گنجور

 
حزین لاهیجی

بلا شد گوشهٔ چشم ترحم بی‌گناهان را

نگه٬ تیغ سیه‌تاب است، این مژگان‌سیاهان را

ز چشم مست دارد یاد، ساقی باده‌پیمایی

در این مجلس که ساغر داد یا رب خوش‌نگاهان را؟

سر تسلیم می سایم، به خاک عجز و می ‎کنم

شکست دل مبارک باد، خیل کج کلاهان را

ندارد بت پرستی عیب و عار خود پرستیدن

خدا توفیق کیش کفر بخشد، دین پناهان را

به هر خاری به دشت آتش زدم از گرم رفتاری

چراغی داشتم در پیش پا، گم کرده راهان را

توان این نکته فهمید از ادای چشم قربانی

که هستی در تماشا محو شد، حیرت‌نگاهان را

حزین از دیده می پالم نگاه حسرت آلودی

که از آغوش مژگان داده‌ام، خاک صفاهان را

 
 
 
محتشم کاشانی

بگو ای باد آن سر خیل رعنا پادشاهان را

سر کج افسران تاج سر زرین کلاهان را

همه محزون گدازان آفتاب مضطرب سوزان

شه اشفته حالان خسرو مجنون سپاهان را

تو ای سلطان خرم دل که از مشغولی غیرت

[...]

فیاض لاهیجی

نمی‌دانم چه آیین است کافر کج‌کلاهان را

که شیر دایه پندارند خون بی‌گناهان را

ز حاکم غافلی ظالم نمی‌دانی که می‌باید

غم امیدواران بیشتر امیدکاهان را

به شوخی‌های انصاف تو نازم در صف محشر

[...]

بیدل دهلوی

الهی پاره‌ای تمکین رم وحشی نگاهان را

به قدر آرزوی ما شکستی‌کج‌کلاهان را

به‌محشرگر چنین باشد هجوم حیرت قاتل

چو مژگان بر قفا یابند دست دادخواهان را

چه‌امکان است خاک ما نظرگاه بتان گردد

[...]

حزین لاهیجی

هلاک جلوه ام قد قیامت دستگاهان را

خراب شیوه ام شمشاد این محشر پناهان را

فدای نازپرور تیغ مژگانی که از شوخی

به خاک بی نیازی ریخت، خون بی گناهان را

تسلی چون تواند شد، دل غلتیده در خونم

[...]

غالب دهلوی

تعالی الله به رحمت شاد کردن بی‌گناهان را

خجل نپسندد آزرم کرم بی‌دستگاهان را

خوی شرم گنه در پیشگاه رحمت عامت

سهیل و زهره افشانده ز سیما روسیاهان را

زهی دردت که با یک عالم آشوب جگرخایی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه