زری چون مو نه اندر بوتهای بی/نه چون مو غم به دل اندوتهای بی»
«بجز شمعم به بالین همدمی نیست/که یار سوتهدل، دل سوتهای بی»
صالح یزدی در ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۵ در پاسخ به یاسین گرجی دربارهٔ ملکالشعرا بهار » منظومهها » چهار خطابه » خطابهٔ دوم:
سپاسگزارم
کوروش در ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۰۵ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳ - نکوهیدن ناموسهای پوسیده را کی مانع ذوق ایمان و دلیل ضعف صدقاند و راهزن صد هزار ابله چنانک راهزن آن مخنث شده بودند گوسفندان و نمییارست گذشتن و پرسیدن مخنث از چوپان کی این گوسفندان تو مرا عجب گزند گفت ای مردی و در تو رگ مردی هست همه فدای تو اند و اگر مخنثی هر یکی ترا اژدرهاست مخنثی دیگر هست کی چون گوسفندان را بیند در حال از راه باز گردد نیارد پرسیدن ترسد کی اگر بپرسم گوسفندان در من افتند و مرا بگزند:
سپاسگزارم
پس مطمئن هستید منظور از ناموس های پوسیده همون عقاید قدیمی و تعصبات گذشته هست ؟
و اما منظور از امانت چیه ؟
سوره صادقی در ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان:
دود به معنای خشم و کینه و نفرت
ذنب به فتح ذال و نون، در هیات قدیم یکی از دو نقطهای است که مدار هر سیاره با دایرهالبروج تقاطع پیدا میکند. دیگری، رأس است. سیاره بعد از گذر از نقطه راس به سمت شمال دایره البروج میرود و بعد از گذر از نقطه ذنب به جنوب دایره البروج میرود. من مفهوم سعد و نحس مرتبط با این دو مفهوم را نیافتم ولی از کاربرد نظامی در اینجا به نظر میرسد نقطه ذنب که نقطه مقابل راس است و هدایتکننده به سمت پایین است به نوعی مفهوم منفی و سقوط دارد ولی گویا ذنب مریخ سعد بوده. شاید چون مریخ نماد جنگ است به پایین رفتن آن به معنای تمام شدن جنگ و بدبختی باشد به نحوی گویی که منفی در منفی مثبت بشود. برداشت شخصیام اینست و اگر توضیح بهتری دوستان عزیز دارند حتما اصلاح بفرمایند.
مفهوم بیت به نظرم اینست که بدخواهی دشمن او باعث پیشرفت و بهتر شدنش میشود و برایش خوشیمن است. بدخواهی دشمن به او صدمه نمیزند.
فرهود در ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۱۴ در پاسخ به سوره صادقی دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان:
درود
برای اینکه درک واقعبینانهتری از چگونگی نشر آثار هنری در قرون گذشته پیدا کنیم، پیشنهاد میکنم فیلم سینمایی «آمادئوس» محصول سال ۱۹۸۴ را که درباره زندگی موتزارت هست، ببینید؛ موتزارت حتی اجازه نقل مکان بیاجازه مخدوم و کارفرمای خود را نداشته است. موتزارت بهعنوان یکی از بزرگترین موسیقیدانان تمام ادوار شناخته میشود حداقل ما میدانیم که شعرا و دانشمندان قدیم ایران در این یک بند آزادی عمل بیشتری داشتهاند. دوست نظامی به او پیشنهاد میکند که برای بهرهبردن مالی بیشتر از منظومه «خسرو و شیرین» از گنجه برود،
«رکاب از شهربندِ گنجه بگشای»
اما نظامی نمیپذیرد و در گنجه میماند!
نظامی یکی از بزرگترین شاعران نهتنها پارسی بلکه سراسر تاریخ ادبیات جهان است؛ همینکه او داستان «پادشاه ظالم و مرد راستگوی» را با هزینه یک حاکم و یا شاه منتشر کرده خود قابل تأمل است. مسأله مهم دیگر که باید گفت؛ چنانکه هنرمندان امروزی گاهی در خطر هستند شاعران و هنرمندان قدیم نیز با خطرات کم مواجه نبودهاند؛
سر اندازند گر بیوقت خوانی (نظامی)
این تصور که نظامی میتوانسته در خانه شعر بگوید و روز بعد آنرا به بقال سر کوچه داده که چند نسخه از آن را کتابت کند خیلی دور از واقعیت است. در زیر چند مثال از نویسندگان و هنرمندان اروپایی را که سدهها پس از دوره فردوسی و نظامی و حافظ اما در جایی دورتر و در غرب زندگی میکردهاند، میآورم که توسط برخی شاهان همعصر خویش حمایت میشدهاند:
ویلیام شکسپیر (دربار جیمز اول)، ادموند اسپنسر (دربار الیزابت)، ریشارد واگنر آهنگساز (دربار لودویگ دوم پادشاه باواریا)، پل روبنس نقاش (چند پادشاه اروپایی)، دیگو ولاسکز نقاش (دربار فیلیپ چهارم اسپانیا)
این نظر تایید هنرمندنماها و کسانیکه متن هنر خود را در خدمت اشراف و صاحبان قدرت قرار میدادهاند، نیست. هنرمندانی را که اثری از ناراستی و کژی در آثارشان نیست نمیتوان در زمره درباری و مدیحهسرا قرار داد.
موفق باشید
عماد در ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۴۱ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۹:
سلام. این شعر را استاد حسام الدین سراج به زیبایی بسیار خوانده اند. آهنگ «نشان بی نشان»
علی.نیشابور در ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۰۱ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸:
ممنونم رضای نازنین
بهترین تفسیر و شرح ها همیشه مال شماست.
چقدر من از شما یاد گرفتم.همیشه پایدار باشی و غرق در نور و آگاهی
وحید نجف آبادی در ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۳:
درود و ارادت
گزافه گویی نیست مرتبه ای از عشقه که هیچ چیز و هیچ چیز مهم نیست الا...........
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۳ - ذکر ذالنون مصری رحمة الله علیه:
نقل است که ذوالنون مصری گفت:
وقتی در کوهها میگشتم, گروهی بیمار و دردمند دیدم که جمع شده بودند،
پرسیدم: شما را چه رسیده است؟
گفتند: عابدی است اینجا، در صومعه . هر سال یکبار بیرون آید و نَفَسِ خود بر این قوم می دَمَد، همه شفا می یابند. دوباره در صومعه می شود، تا سال دیگر بیرون نیاید.صبر کردم تا بیرون آمد.
مردی دیدم زرد روی، لاغر و مُردنی با چشم هایِ گود رفته. از شکوه و بزرگیِ او لرزه بر من افتاد. پس به چشمِ مهربانی و دلسوزی در بیماران نگاه کرد. آنگاه سوی آسمان نگریست، و نَفَسی چند در آن بیماران دمید. همگی شفا یافتند.
چون خواست که در صومعه شود، من دامنِ او را گرفتم.
گفتم: به خاطرِ رضایِ خدا دردِ جسمانی مردمان را درمان کردی. دردِ باطنِ من را هم درمان کن.به من نگاه کرد و گفت: ذوالنون دست از من باز دار که خدا از اوجِ عظمت و جلال نگاه میکند. چون تو را ببیند که دست به جز از وِی در کسی دیگری زده ای, تو را به آنکس بازگذارد و آنکس را به تو, تا هریکی به یکی دیگر هلاک شوند.
این بگفت و در صومعه رفت.۲۷ ژولای ۲۰۲۵/ عراق, العماره , میسان, میدان نفتی بازرگان
HRezaa در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۹۷ - گذشتن از جهان:
درود و عرض ادب
از نظر این کمترین، در بیت سوم سوال شاه بیان میشود که «گرچه همه بزرگان گفتند در زندگی دنیا همچون ما باش، ولی هیچکس نگفته برای رفتن به مرحله زندگی بعد چگونه باش»
و استاد در جواب گفتند که: آن جهان مزد این جهان توست
و این «این» جهان، همچون یک اجرای موسیقی و ساز است و حتی یک ترنم که مخالف این ساز باشد در آن نمیگنجد، حتی اگر فکر کنی آواز قشنگی سرودهای هم اگر این آوازت ناکوک باشد، در این هستی نمیگنجد
و همساز بودن رو اینجور تشبیه کرده که اگر با نفس (بازدم) به آتش بدمی، شعلهورتر میشه
و ناهمساز بودن رو هم به تضاد بین آب و آتش
و در کل در جواب خسرو که میپرسه، من چگونه باشم که به مرحله بعد از زندگی راحتتر بروم، پاسخ میده که همساز با نوای هستی باش
بنظرم جهت تفسیر بیت پنجم اگر در ابتدای مصرع دوم بیت پنجم کلمه «که» را اعمال کنید، بسیار راحت معنی دریافت خواهد شد
HRezaa در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۸ در پاسخ به سوره صادقی دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان:
درود بر شما
سپاس از راهنماییهاتون
بابت وقتی گذاشتید سپاسگزارم
عبدالرضا فارسی در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:
در این شهر پر از خوب رویان است اگر کسی می خواهد چشمش به جمال خوب رویان نیفتد بهتر است در خانه را گِل بگیرد
عبدالرضا فارسی در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:
اگر به دست خودت مرا زهر می دهی شایسته است. شاید به معنی شایسته
علی احمدی در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
ممنون از همه عزیزان که نکته های خوبی به من آموختند
اما در بررسی این غزل به نظرم باید ابتدا به بیت آخر و کلمه عتاب در آن توجه کرد .آنچه حضرت حافظ را متاثر کرده نوعی عتاب است که ظاهرا از جانب کسی است که او را شاهد قدسی می خواند یعنی زیباروی پاک که قطعا انسان است .حافظ از این موضوع گله مند است که چنین شاهدی نباید او را عتاب می کرد .حتما پای کسی در میان است که به او دسترسی دارد و به قول حافظ نقاب از چهره اش برمی دارد و با او رو در رو می شود و حتی آب و دانه اش می دهد که شاید کنایه از گزارش هایی باشد که به او می دهد .
در بیت دوم نیز نگران منزلگاه آن شاهد است یعنی کسی هست که آنقدر با شاهد مورد نظر صمیمی است که گویا هماغوش اوست و ابهام در این موضوع حافظ را می رنجاند
در بیت سوم خود را درویش بی چیزی می داند که مورد عتاب آن شاهد قرار گرفته و خطاب به او می گوید آیا از اینکه چنین کار ناروایی کرده ای و من درویش را عتاب کردی و حتی حالم را نمی پرسی نمی ترسی ؟مگر نمی خواهی در آخرت آمرزیده شوی و به پاداشی برسی ؟
در بیت بعد باز هم خطاب به شاهد می گوید تو چشم خماری داری که دل عشاق را می برد و معلوم است که چنین چشم خماری مست است .تلویحا طعنه می زند که چنین چشمی نباید به خشم در آید و عتاب کند اما چرا؟
چون در بیت بعد از تیری صحبت می کند که با غمزه آن شاهد صادر شده است .نکته ظریف دیگر اینکه تیر را با یک چشم هدف گیری و رها می کنند و در بیت قبل آن چشم خماری می تواند آن یکی چشم خمار باشد چون می توانست به جای خماری از خمارت استفاده کند که زیبا تر می شد.
بگذریم حالا عتاب شاهد مثل تیری رها شده ولی به دلیل مستی شاهد ، به دل حافظ نمی خورد و به جای تسخیر دل، روحش را آزرده می کند .و حافظ امیدوار است که شاهدش که خردمند است اندیشه نیکوی دیگری در سر داشته باشد . این موضوع می رساند که شاهد در عین مستی اتفاقا هشیار و آگاه است یعنی مستی مورد نظر حافظ مثل سایر غزلهایش حکایت از نوعی آگاهی فراتر دارد .
در بیت بعد می فرماید حالا تیر عتاب به من خورده و ناله و فریاد می کشم اما تو نمی شنوی و معلوم است که جایگاه تو آنقدر والا است که حتی صدای فریاد مرا نمی شنوی.
در بیت بعد مثل بسیاری از غزل ها در اینجا هم حافظ کشف بزرگی می کند و یافته خود را با ما به اشتراک می نهد .خود را خطاب قرار می دهد و می گوید در این بیابان سرچشمه آب خیلی دور است و به راحتی نمی توانی به وصال معشوق برسی پس این عتاب ها را مثل سراب فرض کن نه سرچشمه آب .غول بیابان استعاره از همه وسوسه هایی است که عتاب ها را حقیقت جلوه می دهد و حافظ ما را از آن برحذر می دارد .او می گوید عتاب هم یکی از چالش های راه عاشقی است پس آن را جدی نگیر چون از بین می رود و معشوق روی خوش نشان خواهد داد .
در بیت بعد هم در تایید بیت قبل می گوید اگر تا بحال در جوانی این عتاب ها را جدی می گرفتی فقط عمرت را بیهوده هدر داده ای پس از این به بعد تا پایان عمر آیین و روش دیگری را دنبال کن.
در بیت بعد قصر دل افروز را با منزل آسایش در بیت دوم مقایسه کنید .همان منزلی که آنجا حافظ را نگران کرده بود اینجا دل افروز می شود و منزلگاه انس می گردد و او از خدا می خواهد که بلایا به آن آسیب نرسانند .
در بیت آخر هم اشاره به این موضوع دارد که اگرچه به طور معمول غلامان به دلیل عتاب اربابان خود از آنان گریزانند ولی خود را غلامی می داند که حاضر به مصالحه است چون عتاب را چون سراب می داند ولی به هر حال نمیتواند از احساسات خراب شده و جریحه دارش نگوید ولی امیدوار است با مصالحه سرانجامی بهتر داشته باشد.
در مجموع از این رویداد قصد دارد به ما این درس را دهد که در راه عاشقی ممکن است مورد عتاب معشوق قرار گیریم باید آن را سراب در نظر بگیریم و به دنبال معرفت باشیم تا به وصال برسیم .
پایدار باشید
سیدمحمد جهانشاهی در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۳۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:
گاه پیش او نهاد و گاه پنهان برگرفت
سیدمحمد جهانشاهی در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۳۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:
دل چو واقف شد ، به تگ رفت و دل از جان برگرفت
فاطمه زمانی در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۰۶ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲:
سپاسگزار تفسیرهای روان و دلنشین شما هستیم آقا رضا
فواد . در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
گفته بودند معجزه خاص انبیاست ...
نه ذوق و نه بهت و نه وصف حال من ازخواندنت در کالبد کلمات گنجاندنیست .
بهترین درودها بر پیامبر ادب پارسی .
محسن جهان در ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۳ - عذر گفتن فقیر به شیخ: