بلا شد گوشهٔ چشم ترحم بیگناهان را
نگه٬ تیغ سیهتاب است، این مژگانسیاهان را
ز چشم مست دارد یاد، ساقی بادهپیمایی
در این مجلس که ساغر داد یا رب خوشنگاهان را؟
سر تسلیم می سایم، به خاک عجز و می کنم
شکست دل مبارک باد، خیل کج کلاهان را
ندارد بت پرستی عیب و عار خود پرستیدن
خدا توفیق کیش کفر بخشد، دین پناهان را
به هر خاری به دشت آتش زدم از گرم رفتاری
چراغی داشتم در پیش پا، گم کرده راهان را
توان این نکته فهمید از ادای چشم قربانی
که هستی در تماشا محو شد، حیرتنگاهان را
حزین از دیده می پالم نگاه حسرت آلودی
که از آغوش مژگان دادهام، خاک صفاهان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق و تناقضات انسانی میپردازد و به زیبایی و درد عشق و ناپیدایی میگوید. شاعر به ستم بر بیگناهان و تقدس زیباییهای دنیوی اشاره میکند و در عین حال، اعتراف به ناتوانی و شکست در برابر عشق و زیبایی دارد. او همچنین به مقایسه بتپرستی و خویشتنپرستی میپردازد و بیان میکند که پرستش زیبایی و احساسات انسانی نه تنها عیب نیست، بلکه ممکن است بقیه را در جادههای گم شده هدایت کند. در نهایت، شاعر حسرت و اندوه خود را از دست دادن عشق و زیبایی به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: نگاه ترحمآمیز بیگناهان به گوشه چشم میرسد، اما این نگاه مانند تیغی تیز و خطرناک است که از مژگان سیاه برمیآید.
هوش مصنوعی: از چشمان جذاب و افسونگرش یاد میکند، ای ساقی که در این مجلس باده سرو میکنی، چه خوب است که نگاههای زیبای آنها را ببینی!
هوش مصنوعی: من با کمال تأسیس و تسلیم، سرم را به خاک میسایم و ناتوانیام را میپذیرم. دل مبارک کسانی که بیراههرو هستند و به اشتباه میروند، شکست میخورم.
هوش مصنوعی: پرستش بتها عیب و ننگ ندارد، بلکه بندگی خداوند میتواند موجب کفر و خارج شدن از دین افرادی شود که به دنبال پناه هستند.
هوش مصنوعی: در دشت هر خاری را که دیدم، به خاطر رفتار گرم و دوستانهام، آتش زدم. همچنین، نوری داشتم که در جلوی خودم به عنوان راهنما وجود داشت و به من کمک میکرد تا راه گمشدگان را پیدا کنم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از رفتار و حالت چشم قربانی میتوان فهمید که موجودیت او در تماشای چیز دیگری ناپدید شده و این موضوع باعث شگفتی و حیرت دیگران شده است.
هوش مصنوعی: حزین از چشمانم به میالم نگاهی پر از حسرت است که به خاطر آغوش مژگانم، خاک صفاهان را ترک کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگو ای باد آن سر خیل رعنا پادشاهان را
سر کج افسران تاج سر زرین کلاهان را
همه محزون گدازان آفتاب مضطرب سوزان
شه اشفته حالان خسرو مجنون سپاهان را
تو ای سلطان خرم دل که از مشغولی غیرت
[...]
نمیدانم چه آیین است کافر کجکلاهان را
که شیر دایه پندارند خون بیگناهان را
ز حاکم غافلی ظالم نمیدانی که میباید
غم امیدواران بیشتر امیدکاهان را
به شوخیهای انصاف تو نازم در صف محشر
[...]
الهی پارهای تمکین رم وحشی نگاهان را
به قدر آرزوی ما شکستیکجکلاهان را
بهمحشرگر چنین باشد هجوم حیرت قاتل
چو مژگان بر قفا یابند دست دادخواهان را
چهامکان است خاک ما نظرگاه بتان گردد
[...]
هلاک جلوه ام قد قیامت دستگاهان را
خراب شیوه ام شمشاد این محشر پناهان را
فدای نازپرور تیغ مژگانی که از شوخی
به خاک بی نیازی ریخت، خون بی گناهان را
تسلی چون تواند شد، دل غلتیده در خونم
[...]
تعالی الله به رحمت شاد کردن بیگناهان را
خجل نپسندد آزرم کرم بیدستگاهان را
خوی شرم گنه در پیشگاه رحمت عامت
سهیل و زهره افشانده ز سیما روسیاهان را
زهی دردت که با یک عالم آشوب جگرخایی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.