گنجور

حاشیه‌ها

بابک چندم در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۱۶ در پاسخ به بابک چندم دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۱۰ - حکایت کرکس با زغن:

ضمیمه

برخور + دن ( برخوردن) (barxor+dan) از برخُوَر+ تن  (barxovar+tan) در زبان پارسی میانه و متون پهلویست...

HRezaa در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۴ - جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را:

حق بدور نوبت این تایید را می‌نماید اهل ظن و دید را

یگانه پروردگارا بنامت

 

درود بر همزبانان گرامی

 

از نظر این کمترین، منظور از نوبت این نیست که الان نوبت یک شخص است و دمی دیگر نوبت شخصی دیگر و....

 

بنظرم منظور این است که این تاییدات طبق قوانینی گاه‌گاهی به افراد میرسند تا اهل تفکر و تجسس در آن بنگرند و گام در مسیر کمال نهند. و اگر در مسیر کمال حرکت کنند، این تاییدات بیشتر می‌گردد.

{عبارت گاه‌گاهی که بکار بردم، شاید این شائبه را ایجاد کند که بصورت دلخواهی یا تصادفی این تاییدات فرستاده میشود. همانطور که بسیاری افراد «خواست خدا» را بگونه‌ای بیان میکنند که انگار خدا اون بالا نشسته و هرکسی‌رو دلش خواست بالا میبره و هرکسی‌رو دلش خواست میبره پایین... نه اینگونه نیست.

آن یگانه وجود مطلق، این جهان رو برپایه قوانینی بنا نهاده، که ما شاید هنوز یک هزارم آن قوانین را ندانیم. و هر فعلی (عمل، حس، فکر، گفتار و...) که از ما سربزنه، در سیکل این قوانین خواهد افتاد و نتیجه‌ای ببار خواهد آورد. خواست خداوند یعنی عملکرد جهان هستی بر طبق قوانین هستی که خداوند وضع کرده.

کافیست که ما درک کنیم که قوانین بسیاااری هنوز هست که بشر آنرا کشف نکرده، و با دانسته فعلی خودمان را عقل کل فرض نکنیم.

 

و هرگاه طبق قوانین جهان هستی شرایط رسیدن تاییدات الهی به ما تامین شده باشد، این امر صورت میگیرد.}

 

کما اینکه در ابیات بعد میفرمایند بابت این یکبار لطف و تایید خوشحالی مکن....

و انبیا و انسانهای به کمال رسیده کسانی هستند که مرتبا این تاییدات را دریافت میکنند. یا به عبارتی دیگر، علم و توانایی آن را دارند که در هرچه به آنها میرسد تاییدات و الطاف الهی را تشخیص میدهند

علیرضا یونسی در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۵۱ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید:

به تیغ عشق شو کشته که تا عمر ابد یابی / که از شمشیر بویحیا نشان ندهد کس از احیا

این بیت در انتهای رساله عقل سرخ از جناب سهروردی چنین ضبط شده:

به تیغ عشق شو کشته که تا عمر ابد یابی / که از شمشیر تو لختی نشان ندهد کسی احیا

و در ادامه آمده: هر که بدان چشمه غسل کند هرگز محتلم نشود. هر که معنی حقیقت یافت بدان چشمه رسد.

 

لازم به ذکر است که سهروردی دستکم چهار سال پس از مرگ حکیم سنایی، در سهرورد زنجان بدنیا می‌آید.

پرویز شیخی در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۴ - آغاز منور شدن عارف بنور غیب‌بین:

مولوی در این ابیات به پرورش عقل از طریق حواس و تحقیق و خلق نفس براساس عقل می‌پردازد.

اما  در ابیات 36 و 37  بناگاه «عقل» تبدیل به «علم»  شده

علم تقلیدی بود بهر فروخت/چون بیابد مشتری خوش بر فروخت

مشتری علم تحقیقی حقست/ دایما بازار او با رونقست

اصلأ حق تعالی چه احتیاج به علم بشر دارد ؟...بلکه خداوند مشتری عقل پرورشی ماست که بوسیله آن نفس منحصر به فرد خود را ساخته باشیم و در ازای آن به ما نوری عطا میکند

پس دوستانی که در پی حقیقتند ای ابیات را بذین شکل تغییر دهند

عقل تقلیدی بود بهر فروخت/چون بیابد مشتری خوش بر فروخت

مشتری عقل تحقیقی حقست/ دایما بازار او با رونقست

MJ N در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱:

اخ به چه معناست؟

حمید هاشمی کهندانی در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۳۰ در پاسخ به عباسی-فسا @abbasi2153 دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۹:

کلمه ارد در زبان انگلیسی به چه معناس؟

سوره صادقی در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - دیدن خسرو شیرین را در چشمه‌سار:

ز بیدش گر به بید انجیر کرده ...

گربه بید: نوعی از درخت بید: درختی است مشهور و بی ثمر و سایه ٔ آن در تابستان مطلوب. درختی است معروف که بار نمی آورد و آن هفده نوع است از آن جمله گربه بید است که آن را بید گربه و بید موش و بید بلخی و بید مشک و مشک بید نیز گویند بواسطه ٔ شباهت او به پنجه ٔ گربه و موش. (دهخدا)

بید در مصرع اول در ادامه مفهوم بیت و ابیات قبلی می‌تواند استعاره از شیرین باشد. انجیر کردن را لغت‌نامه دهخدا سوراخ کردن معنی کرده و همین بیت را هم اتفاقا مثال آورده. ولی با این معنی این مصرح واقعا معنی نمی‌دهد. البته می‌توان خود سوراخ کردن را هم به معنی شکست سخت دادن یا نابود کردن گرفت.

بیدانجیر: بوته‌ای که کرچک از آن می‌گیرند. تخم بیدانجیر: کرچک که از آن روغن می‌گیرند و مسهل است.

تخم بیدانجیر خوردن کنایه می‌تواند باشد از چیزی بغایت تلخ و نامطبوع خوردن یا تجربه‌ای تلخ و ناخوشایند داشتن.

سرشگ واژه درستی نیست و باید سرشک باشد. آیا خسرو ایستاده به اشک ریختن ـــ اشک تلخ؟ مطمئن نیستم.

اگر فهم من از این بیت طبق توضیح بالا صحیح باشد این بیت در چند جا نیاز به ویرایش دارد:

گر به بید ـــ> گربه‌بید

سرشگش ـــ> سرشکش

بید انجیر ـــ> بیدانجیر

 

سوره صادقی در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - دیدن خسرو شیرین را در چشمه‌سار:

عقاب خویش را در پویه پَر داد ...

دهخدا: گاو و ماهی . مقصود گاوی است که گویند زمین را بشاخ‌ها داشته و پای آن بر پشت ماهی است.

منظور دورترین جا از زیر زمین می‌تواند باشد. پس ز نعلش که گاو و ماهی خبردار شده‌اند یعنی چنان کوبنده و تیز رفته که صدایش تا اعماق زمین رسیده و گاو و ماهی هم خبردار شده‌اند.

احمد اسدی در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

بی سرشک تلخ، افتاد از نظر مژگان مرا

رشته می‌گردد سبک چون گردد از گوهر جدا

 

صائب در این بیت اشک را به گوهر و مژگان را به رشته ای که گوهر با آن آویزان است تشبیه کرده است. 

 

واژه "سبک" در این بیت به معنای بی قدر و بی ارزش است. به تعبیر صائب، همانگونه که رشته وقتی گوهر از آن جدا شود بی ارزش می شود، مژگان نیز بدون اشک در نظر او بی ارزش است و از چشمش می افتد. 

 

"از نظر افتادن" برای مژگان تعبیر بسیار زیبا و جالبی است که در آن بین " نظر" به معنای چشم و "مژگان" مراعات نظیر وجود دارد. اگر چه " از نظر افتادن یا از چشم افتادن" به معنای بی ارزش شدن است، اما "از چشم افتادن" برای مژگان می تواند تعبیر شاعرانه ای در تضاد با متصل بودن مژگان به چشم هم باشد.

رضا شا در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹۳:

هَرز رَوَز، چَرَز / هَرَز خسبد، خواب بیند

هر آن که برود، می‌گردد / هر آن که بخوابد، خواب می‌بیند 

معادلشون در زبان ایتالیایی:

!Chi dorme non piglia pesci

(برگرفته از کتاب ایتالیایی به زبان ساده، اثر هاله ناظمی، انتشارات دانیال)

احمد اسدی در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

درگذر از قرب شاهان، عمر اگر خواهی، که خضر

یافت عمر جاودان تا شد ز اسکندر جدا

 

این بیت اشاره به داستان خضر و اسکندر و جستجوی آنها برای آب حیات دارد. در شاهنامه فردوسی آمده است که اسکندر در جستجوی چشمه آب زندگانی بود که با آن عمر جاودان بیابد و برای این کار از خضر خواست تا او را به سمت چشمه راهنمایی کند. بعد از دو روز سفر، آن دو در یک دو راهی هم را گم می‌کنند. خضر از مسیری می رود که در دل تاریکی آب زندگانی را میابد و از آن می‌نوشد و عمر جاودان می یابد اما اسکندر در رسیدن به آب زندگانی ناکام می ماند.

 

صائب در این بیت می گوید که قرب و نزدیک بودن به پادشاهان را رها کن اگر دنبال عمر طولانی هستی. تلویحا اشاره ای است به مخاطرات نزدیک بودن به پادشاهان. صائب برای تایید این گفته خود، خضر را مثال می‌زند که وقتی اسکندر را (که پادشاه وقت بود) رها کرد به آب زندگانی رسید. 

 

حافظ در این مورد میگوید:

 

گَرَت هواست که با خِضْر هم‌نشین باشی

نهان ز چشمِ سِکَندَر چو آبِ حیوان باش

احمد اسدی در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۳۳ در پاسخ به محمدامین دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

گرامی محمد امین،

 

بی تکلف، مصحفِ بر طاق نسیان مانده‌ایست

حسن نوخطی که از صاحب‌نظر باشد جدا

 

معنی مصراع اول این بیت با مصراع دوم آن کامل میشود. واژه "بی تکلف" صفتی است در توصیف مصحف، و کل مصراع اول تشبیهی است برای مصراع دوم.

 

"بی تکلف" به معنای بی پیرایه و بی آلایش و هر چیز به دور از جلوه گری است. مصحف به معنای کتاب، مجلد و در معنای خاص آن قرآن است. "طاق نسیان" هم به معنای طاقچه فراموشی است. 

 

اما زیبایی بیت بیشتر در ایهام واژه "نوخط" است. "خط" هم معنای دستنوشته و خوشنویسی می‌دهد و هم در ادبیات عاشقانه کهن ایران معنای موهای نورسته بر گرد چهره زیبارویان می‌دهد که به آن خط عذار هم می‌گویند.

 

خط دورِ صورت در ادبیات فارسی معمولاً به نشانه‌ای از جوانی، زیبایی و طراوت اشاره دارد. این تعبیر ریشه در سنت‌های ادبی و فرهنگی ایران دارد، جایی که خط سبز نمادی از رویش اولین موی چهره (سبزه‌رویی) در دوران جوانی است. این اصطلاح غالباً در اشعار عاشقانه و توصیف‌های زیبایی‌شناسانه برای بیان لطافت و جذابیت اوایل جوانی به کار می‌رود.

 

"خط" در کنار "خال" از جذابیت‌های دلبرانه معشوق است. حافظ و سعدی هم بسیار به خط و خال در چهره معشوق اشاره کرده اند و ترکیباتی نظیر "خط مشکین" یا " خط سبز" را در ابیات بسیاری به کار برده اند. 

 

با همین برداشت، دهخدا در لغتنامه خود واژه "نوخط" را به معنای معشوقِ نوجوان نیز می داند.

 

لذا با دو برداشت ایهام گونه از واژه "نوخط"، اول به معنای "خوشنویسی نو" و دوم به معنای "خط دور چهره معشوق" میتوان دو برداشت از این بیت نمود که هر دو نیز درست است:

 

زیبایی خوشنویسی تازه ای که از چشم صاحبنظر دور مانده است مانند کتابی است که بدون جلوه گری در طاقچه فراموش شده است.

 

و معنای عاشقانه تر: زیبایی چهره معشوق نوجوانی که کسی دلداده آن نشده باشد مانند کتابی (یا قرآن برای عشق معنوی) است که در طاقچه فراموش شده است.

بهرام خاراباف در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۵۱ - جواب گفتن آن قاضی صوفی را:

این همه چون و چگونه ، چون زَبَد
بر سرِ دریای بیچون می طپد


#مولوی
زَبَد = کف
آب دریا دراثربرخوردبه ساحل ضمن تولید کف صدایی ایجاد می کندشبیه چه،چه چه به نظرمی رسد مولوی این صدارابه چون وچگونه تعبیر کرده.وحال آنکه خوددریا فاقدچنین‌صدایی است
اززیبایی های این بیت:
صدای چ (چهاربار)که صدای برخوردآب به ساحل راتداعی می کند
هم آوایی چون وبی چون
چون درمعنی مثل  مانند،چون دروضعیت سوالی

#بهرام_خاراباف

مهر و ماه در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۴۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۱:

قاعدتا اینطور هست:

آنچه با آیینه، تاریکْ گلخن میکند...

HRezaa در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۹ - قصهٔ آدم علیه‌السلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل:

ای خنک آن کو نکوکاری گرفت زور ...

درود و عرض ادب خدمت همزبانان گرامی

 

از نظر این کمترین، مرتبط است با عکس‌العمل حضرت آدم زمانیکه اشتباهش را دریافت

رسم ادب پیشه کرد و سرنوشتش را پذیرفت ....

حسین غفوری در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۹:

این رباعی یک هشدار و یک فراخوان است:

‏فریب زیبایی‌های فانی دنیا را نخور، چون تو نیز فانی هستی. با درک این حقیقت تلخ، تنها راه منطقی این است که در این مسابقه‌ی نفس‌گیر با زمان، پیش‌دستی کنی و سهم خود را از زندگی همین حالا برداری، پیش از آنکه خودت ربوده شوی.

علی احمدی در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:

 

قرار است حضرت حافظ با ما از عشق ورزیدن سخن بگوید و برخی جزئیات این راه عاشقی را آشکار کند

زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست

راه هزار چاره‌گر از چارسو ببست

زلف معشوق هزاران دل را به یک تار مو می بندد طوری که هزاران چاره اندیش و هوشمند راه چاره ای برای آزادی آن دلها نمی یابند  عاشق در راه عاشقی گیر می افتد و راه گریز ندارد با عقل و تدبیر هم به جایی نمی رسد باید با مستی راهش را ادامه دهد.مستی شرط عشق است.

تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان

بگشود نافه‌ایّ و دَرِ آرزو ببست

این طور نیست که در راه عاشقی بتوانی هر طور که بخواهی از بوی نسیم این زلف (راه عاشقی)بهره ببری معشوق گاهی گرهی را باز میکند و سریع می بندد تا بیقرار بمانی .بیقراری شرط عشق است

شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو

ابرو نُمود و جلوه‌گری کرد و رو ببست

وقتی معشوق ابروی خود را مثل ماه نو زمانی کوتاه نشان می دهد و بعد روی خود را می گیرد و محو می شود شیدا و دیوانه می شوم .آری شیدایی هم شرط عشق است

ساقی به چند رنگ، می اندر پیاله ریخت

این نقش‌ها نگر که چه خوش در کدو ببست

حکایت من و معشوق مثل پیاله کدویی شکل و ساقی است .هر رنگ از می در درونم بریزد نقشی جدید پیدا می کنم و به خوبی نقشی که معشوق می خواهد را بازی می کنم .نقش پذیری هم شرطی برای عاشق ماندن است

یا رب چه غمزه کرد صُراحی که خون خُم

با نعره‌های قُلقُلش اندر گلو ببست

یا من مثل خم شراب و معشوق مثل صراحی است .هر چه غمزه می کند من خونم را بیشتر به وی می دهم تا جاییکه این خون من است که باعث نعره های قلقل مانندش در هنگام ریختن می می شود گویا خون من گلویش را می بندد.آری عاشق آماده خون دادن  و جانفشانی برای معشوق است.

مطرب چه پرده ساخت که در پردهٔ سماع

بر اهل وجد و حال، درِ های‌وهو ببست

شرط دیگر عشق ورزیدن اهل وجد و حال بودن است.باید دم را غنیمت شماری و اشارت ها  را  دریابی .مطرب عشق می خواند و این اهل وجد و حال هستند که در هنگام سماع دیگر های و هوی نمی کنند و درک و معرفتی خاص دارند 

حافظ هر آن که عشق نَورزید و وصل خواست

احرامِ طوفِ کعبهٔ دل، بی‌وضو ببست

خلاصه اینکه اینها شروط عشق ورزیدن است و هرکس عشق نورزد و طمع وصال معشوق داشته باشد مثل کسی است که می خواهد برای طواف کعبه احرام ببندد ولی وضو نگرفته است. باید برای وصال معشوق این مراحل را طی کنی .

 

محمد مهدی فتح اللهی در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات ترکی » غزل شمارهٔ ۱۹:

اشعار ترکی صائب تبریزی  پر است از واژگان فارسی که چندین معادل در زبان ترکی دارند.

علّتش را اگر دوستان می‌دانند، لطفا ما را هم بهره‌مند کنند

Hasib Nazari در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۳:

زخم بر تار تو اندرخور خود چون رانم

ای گسسته رگت از زخمه آهسته من

۱
۱۶۰
۱۶۱
۱۶۲
۱۶۳
۱۶۴
۵۶۶۸