احمد اسدی در ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۵۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
اگر نه مدِّ بسمالله بودی تاجِ عنوانها
نگشتی تا قیامت نوْ خطِ شیرازه دیوانها
مد: علامتی که بر بالای حروف نویسند که نشان دهنده کشش حرف است، مثل علامت بالای "آ" که گویی تاجی برای الف است.
عنوان: سرنامه . نشان و دیباچه ٔ نامه
شیرازه: تهبندی کتاب و دفتر؛ حاشیۀ باریکی که صحّاف با ابریشم رنگین پس از تهدوزی کتاب در بالا و پایین آن میدوزد.
صائب در این بیت میگوید اگه عبارت "بسم الله الرحمن الرحیم" بالای دیباچه کتاب ها نبود، هیچوقت خط شیرازه کتابها نو نمیشد. نو شدن خط شیرازه دو معنا میتواند داشته باشد. اول خطی که در اثر باز کردن کتاب بر شیرازه کتاب می افتد و تفاوت کتاب خوانده شده با کتاب باز نشده است. دوم اشاره به معنای نو شدن خطوط ابریشمی که در صحافی کتابها برای اتصال برگه های کتاب هایی که صفحات آن از هم گسسته استفاده میشود. در واقع نو نشدن خط شیرازه اشاره به خوانده نشدن کتاب دارد.
لذا صائب میگوید که اگر عبارت بسم الله شروع کننده کتاب نباشد، کسی سراغ خواندن آن نمی رود.
شروع شدن کتاب با بسم الله تلمیحی است بر ساری و جاری بودن مفاهیم معنوی در سراسر کتاب. به عبارتی صائب کتابِ تهی از معنویت را بی مخاطب می داند.
نکته قابل توجه آن است که با توجه به قافیه ه و الف ("ها")، این غزل از نظر ترتیب الفبا نباید شروع کننده غزلیات باشد اما چون غزل با بسم الله شروع شده است، در تالیف غزلیات، مصححین این غزل را در شروع دیوان اشعار صائب قرار داده اند.
کوروش در ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۲ - تفسیر قوله علیهالسلام موتوا قبل ان تموتوا بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی کی ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما:
عقل گردی عقل را دانی کمال
عشق گردی عشق را دانی ذبال
معنای مصرع دوم چیه ؟
کوروش در ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۲ - تفسیر قوله علیهالسلام موتوا قبل ان تموتوا بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی کی ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما:
غرق این کشتی نیابی ای امیر
تا بننهی اندرو من الاخیر
من آخر اصل دان کو طارقست
کشتی وسواس و غی را غارقست
یعنی چه ؟
کوروش در ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۸ در پاسخ به سجاد جولا زاده دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۹ - در آمدن ضریر در خانهٔ مصطفی علیهالسلام و گریختن عایشه رضی الله عنها از پیش ضریر و گفتن رسول علیهالسلام کی چه میگریزی او ترا نمیبیند و جواب دادن عایشه رضی الله عنها رسول را صلی الله علیه و سلم:
سطح دغدغه رو
بهرام چگینی در ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳:
فوقالعاده است .
متاسفانه اگه این شعر رو مولانا یا حافظ گفته بود الان حاشیه ها پر بود از تحسین و تحلیل و روش درست خوانی و..... ، خیلی ها هم توی بخش خوانش این شعر رو خونده بودن .
متاسفانه اصلا به خاقانی اون طور که باید توجه نمیشه .
( منظور این نیست که حافظ و مولانا بدن . منظور اینه که باید به خاقانی هم توجه بشه )
حمیدرضا بیستونی در ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹:
با درود
در تذکره عرفات العاشقین، اوحدی بلیانی در شرح حال عرفی و گزیده اشعارش، دو بیت از این غزل آورده که بیت اول همان بیت مطلع غزل است اما بیت بعدی در این غزل نیست:
چون داغ تو برم به حجیم اهل معصیت
گویند دور شو که ز تاب تو سوختیم
حال ندانم در نسخه ای دست اندر کاران محترم گنجور استفاده کرده اند آیا این بیت بوده یا اینکه اوحدی بلیانی سهوا این بیت را به نام عرفی آورده است. البته در تذکره عرفات اشتباهات ناخواسته مولف متعدد است؛ اما از جایی که بیت مذکور هم بیتی است که میتواند درخور و سروده شاعر بزرگی همچون عرفی شیرازی باشد، میتوان احتمال داد که این بیت از این غزل در نسخه استفاده شده جا افتاده است.
رضا از کرمان در ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۱ در پاسخ به هادی مردی دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۰ - حکایت کرم مردان صاحبدل:
درود
در پناه حضرت حق در کمال صحت شاد و سرافراز باشی
رضا از کرمان در ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۰۹ در پاسخ به کوروش دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۱۵:
درود
عزیزم یعنی میزان خلوص
به طلایی که در آن غش وناخالصی مثل مس باشه میگن ناسره و متضاد آن، سره به معنی ناب بودن طلا است
شاد باشی
بهزاد رستمی در ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲:
جوفروش است آن نگار سنگدل
با من او گندم نمایی میکند
سعدی
سیاوش در ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:
که گفت نظر بر رخ خوبان خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
AliKhamechian در ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۴۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:
کوشش فرهاد آخر کرد شیرین سنگ را!
عالیه دمشگرم
احمد اسدی در ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
همه دانند که من سبزهٔ خط دارم دوست
نه چو دیگر حَیَوان سبزهٔ صحرایی را
رنگ سبز در ترکیبِ "خط سبز" برای توصیف یکی از زیبایی چهره در ادبیات ایران مورد استفاده قرار می گرفته است. خط سبزِ دورِ صورت در ادبیات فارسی معمولاً به نشانهای از جوانی، زیبایی و طراوت اشاره دارد. این تعبیر ریشه در سنتهای ادبی و فرهنگی ایران دارد، جایی که خط سبز نمادی از رویش اولین موی چهره (سبزهرویی) در دوران جوانی است. این اصطلاح غالباً در اشعار عاشقانه و توصیفهای زیباییشناسانه برای بیان لطافت و جذابیت اوایل جوانی به کار میرود.
لذا " خط سبز" که در واقع همان "خط عارض" است، در اشعار کلاسیک، اشاره به موهای نورسته بر دور چهره دارد که میتواند به آغاز بلوغ جسمی و عاطفی اشاره داشته باشد. گاهی نیز این تعبیر با سبزهرویی معشوق یا جلوههای طبیعی و طراوت چهره مرتبط میشود.
حافظ هم بسیار به خط و خال در چهره معشوق اشاره کرده و ترکیباتی نظیر "خط مشکین" یا " خط سبز" را در ابیاتی دقیقا با همین مفهوم به کار برده است:
هر که را با خطِ سبزت سرِ سودا باشد
پای از این دایره بیرون نَنِهَد تا باشد
با توجه به سبز بودن رنگِ زنگار، گاهی نیز به جای "خط سبز" از "خط زنگار" استفاده می شده است. مثلا در بیت زیر از حافظ که بیشتر به یک نقاشی رنگارنگ شبیه است، رنگهای سبز (زنگار)، زرد و قرمز (خونابه) را بر چهره یار و روی خودش منقش میکند.
گر چُنین چهره گشاید خطِ زنگاری دوست
من رخِ زرد به خونابه مُنَقَّش دارم
از زیبایی های بیت سعدی اما این است که " سبزه خط" را در تقابل با "سبزه صحرا" قرار میدهد و اولی را به طور تلمیحی مطلوبِ عاشق میداند و دومی را مطلوب حَیَوان.
همه دانند که من سبزهٔ خط دارم دوست
نه چو دیگر حَیَوان سبزهٔ صحرایی را
احمد خرمآبادیزاد در ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۵۹ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۰:
مصرع نخست بیت چهارم را با این مصرع از حافظ بسنجیم: «خوشش باد آن نسیم صبحگاهی»
sara Falahi در ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۵ - روان شدن شهزادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره:
ممنونم آقای دکتر صحافیان
بسیار عالی بود🥹♥️
کیخسرو در ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷:
بیت نخست همچنین اشاره دارد به زمان: ماه نو همچو داسی ست که هر سی روز محصول آن ماه را که عمر انسانهاست میدرود (زریاب خویی)
کیخسرو در ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:
خلاف آمد... : در حالت عادی که زلف پریشان نیست و جمع است دلهای گرفتار دام زلفِ گرهدار نیز جمعند و پریشان نیستند و چون زلف پریشان شود دلها نیز پراکنده و پریشان میشوند (زریاب خویی)
بهرام خاراباف در ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۹ - جواب دادن قاضی صوفی را:
رختها را سوی خاموشی کشان
چون نشان جویی مکن خود را نشان
رخت هستی ؛ فهم و دریافت و ادراک. ( ناظم الاطباء)
خاموشی=سکوتدرباره فهم ودرک ودریافتت ازهستی سکوت کن. توجستجوگری دنبال نشان هامی گردی.خودت رانشانه قرارنده
مساله در ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۵۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۴:
چگونه خواندن مهمتر است از چه چیز خواندن
علی احمدی در ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
این غزل هم از غزلهایی است که باید ابتدا به بیت آخر توجه نمود .بیت آخر یک تعارض همیشگی را نشان می دهد اضطراب شکستن توبه و خوردن می .معمولا چون خوردن می گناه تلقی می شده اضطرابی برای ارتکاب گناه رخ می دهد . حافظ این دو را یعنی شکستن توبه و نوشیدن می را به زیبایی کنار هم می آورد و این را بارها تکرار می کند .نگاه اینجانب این است که ترس و امید دو روی یک سکه هستند .وقتی در شرایط عدم اطمینان هستیم می ترسیم و می خواهیم از آن شرایط به شرایط با اطمینان بیشتر بگریزیم و در اینجا امید به کارمان می آید .
می در اشعار حافظ این ترس شکستن توبه را خنثی می کند و امیدی برای مستی است .همان مستی که منبع هشیاریست .در این غزل هم این موضوع را به خوبی تصویر نموده است.
زلفآشفته و خِویکرده و خندانلب و مست
پیرهنچاک و غزلخوان و صُراحی در دست
معشوقی که حافظ را ملاقات می کند با زلفی آشفته .عرق کرده با لب خندان و با پیراهنی باز و در حال خواندن غزل و جام در دست و مست آمده است .گویا می خواهد بگوید بیا.
نرگسش عَربدهجوی و لبش افسوسکنان
نیم شب، دوش به بالین من آمد، بنشست
در این بیت از چشم او می گوید که گویا تردید و اضطراب حافظ را دیده و کمی متعجب و تند خو نگاه می کند و لب او نیز از حالت خندان به حالت افسوس کنان تبدیل می شود .گویا چشم و لب او به حافظ می گوید .آیا نمی آیی؟خودتان چنین چهره ای را تصور کنید .
سر فرا گوش من آورد به آوازِ حزین
گفت: ای عاشقِ دیرینهٔ من، خوابت هست؟
سر را به نزدیک گوش او می آورد و با حالت غمناک می گوید ای عاشق قدیمی من آیا می خواهی بخوابی ؟ سه کلمه امید بخش به او گفته عاشق ،قدیمی،و من که در آخر اضافه شده .چنین جلوه ای که او را چنین می طلبد جایی برای ترس از شکستن توبه نمی گذارد و امیدوارانه به دنبال عشق می رود .
عاشقی را که چنین بادهٔ شبگیر دهند
کافر عشق بُوَد گر نشود باده پرست
اگر عاشق باشی و به این شکل به تو باده در شب بدهند اگر باده پرست نشوی اصلا عاشق نیستی .و چقدر زیبا امید و عشق را به هم مربوط می کند.
برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تُحفه به ما روزِ الست
او جواب زاهد را هم می دهد که دیگر ایراد نگیرد چرا که این داستان از روزی که آفریده شدیم وجود داشته و ما با امید به دنیا آمده ایم .نوزادی را در نظر بگیرید که اولین صدایش گریه است و ندای امید اوست . او امید دارد که کسی به دادش برسد و زندگی را با امید شروع می کند.
آن چه او ریخت به پیمانهٔ ما نوشیدیم
اگر از خَمرِ بهشت است وگر بادهٔ مست
از روز آمدن به این دنیا تا کنون هرچه از این باده امید در پیمانه ما ریختند نوشیدیم حال این باده بهشتی باشد یعنی منبع این امید از آسمان باشد یا باده مستان باشد که انسانهای ساقی وش به ما می دهند
خندهٔ جامِ می و زلفِ گرهگیرِ نگار
ای بسا توبه که چون توبهٔ حافظ بشکست
جام می (امید) همیشه می خندد و زلف معشوق هم همیشه عاشق را در بند خود دارد و این امید و عشق بسیار توبه ها مثل توبه حافظ را شکسته است و اضطراب این توبه شکستن را از میان برده است.
احمد اسدی در ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۲۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲: