گنجور

حاشیه‌ها

علی در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۳۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۸ - سخن دقیقی:

لطفا تصحیح شود:
که ما بر گشادیم درهای رنج ----> که ما بر گشادیم درهای گنج

علی در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۱۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۷ - سخن دقیقی:

لطفا تصحیح شود:
نگرید ازو راه و دین بهی ----> نگیرد ازو راه و دین بهی

ابوالفضل قیامی در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۳۲ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

بر این غزل خوانشی بگذارید

کاسه ساز در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۴ - بیان خسارت وزیر درین مکر:

نزد حرف امی اش بی بار بود
پیش حرف امی او عار بود

سیروس حامدی در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۳۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۷ - پند دادن پدر مجنون را:

معنی دولت:
هر چند در بیشتر لغتنامه‌ها دولت را مترادف با بخت و اقبال و ثروت گرفته‌اند ولی به نظر من اینجا دولت به معنای عقل و خرد است. چنانچه در بیت با دولتیان نشین و برخیز / زین بخت گریز پای بگریز به معنی نشست و برخواست با افراد خرمند است. یا در بیت
گر صبر کنی به صبر بی‌شک / دولت به تو آید اندک اندک احتمالا به این معنی این است که عاقل می شوی.
احتمالا قدما دولت را متراف با هوش و عقل و مانند چیزی نادیدنی می‌پنداشتند که از انسانی به انسان دیگر منتقل می‌شود. کما اینکه ما هنوز می‌گوییم: عقل به سرت می‌اید. یعنی عقل به بدنت وارد می‌شود.
یا به طور مثال در بیت زیر از حافظ
چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد/ طالع نامور و دولت مادرزادت منظور از دولت همان قدرت تعقل و هوش است.

محمد در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۳۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

کسایی ک میگن سبک این شعرب سعدی نمیخوره و خیلی بی مفهومه حتی یه نفرگفته بود یه شعر از سعدی تااین حد سطحی نشانم بدهید تا انتساب این شعر به سعدی رو قبول کنم به همه پیشنهاد میکنم حتما هزلیات سعدی رو بخونن و بعد انقد مطمن نظر بدن

مصیب در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۵۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

مصراع اول باید اینگونه باشه تا وزنش درست شود بخیر بیار بتا برای دل ما اینم می تونه باشه

ایرج در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹:

جناب دکتر کیخا_ی بزرگوار؛ تلاشتان برای آموزش واژگان پارسی ستودنی است. دست مریزاد.

حمید حسنی HAMIDHASSANI۱۹۶۸@GMAIL.COM در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۴۸:

سلام.
بیت ششم: پیش دونان... [یعنی پیشِ افرادِ دون].

بی نشان در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱:

بگو ای نای حال عاشقان را
که آواز تو جان می آزماید
ببین ای جان من کز بانگ طاسی
مه بگرفته چون وا می گشاید
عرض سلام و ادب
در پاسخ به سوال جناب محمد رضا این کمترین در چند کلمه ای برداشت شخصی و خطورات ذهنی رو عرض میکنم الله اعلم
به نظر بنده بیت سپسین راهگشای سوال دوست بزرگوارمان می تواند باشد
بگو : گفتن یک مرتبه و مقام است در گفتمان عارفان و رازآشنایان و لوازم و مقتضیاتی را می طلبد یکی آنکه به اذن و اجازه باشد و به امر که اصل در گفتمان رازآشنایان خاموشی و سکوت ظاهری و باطنی است لذا گفتن موقوف امر و دیگر سنخیت است وگرنه یاوه گویی است و شعار و نمود بی بود و دعوی میان تهی ....
ای نای تو حال عاشقان را بگو چرا ؟! چون تو خود عاشقی و آشنای عاشقان
خویشکاری آواز تو چیست ؟! میزان و محک و آزمونی است برای سنجش عیار جان و به آزمون درآورنده ی عاشقی آن که نوای نای تذکارگر جدایی ها و تنهایی ها و تفاوت هاست در مقام محاکات که بحثی دراز دامن است ....
به میزانی که جان با آواز برآمده از نی انبان از خویش تهی و از دم نایی پر سنخیت بیابد عاشق حقیقی است ....
و برای تقریب ذهن فرمایش بیت بعدی در مقام روشنگری است ....
ماه از بانگ پنگان زدن و بر طاس و کاسه کوبیدن گشاده شده از پس ظلمت و تاریکی خسوف بیرون می آید به اعتقاد قدما
خطاب به جان که چون ماه بگرفته از استماع بانگ طاس گشوده می گردد تو نیز از استماع آواز نی در مقام آزمون چیستی و چرایی خویش برآ و خویشکاری را در پرتو این نوا بیازما .....
نی پرده در است و پرده هایش پرده های عاشقان می درد
ماه گرفته ماه در عین فعلیت تامه اما در حجاب و ستر و مانع است و در گرو هرآنچیزی که وی را از گرفتگی و بستگی به گشایش و رهایی رهنمون شود
جان در حجاب و پرده نیز به نوای پرده های نای در پی همین آزمون و آزمایش مدام است ....

افسانه چراغی در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۰:

ای گردنِ رامشِ مرا کوفته خُرد

افسانه چراغی در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۱۱ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰:

شد در غم لاهور، روانم یارب!

افسانه چراغی در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۰۴ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - داستان تبه روزی و گرفتاری:

بیت 4 گشت غلط است لطفا تصحیح بفرمایید کُشت
وآن آتش سوزنده مرا کُشت که دوزخ
در خواب بدیدم، به دو چشمم شرر آمد
غم همچون آتش سوزنده مرا کشت. آتش دوزخ در مقابل آن، جرقه آتش است.

افسانه چراغی در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح محمد بن علی خاص از سرداران سلطان ابراهیم غزنوی:

کلمه آخر بیت 6 صبا نیست. لطفا تصحیح بفرمایید ضیا (نور)

Polestar در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۹:

همه کلمات "گر" اشتباهی به کلمه بعدی چسبیده!
شعله گر
سجده گر
...

همیرضا در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۱۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایتِ شمارهٔ ۴۲:

@AA:
با سپاس از راهنمایی جنابعالی، خوانش تصحیح شد.

افسانه چراغی در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۰۶ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - داستان تبه روزی و گرفتاری:

اصلاح غلط تایپی حاشیه قبل:
خطِّ - جهانسوز

افسانه چراغی در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۰۳ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - داستان تبه روزی و گرفتاری:

چهار بیت آخر:
از خطِّ وفا سر مکش و دل مبر از من
کاین عشق همه رنجِ دل و دردِ سر آمد
گفتا چه کنم من؟ که از این عشق چهانسوز
دل در سرِ اندُه شد و جان در خطر آمد
یک هجر به سر نامَده، هجری دگر افتاد
یک غم سپری ناشُده، غمّی دگر آمد
چون ابر، ز غم، دیدۀ من باران بارید
تا شاخِ فِراق امروز، دیگر به برآمد

دانش جو در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:

درود بر روان پاک جناب سعدی

امیر در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۱۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶:

سلام آرش گرامی. می توان گفت دَر درسته زیرا سعدی می فرماید: با اینکه در این جهان منافع زیاد است و می توان از تعلقات دنیوی و به واسطه ی اندوخت زر خود را به اوج ارزش مادی رساند، لکن باید از این شرایط به کنار امد(ساحل) و ملک قناعت که ایمن ترین جایگاه است لنگر انداخت. احتمالا برای واژه ی دریا دو حرف اضافه به کار رفته.

۱
۱۶۰۹
۱۶۱۰
۱۶۱۱
۱۶۱۲
۱۶۱۳
۵۴۵۸