دلم را ناله سرنای باید
که از سرنای بوی یار آید
به جان خواهم نوای عاشقانه
کز آن ناله جمال جان نماید
همینالم که از غم بار دارم
عجب این جان نالان تا چه زاید
بگو ای نای حال عاشقان را
که آواز تو جان میآزماید
ببین ای جان من کز بانگ طاسی
مه بگرفته چون وا میگشاید
بخوان بر سینه دل این عزیمت
که تا فریاد از پریان برآید
چو ناله مونس رنجور گردد
گرش گویی خمش کن هم نشاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و دردهای عاشقانه است. شاعر از "سرنای" سخن میگوید که باید ناله کند تا بوی یار به مشام برسد. او خواهان نوای عاشقانهای است که جمال معشوق را به نمایش بگذارد. شاعر از غم و بار سنگین دلش ناله میکند و میگوید که این نالهها جانش را میآزماید. او از "نای" میخواهد تا حال عاشقان را بیان کند و به جانش یادآوری کند که عشق چقدر میتواند سخت و زیبا باشد. در نهایت، او تأکید میکند که حتی اگر نالهها نیز به خاطر رنج و درد باشد، باید ادامه یابند.
هوش مصنوعی: دلتنگیام باید با صدای سُرنا ابراز شود، زیرا از آن صدا بوی معشوق به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: به دل میخواهم آهنگی عاشقانه بزنم که از آن، زیبایی روح نمایان شود.
هوش مصنوعی: من از غم و اندوهی که بر دوش دارم شکایت میکنم. عجیب است که این روح ناتوان من تا چه حد تحمل میکند.
هوش مصنوعی: بگو ای نای، حال و وضعیت عاشقان را بیان کن؛ چرا که صدای تو جان و روح را به چالش میکشد و میآزماید.
هوش مصنوعی: ببین ای عزیز من، چگونه صدای مهتاب تیره را میشکافد و نور را به دنیا میآورد.
هوش مصنوعی: بخوان بر دل خود این اراده که تا صدای لطیف پریان به گوش برسد.
هوش مصنوعی: وقتی که صدای دلشکستهی دوست رنجوری بلند میشود، حتی اگر به او بگویی ساکت باشد، باز هم نباید چنین چیزی را درخواست کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کجا وصفش به گفتن هم نشاید
که پس پیرامنش چیزی بباید
مهی ، کندر سمرقند از لب او
نبات مصر را جان می فزاید
اگر طوطی طبع جان فزاید
بشاخ شکر نابش گراید
بشولد مر طبق را بر طریقی
[...]
خر خمخانه را جودان بماندست
وگر ماندست جو کو تا بخاید
بسنگ هجو من دندان شکستست
که بی بیطار بیخش برنیاید
سرش از سهمناکی شد بانسان
[...]
ز هجران تو جانم میبرآید
بکن رحمی مکن کاخر نشاید
فروشد روزم از غم چند گویی
که میکن حیلهای تا شب چه زاید
سیهرویی من چون آفتابست
[...]
دلی ده کاو یقینت را بشاید
زبانی کافرینت را سراید
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.